با حضور محسن رضوانی، میلاد عرفانپور و شعرخوانی سیدعلی رکنالدین
گزارش مشروح شانزدهمین ماهشعر آفتابگردانها
07 مرداد 1398
22:24 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 7 رای
شهرستان ادب: شانزدهمین نشست ماهشعر با حضور دکتر محسن رضوانی، میلاد عرفانپور و سیدعلی رکنالدین و شاعران عضو آفتابگردانها برگزار شد. جلسه با تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم آغاز گردید. میلاد عرفانپور صحبتهای خود را با خواندن بیتی شعر و عرض سلام و درود به شاعران عضو دورههای آفتابگردانها در این ماهشعر شروع کرد. عرفانپور گفت: «بهرسم هرماهشعر، اینبار در خدمت مهمان ویژهای از شعرای خوب و عزیز، دکتر محسن رضوانی، شاعر، ادیب، نویسنده و فیلمساز جوان هستیم». رضوانی، از حضور خویش در این نشست ابراز خرسندی نمود. در ادامه، عرفانپور بخش ویژۀ این جلسه را حضور آقای سیدعلی رکنالدین و بررسی و نقد کتاب ایشان عنوان کرد. مجموعهشعر رکنالدین تحتعنوان «دچار» توسط انتشارات «نزدیکتر» منتشر شده است.
بخش اول شعرخوانی شاعران عضو آفتابگردانها
در این بخش از جلسه، عرفانپور، از شاعران حاضر برای شعرخوانی دعوت کرد. نخستین شاعر، آقای محمد نعمتدوست از شاعران دورۀ هفتم آفتابگردانها بودند. ایشان در غزلی به استقبال ماه محرم رفتند:
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو
فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو
هزار شکر نمردم به زیر بار گناه
هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو
غبار فرش حسینیه آبرویم داد
چکیده گوهر اشکم ز دیده از غم تو
شنیدهام رمضان برتر است از هرماه
قبول میکنم آن را ولی محرم تو
چه ماتمی است که عرش خدا سیهپوش است
چه غصهای است فراتر ز داغ اعظم تو
رضوانی شعر را بیمناسبت با این جلسه ندانست و گفت: «استقبال محرم از اکنون، بیجا نیست». سپس در بیان قوت و ضعف شعر افزود: «غبار فرش حسینیه تعبیری بسیار زیبا است که در شعر مورد استفاده قرار گرفته است، اما دربارۀ ظروف مکان مانند زیر، روی، احتیاجی به آوردن حروف اضافه نیست. بنابراین در عبارت «به زیر پرچم تو» حرف اضافۀ «به» باوجود مصطلحبودن، حشو است».
دعوت بعدی از خانم بشری صاحبی به عمل آمد. صاحبی از شاعران دورۀ سوم آفتابگردانها، با غزلی زیبا در جایگاه حاضر شد:
بخند و قیمت فصل بهار را بشکن
طلسم این غم بیاختیار را بشکن
بیا دوباره به دیدار چشمهای خودت
سکوت آینۀ پرغبار را بشکن
دلت اگرچه مزار هزار خاطره است
دوباره زاده شو سنگ مزار را بشکن
بتی که ساخته بودی از او برای دلت
هرآنچه مانده از او یادگار را بشکن
بزرگ باش، دل بیقرار را هرگز
ولی غرور دل بیقرار را بشکن
دلت شکسته، ولی اهل انتقام نباش
ببخش! سنت این روزگار را بشکن
عرفانپور گفت: «ردیف سخت، ولی استفادۀ درست آن در شعر قابل تمجید است. از ویژگیهای ردیف خوب این است که در هربیت معنای مجزایی از آن برداشت شود، اما باتوجه به بیت اول، ارتباط بسیار نزدیکی بین بهار و خندیدن وجود ندارد. در عبارت «دوباره زاده شو»، «شو» نمیتواند بهصورت هجای کوتاه تلفظ شود. همچنین به اعتقاد بنده اگر جای دوبیت پایانی عوض شود، شعر پایانبندی بهتری خواهد داشت». رضوانی در میان سخنان عرفانپور گفت: «در این شعر از همگی کارکردهای ردیف بهدرستی استفاده شده است، اما تکرار عبارت «از او» بهصورت دوبار در یکبیت، جای تأمل دارد».
