شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری مهر: اگر امسال سری به غرفههای کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب تهران میزدید، مثل هرسال دانشآموزانِ ریسهشدهای را مشاهده میکردید که از طرف مدرسه برای بازدید از نمایشگاه آمده بودند. متأسفانه انواع و اقسام کتابهای ترجمۀ خوشآبورنگ و مصور، طنزهای یکبار مصرف، داستانهای علمی- تخیلی و... که هیچ سنخیتی با فرهنگ ما نداشت، در نمایشگاه کتاب مثل برق فروخته میشد. تعداد و تنوع داستانهای تألیفی در نمایشگاه در مقایسه با ترجمه بسیار نازل بود و تنم را به عنوان پدر دو نوجوان میلرزاند. مسلماً نمیتوان نیاز نوجوانان امروزی به داستانهای ترجمه را نادیده گرفت؛ ولی با چه راهکاری بایستی آنها را به سمت فرهنگ اسلامی ایرانی، خودباور و تلاش برای اصلاح جامعه سوق دهیم؟ هادی حکیمیان داستان خواب پلنگ را در چنین شرایطی به نوجوانان ما هدیه کرده است. کتابی که جدای از سرگرمی به آنها درس آزادی و استبدادستیزی میدهد.
در کتاب تاریخ سوم دبیرستان، ماجرای میرزارضای کرمانی را خواندهایم؛ میدانیم شاگرد سیدجمالالدین اسدآبادی بوده و ناصرالدینشاه را پس از پنجاه سال بیعدالتی در حرم شاه عبدالعظیم به قتل رسانده است. در عکس کتاب، میرزارضا لباس کهنه و پارهای بر تن دارد و در غل و زنجیر است. ولی آیا همین مقدار برای فهمیدن دلایل این ترور کافی است؟ نوجوانان ما از شرایط معیشتی آن دوران چه میدانند؟ اتفاقی مهم در سلطنت قاجار در نصف صفحۀ کتاب درسی خلاصه شده است. این چند جمله کفایت میکند؟ قطعاً نه.
رمان خواب پلنگ، داستان فقر و بیعدالتی آن زمان را از زاویه دید کودکی به نام کوچکعلی بیان میکند. داستان از کنار زمینهای کشاورزی خارج از روستا آغاز میشود. پدر کوچکعلی، پلنگی را شکار میکند و به ده میآورد. هیبت پلنگ همه را مسحور میکند. پدر برای اینکه به زندگی فقیرانهاش سر و سامانی بدهد، علیرغم میل شخصی، پلنگ را به خانِ منطقه پیشکش میکند تا دستخوشی از او بگیرد. خان، وعدۀ روزهای بعد را میدهد ولی محقق نمیشود. کوچکعلی و دوستش حسینعلی همراه پدر برای گرفتن حقشان به شهر میروند، ولی سهمشان از شازدۀ شهرنشین فقط کتک است. بعدها میفهمند پلنگ، پالتوی پوست زن سفیر شدهاست. آنجاست که میفهمند حکومت چقدر مطیع و بلهقربانگوی استعمار است. پدر در تهران مریض میشود و کوچکعلی مجبور است برای سیر کردن شکمشان دستفروشی کند. ظلم و ستم بیشازپیش به مردم فشار میآورد. میرزارضا دوست پدر کوچکعلی است و در طول داستان ظلم و جور حاکمان و درباریان را نظاره میکند و به دنبال راهکاری برای نجات مردم است. او یقین دارد که ریشۀ همۀ فسادها از ناصرالدین شاه است و باید ترور شود. کوچکعلی در این کار به او کمک میکند.
در بخشی از داستان میخوانیم:
حالا توی این معرکه حسینعلی هم خودش را انداخته بود وسط. هی میگفت: «تو و پدرت، من رو بدبخت کردید!»
دایم سر قنات، توی جالیز، پای آسیاب یا هرجای دیگری که بودیم، بحث پلنگ را پیش میکشید: «بله! پلنگ که عقل درست و حسابی نداره؛ اگه بنا باشه نفرین کنه، من و تو و پدرت را با هم نفرین میکنه.» پیله کرده بود؛ آنقدر گفت که یک بار سر قنات مرافعهمان شد.
کتاب خواب پلنگ از منظر زبان مخصوص نوجوان نگارش شده، خوشخوان و پر است از دیالوگها، شعرها و ترانههای طنز کودکانهای که حسینعلی از ننهکردی شنیده و از بر کرده و ماجراها و حوادث جذاب و پرکشش، یکی پس از دیگری خواننده را تا انتهای داستان با خود همراهی میکند. هادی حکیمیان هوشمندانه سعی داشته تا داستان تاریخی را طوری روایت کند که برای مخاطب نوجوان ما خواندنی باشد.
در نمایشگاه امسال، یکروز به عنوان کتابفروش در غرفۀ شهرستان ادب حضور داشتم. بیشک یکی از مهمترین عناصر جذب مخاطب نوجوان به کتاب، طرح جلد آن است. جلد طراحیشده برای این رمان مناسب نوجوان نبود و بهشخصه دانشآموزانی را دیدم که جلد کتاب را برانداز میکردند و بدون آنکه به خلاصۀ داستان گوش دهند یا قدری بایستند و بخشی از کتاب را بخوانند، کتاب را به روی میز برمیگرداندند. کاملاً مشخص بود که در مقایسه با طرح جلدهای پررنگولعاب خارجی مخاطب را جذب نمیکرد. کاش طرح جلد فضای وهمآلود را تلقین نمیکرد. کاش نشانی از نوجوانی، پویایی و امید به آینده را در ذهن تداعی میکرد.