در ادامۀ جلسه، میلاد حبیبی از شاعران دورۀ هفتم آفتابگردانها برای شعرخوانی پشت تریبون حاضر شد:
به جرم وسوسهها گرچه روسیاهم من
به چشمهای تو سوگند بیگناهم من
کویر همچو نسیم طراوت چشمت
در این سراب به دنبال یکنگاهم من
گذشت ثانیههایم به طعنه و دشنام
میان این همه نااهل، بیپناهم من
شبیه ماه در آغوش آسمان هستی
تو میدرخشی و افسوس قعر چاهم من
نه روز مانده برایم نه شب نه خواب و خوراک
شبانهروز گرفتار اشک و آهم من
بس است بیخبری پس نشانی تو کجاست
تویی که مقصدی و ابتدای راهم من
دوباره بر سر سجاده ایستادم تا
تو را میان قنوت از خدا بخواهم من
رضوانی در اشاره به این شعر اظهار داشت: «وسوسه به خودیخود مایۀ روسیاهی نبوده و مساوی با گناه نیست. پس شاعر نباید خود را روسیاه بداند». عرفانپور افزود: «ابیات پایانی روانتر بودند و درنتیجه شعر از پایانبندی شایستهای برخوردار است».
در این بخش، علی نورالدینی از شعرای دورۀ هفتم آفتابگردانها، با دعوت میلاد عرفانپور به شعرخوانی پرداخت:
تقویم هم نداشت هوای بهار را
دلواپسم بگو چه شده روزگار را
باران! هنوز هست بساط ترانهات
یا بستهای به شوق سفر کولهبار را؟
پیچیده بوی تلخ صدای غریبهها
بشنو بهجای چهچههها قارقار را
از پشت پنجره به تماشا نشستهام
دزدیدن ستارۀ دنبالهدار را
باران! تو برگ سبز بهاری در این کویر
برگرد تا بهار نبازد قمار را
دیگر سکوت چارۀ ما نیست ای رفیق
دشمن مباد داغ کند لالهزار را
باران! سکوت را بشکن تا که مست تو
با رعد و برق سر بکشانم هوار را
میخواهم از ترانۀ تو سالهای سال
با هرنفس به رخ بکشانم بهار را
عرفانپور این شعر را گامی روبهجلو در اشعار آقای نورالدینی قلمداد کرد. دکتر رضوانی نیز اذعان داشت: «استفاده از عناصر طبیعت از خصوصیات مثبت شعر است، اما عبارت «سر بکشانم هوار را» ایراد دارد؛ زیرا سرکشاندن جای سرکشیدن آمده و هوار بهعنوان مفعول آمده است، درحالیکه «هوارکشیدن» فعل مرکب است».
سپس عرفانپور به دوستان جدید ملحقشده به جلسه، خوشآمد گفت و در ادامه از میلاد خانی از شاعران کرمانشاه دعوت کرد تا شعر خود را قرائت کند. خانی گفت به مناسبت استقبال از ماه محرم شعری هیئتی انتخاب کرده است. عرفانپور شعر او را شعری آیینی دانست و افزود: «شعر هیئتی، شعری است که در قالب واژگان ساده، مفهوم واقعی شعر را به مخاطب برساند و برای خواندهشدن در مراسمهای ویژه بهطور سفارشی و بهتناسب ملودیها سروده شود، اما شعر آیینی هر آن چیزی است که در گفتمان اسلام و انقلاب است». و اما شعر:
نمیرود ز سر ما هوای ششگوشه
دلم گرفته دوباره برای ششگوشه
هرآن که دید حرم را به این نتیجه رسید
که هیچگوشه ندارد صفای ششگوشه
روایت است که حتی ملائکه هستند
در آرزوی شب جمعههای ششگوشه
چهار گوشۀ دنیا به پای او افتد
هرآن گدا که بیفتد به پای ششگوشه
ضریح، فلک نجات و منم غریق گناه
بگیر دست مرا ناخدای ششگوشه
خجالت از رخ مولای خویش شد عباس
چنانکه گشته مزارش جدای ششگوشه
حضار در پایان این شعر، بر محمد و آل او صلوات ختم کردند. آقایان عرفانپور و رضوانی در صحبتی که همزمان دربارۀ این شعر ارائه کردند، اظهار داشتند: «ملائکه واژۀ انتخابی خوبی در بیت مربوط نیست. همچنین در بیت مقطع «خجالتشدن» و «جدای ششگوشهبودن» ایراد دارد. در بیتی که عبارت «هیچگوشه ندارد» آمده است، معنای فصیحی از بیت برداشت نمیشود. واژۀ «ششگوشه» در برخی ابیات، ارتباطی با دیگر اجزای کلام ندارد. مانند بیتی که «ناخدای ششگوشه» آمده است. در این بیت ششگوشه هرچند نماد است، ولی در ارتباط با ناخدا و فلک نجات، موضوعیتی ندارد و از منظر زبانی با اجزای دیگر شعر، ظرفیتهای معنایی مرتبطی ایجاد نکرده است».
عرفانپور در این قسمت از جلسه، از علیرضا میرزایی که اشعار و ترانههای خوبی دارد، دعوت به شعرخوانی کرد. میرزایی، یکی از اشعار محاورۀ خود را برای خواندن انتخاب کرد:
دستهای تو تا ابد میشد
کاش همصحبت سکوتم شه
واژۀ عشق تا دم مرگم
کاش با دست تو مجسم شه
فک نکن این صدای خاموشم
چون که دردی نبود روشن نیست
درد من از صدا بلندتره
درد من قابل شنیدن نیست
پدرت چندساله حنجره شو
توو هیاهوی جنگ گم کرده
داد زد توی گوش کوه یه عمر
حالا مونده صداش برگرده
همه میگن که دست ازش بردار
نمیدونن که عشق بیرحمه
آدمایی که سالمن پیشکش
باباتم حرفمو نمیفهمه
چندوقته که بد کم آوردم
زیر بار کشیدن این درد
کاش میشد یه جور فریادو
به زبون اشاره ترجمه کرد
رضوانی دربارۀ شعر گفت: «سرودۀ زیبایی است، اما شروع شعر که با واژۀ «دستها» است شروعی به زبان محاوره نیست و میتوان این واژه را تغییر داد. وی در مجموع، شعر را بسیار موردپسند دانست». عرفانپور نیز اظهار داشت: «شعر، در پرداخت نهایی میتوانست بهصورتی شکیلتر و منسجمتر جمعبندی و ارائه شود تا رسایی بیشتر داشته باشد».
در ادامه از محمدعلی درریز شاعر دورۀ ششم آفتابگردانها دعوت به عمل آمد تا چندرباعی را قرائت کند:
ای از تن خود جدا شده خویشتنا!
جز مای بدون هم مگر چیست فنا؟
تو راه خودت را برو من راه خودم
من سوی تو میآیم و تو سوی من آ
رازی که نهفته بودم از چشم چکید
نادیده گرفتی و خدا آن را دید
گفتم به خدا دلم برایت تنگ است
باران که گرفت شاهد از غیب رسید
این خانۀ چارگوش را خشتبهخشت
توحید بنا نمود توحید سرشت
توحید در آهنگ رباعی پیداست
در ساحت آن نمیتوان کفر نوشت
این خانه پر از در است باید برویم
در مرگ شناور است باید برویم
کوتاهتر از همین رباعی است جهان
این مصرع آخر است باید برویم
رضوانی اذعان کرد: «جهانبینی معرفتی و تشخصی ویژه از اشعار آقای درریز استنباط میشود».
شعرخوانی مهمان ویژۀ ماهشعر، آقای سیدعلی رکنالدین
در این قسمت آقای عرفانپور اعلام کرد: «به بخش ویژۀ نشست رسیدهایم. دعوت میکنیم از دوست عزیز شاعرم، از دورۀ نخست آفتابگردانها، جناب آقای سیدعلی رکنالدین که با تشویق حاضرین به جایگاه تشریف بیاورند». رکنالدین با خواندن بیتی صحبت خویش را آغاز کرد و در ابتدای امر، تشکر خود را از عوامل نشست عرضه داشت و شعرخوانی را آغاز کرد. او سهشعر از کتاب دچار و یکشعر خارج از کتاب را برای خواندن انتخاب کرد:
بغض لبریزم که چیزی غیر باران نیستم
ابر بیآزارم و دنبال طوفان نیستم
من جنون را دوست دارم گرچه حالم خوب نیست
عشق بازی کردم و هرگز پشیمان نیستم
گفته بود از روح خود در جان انسانها دمید
پس یقین کردم که غیر از آه یزدان نیستم
تو یقین داری به هیچ و من گرفتارم به شک
یا تو کافر نیستی یا من مسلمان نیستم
عدهای گفتند بازی عدهای گفتند شعر
من گرفتارم ولی در بند ایشان نیستم
عشق اقرار است و تکراراست و انکار است آه!
من پریشانم پریشانم پریشان نیستم
و اما غزل دوم از کتاب:
شمیم مانده از آغوش روی پیرهنی تو
تو را چگونه بخواهم ورای خواستنی تو
تو را چگونه بخواهم که حد و مرز نداری
که باد فصل بهاری نسیم بیوطنی تو
کجا به ماه رسید آن پلنگ از سر صخره
نمیرسم به تو آری، که آرزوی منی تو
گذشت عمر ندارد اثر به عشق یقین کن
گذشت عمرم و مشغول تازهتر شدنی تو
سلام پیرهن یار من، شفای تو مرگ است
سپید بختی قبرم، کنایۀ کفنی تو
رکنالدین قبل از خواندن غزل سوم از مجموعۀ خویش گفت: «این شعر را به آقای محسن رضوانی تقدیم کردهام» و شروع به خواندن کرد:
که گفته بود که تبعیدگاهت اینجا بود
عزیز من رفتی اشتباهت اینجا بود
تمام آنچه که میخواستی فراهم بود
ثوابت اینجا بود و گناهت اینجا بود
رفیق من که به آغوش دیگران رفتی
خودت نمیدانستی پناهت اینجا بود
نداشت فایدهای پر کشیدنت از کوه
میان برکۀ ما بود ماهت اینجا بود
برای رفع عطش بد نبود خلوت ما
که قهوهخانۀ در بین راهت اینجا بود
به چشم خویش مرا دوره کردی و تا صبح
صدای طبل غرور از سپاهت اینجا بود
تو یوسفی و عزیزی تو را برازنده است
درست قصر تو آنجا و چاهت اینجا بود
رفیق رفته! به نان و نمک تو را روزی
بیا اگر افتاد و کلاهت اینجا بود
عرفانپور، غزل جدیدی از رکنالدین را که در کتاب موجود نیست، به زبان خویش قرائت کرد. این شعر دربارۀ امامحسین (ع) سروده شده است:
بیصدا آهسته پنهانیم ما
اشکهای زیر بارانیم ما
فاش میسوزیم اما در سکوت
شمعی از شام غریبانیم ما
اشک از قبل ولادت ریختیم
چارده قرن است گریانیم ما
روی نیزه دیدهای را دیدهایم
دیدهای را دیدهگریانیم ما
زلف میافشاند روی نی کسی
باد میآمد... پریشانیم ما
غیر نام او ز ما چیزی مپرس
غیر نام او نمیدانیم ما
سعدی طالع ببین این تاج را
بندگان خیل سلطانیم ما
ما کجا و بندگی حضرتش
بندگان جون جانانیم ما
و اما شعری روایی برای صدیقه طاهره که در فاطمیه سروده شده و درحقیقت روایت زندگی یکتکه سنگ است:
کوه بودم همیشه در حسرت
آرزو داشتم که زر بشوم
یا به دستان آبرومندی
خانهای در خور نظر بشوم
سنگ بودم، ولی دلم میخواست
حسرت چشم این و آن باشم
بدرخشم چو لالۀ صحرا
روی انگشتری گوهر بشوم
از دل کوه آمدم اما
در دل کورهها شدم آهن
کاش میشد پیالهای باشم
از لبی بیقرار تر بشوم
گرچه آهن شدم، ولی شوقم
همه این شد خلاصه در سخنی
بر سر دوش مرد بتشکنی
بهر احقاق حق تبر بشوم
بهتر این بود میشدم شمشیر
همدم دستهای عالمگیر
وه چه خوش بود اینچنین تقدیر
صاحب تیغۀ دو سر بشوم
یا که در فتنههای بیپایان
در گلوگاه زخمی دوران
تا بلا را از او بگردانم
آرزو داشتم سپر بشوم
لیک تقدیر چیز دیگر بود
عاقبت سرنوشت من شر بود
من نمیخواستم در آن خانه
از بد بخت، میخ در بشوم
من نمیخواستم برای کسی
در شب تار گریههای کسی
موقع خواب بچههای کسی
باز اسباب درد سر بشوم
کاش در کوه خویش میماندم
بخت با من چه کرده که حالا
بعد پنجاهسال مجبورم
نعل اسبان دهنفر بشوم
میلاد عرفانپور پس از شعرخوانی سیدعلی رکنالدین اعلام کرد که چندجلد از کتاب در جلسه تهیه شده است و حضار میتوانند در صورت تمایل آن را دریافت کنند.
صحبتهای دکتر محسن رضوانی پیرامون کتاب «دچار»
رضوانی با خواندن متنی به زبان عربی و ترجمۀ آن چهار گروه از شاعران را معرفی کرد: «1ـ شاعری که شعرش جاری میشود، ولی مخاطبان با آن همراه نمیشوند. 2ـ شاعری که شعر میخواند، ولی در میان هرج و مرج و شلوغی. 3ـ شاعری که تمایلی به شنیدن شعر آنان وجود ندارد. 4ـ شاعری که باک و بیمی نیست که با شنیدن شعر ایشان به زیر گوشش بزنی!». رضوانی خاطرنشان کرد: «خوشبختانه شاعران این محفل، از دستۀ پنجماند».
سپس دربارۀ اثر مورد بحث افزود: «بنده در باب کتاب آقای رکنالدین، جستوجوهایی انجام دادهام و در برخی نظریهها، ایشان را شاعر تنهایی معرفی کردهاند؛ زیرا تنهایی در کتاب و شعر ایشان بسامد بالایی دارد. بهعقیدۀ بنده اینگونه نیست که اشعار هرکس آیینۀ تمام زندگی او باشد. هرچیزی که شاعر میگوید لزوماً بازتاب زندگی او نیست. برای نمونه، صائب تبریزی شاعری مرفه بود، ولی بارها و بارها در شعر خویش از فقر صحبت کرده است:
هر شب کواکب کم کنند از روزی ما پارهای
هر روز گردد تنگتر سوراخ این غربالها
و یا فرزدق، شاعر عربزبان، بسیار به دیدار زنان میرفت، ولی در موضوع عشق، شعر چندانی ندارد حال آن که جریر در تمام عمر خویش به گفتۀ خودش عاشق زنی نشد، ولی از عاشقانهگویترین شاعرهاست. مینویسیم آنچه را زندگانی میکنیم یا زندگی میکنیم آنچه را که نمینویسیم».
رضوانی به شعر رکنالدین که برای امامحسین (ع) سروده و آقای عرفانپور خواندند، اشاره کرد و گفت: «رکنالدین، شاعری اهل قبله است. شاعر این مجموعه، به جهانبینی خاصی دلبستگی دارد که نتوانسته است آن را پنهان کند. او توانسته است مفاهیم مقدس را در یکشعر عاشقانه درج کند بدون آن که استفادۀ ابزاری از آن کرده باشد. مانند عبارت «عاشورای مو» و مصرع «دل من کربلا در کربلا خون».
عرفانپور به مسئلۀ غنای وزنی اشعار رکنالدین پرداخت و گفت: «تنوع اوزان در کتاب بالاست با این که معمولاً در اولین کتاب یکشاعر، این اتفاق نمیافتد و شاعران جوان به اوزان متنوع و سنگین مسلط نیستند و شعرهایشان در اوزان خفیف گفته میشود، اما شاعر این مجموعه، در سیوسه غزل کتاب از بیستوزن و یا بیشتر استفاده کرده است».
سپس رضوانی دربارۀ تنوع واژگانی توضیح داد و گفت: «این تنوع در مجموعهاشعار مربوط بسیار است. شاعر بایستی، کلمات را به مخاطب یادآوری کند و برای یکمفهوم از تنوع کلمات استفاده کند. این خصوصیت در شعر رکنالدین وجود دارد. من به نوبۀ خودم این کتاب را مطلعی از یکمجموعۀ حرفهای و نوید تولد شاعری توانمند و بهتعبیری شاعرانه، تولد یکپروانه در لای کتاب فارسی میبینم. هرچند شاعر، اشعار سپید زیبایی نیز دارد، اگر تمرکز وی بر روی غزل باشد، به نفعشان خواهد بود و با سرمایهگذاری روی این قالب شعری، اتفاقات خوبی را رقم خواهد زد».
عرفانپور از صحبتهای رضوانی پیرامون کتاب تشکر کرد و گفت در فرصتی که تا پایان محفل در دست است از شاعران حاضر دعوت به شعرخوانی میکند، هرچند مجال نقد و بررسی آن نیست.
بخش دوم شعرخوانی شاعران عضو آفتابگردانها
علی خانییگانه از شاعران دورۀ ششم آفتابگردانها و اهل آبادان است. وی با تشویق حضار به شعرخوانی آمد. مطلع غزل خواندهشده چنین است:
شانه تا بر موج مویش باد صحرا میکشد
موج را از دامن صحرا به دریا میکشد
سپس محمدمهدی محمدی باز هم از شاعران دورۀ ششم، غزلی را با مطلع زیر خواندند:
هرجاده سلوک ؟ بیدلیل نیست
آری که فقر در عرفا بیدلیل نیست
در این بخش، حجةالاسلام سجاد نوابی با ذکر صلوات بر محمد (ص) و خاندان او در جایگاه حاضر شد. وی برای شب شهادت شهدای پاسداران در واقعۀ دراویش، شعر خواند. مطلع این سروده چنین است:
در بند ریسمان خرافه است جانتان
نام علی بزرگتر است از دهانتان
پس از این شعرخوانی، عرفانپور از شهدای آن حادثه بهویژه محمدحسین حدادیان با نثار صلوات یاد کرد.
سرودۀ بعدی، شعری بود از خانم محدثه خاکزاد از شاعران دورۀ ششم آفتابگردانها که مطلع آن چنین است:
خدا ملائکه را گرد او خبر کرده
برای فخر به دردانهای نظر کرده
حسن خسرویوقار برای خواندن دوغزل در پشت تریبون حاضر شد. غزل نخست، باعنوان «تشنه» که مطلع آن چنین است:
میدود در برۀ چشمم هراس دودهای
رو به آغلها نگاه گرگ خونینپوزهای
غزل دوم «دشنه» نام داشت که مطلع آن را ذکر میکنیم:
به شیخ فتنه بگو از قمار دست بشوید
وگر نه از گنهش پای دار دست بشوید
حاجحسین رضاییان از شاعران دورۀ دوم است که شعری را در حالوهوای اربعین خواند:
پیاده میروم و دل به جادهای دادم
که میرسد دم آخر یقین به فریادم
شاعر بعدی، خانم فاطمه یوسفی بودند که شعر خود را با مطلع زیر قرائت نمودند:
امشب سکانس آخر نقشت کلید خورد
در باز شد صدای قدمهات و بعد از آن
رضوانی و عرفانپور با روایی خواندن شعر یوسفی، دربارۀ تخلص شیدا که در این شعر آمده است، صحبت کردند. عرفانپور معتقد است آوردن تخلص در شعر امروز جایگاهی ندارد و آن را رسمی در شعرگویی سنتی قدیم و امضای شاعران آن دوران برای ثبت اثرشان به نام خویش، تلقی کرد و گفت امروزه دیگر مجال چندانی در دستبرد شناسنامۀ اشعار وجود ندارد، اما رضوانی آوردن تخلص را خالی از لطف ندانست و بهعقیدۀ او تخلص میتواند موجب آفرینش زیبایی و تناسبی منحصر به خود در کلیت شعر شود.
حسن پایان جلسه، شعرخوانی آقای دکتر محسن رضوانی بود که غزلی زیبا را خواندند:
بیرون بیا! این روزهداران، ماه میخواهند
جانها برای زیستن، تنخواه میخواهند
آنقدر شیرین است لحن و لهجهات حتی
جنها ز لبهای تو بسمالله میخواهند
نام تو را در هر دم و هر بازدم بردم
این دو مسافر، خرج بین راه میخواهند
لطف پرستاران به جای خویش اما من
بیمارم و بیمارها همراه میخواهند
الماس اشکم را خریداری نمیبینم
این کوههای نور، نادرشاه میخواهند
آنقدر مجنونم که در فن جنون از من
دیوانههای شهر، راه و چاه میخواهند
بنابراین، بیشتر مجال جلسه بر شعرخوانی دوستان گذشت و دفتر این محفل پررونق با سرودۀ دکتر محسن رضوانی به پایان آمد.گفتنیست گزارش تصویری این جلسه نیز پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود.
گزارش: الهه عزیزیفرد
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
پنجشنبه, 23 اردیبهشت,1400