موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرترۀ «هادی حکیمیان»

از وادی تخیل به عرصۀ تجربه | یادداشت «زینب بردبار» بر رمان نوجوان «باغ خرمالو»

08 مهر 1398 16:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
از وادی تخیل به عرصۀ تجربه | یادداشت «زینب بردبار» بر رمان نوجوان «باغ خرمالو»

شهرستان ادب: در ادامۀ پرونده‌پرترۀ «هادی حکیمیان» یادداشتی می‌خوانیم از «زینب بردبار» بر رمان نوجوان «باغ خرمالو».

وقتی رمان «باغ خرمالو» منتخب بخش کودک و نوجوان جایزۀ ادبی شهید اندرزگو شد، دوسال بود که از تاریخ نشرش در سال 1396 می‌گذشت. «هادی حکیمیان» در حالی جایزه‌اش را گرفت که جایگاه خود را به‌عنوان نویسنده، تثبیت کرده بود و مخاطبانش می‌دانستند چقدر به موضوع‌های تاریخی و نوشتن داستان‌هایی برای نوجوانان علاقه دارد. او این دوعلاقه‌اش را در باغ خرمالو جمع کرده است.

حکیمیان هر سه‌شخصیت ثابت یعنی حسینعلی و کوچکعلی و ننه‌کردی را به زمان‌های مختلف می‌برد و آن‌ها را در حاشیۀ روستایی رها می‌کند تا قصه‌هایش را بسازند. به‌این‌ترتیب با دوجور خصیصۀ ژانری مواجه هستیم. اول، ویژگی‌های کودک‌ـ‌راوی و سپس خصوصیات رمان‌های روستایی یا بومی. این دوژانر به‌رغم تفاوت‌های فراوان در یک چیز مشترک هستند: خلق‌وخوی طبیعی اشخاص.

انسان‌ها همه دارای بنیادی زیست‌شناسانه هستند که مجموعه‌ای است از سائق‌های روانی و بافت‌های فیزیکی، اما این‌ها به‌نحوی با هم هماهنگ هستند، طوری که می‌توانیم آن را حس کنیم. این جوهره است که ما را هم‌چون موجودی انسانی از سایر حیوان‌ها جدا می‌کند. اهل شریعت، آن را فطرت می‌دانند و در زبان‌های دیگر آن را ماهیت، ذات وجدان و امثال آن می‌نامند. این نام‌گذاری‌ها در سطوح مختلف متفاوتند، اما طبیعت آدمی یا فطرت بشری به‌هرحال در این نکته اشتراک دارند: نوعی آگاهی و خواسته‌های بنیادین و ارزش‌های پایه‌ای هست که آدمی را هم‌چون انسان متمایز می‌کند. زندگی با سنت‌ها و بالاوپایین‌هایش این ویژگی‌های پایه‌ای را سر و شکل می‌دهد. این‌که ما به بعضی از نیازها بیشتر از حد لازم اهتمام داشته باشیم، در زمان و مکان، طبقۀ اجتماعی، تربیت و کلاً فرهنگی خاص بالیده باشیم، باعث می‌شود خلقیات خاص آن گروه را پیدا کنیم. لذا بسیاری از ویژگی‌های ما برساختۀ محیط و تربیت هستند، اما کودکان هنوز به‌طورکامل شکل نگرفته‌اند و مردمان دور از شهر احتمالاً بیشتر از آن‌که متناسب هیاهو و پیچیدگی‌های شهر باشند، هم‌چنان متناسب با محیط تخت و آرام طبیعی دشت عمل می‌کنند. این موارد دست‌مایۀ رمان‌های کودک‌ـ‌راوی و روستایی است. ما هردو ژانر را در تاریخ ادبی خود آزمایش کرده‌ایم. مثلاً جلال آل‌احمد در هردو زمینه ذوق‌آزمایی کرده و از امکانات هردو ژانر بهره برده است، اما باغ خرمالو آمده تا هردو افق یعنی افق کودک‌ـ‌راوی و رمان روستایی را ادغام کند. از این‌رو سادگی کودکی و سادگی روستایی را با هم آمیخته است.

 ولی کار او به مرحلۀ بعدی رفته است. یعنی کودک‌ـ‌راوی و شخصیت روستایی که اولی معمولاً راوی و دومی موضوع روایت هستند، در ترکیبی به تماشای شهر نشسته‌اند.

این تازه‌آوری می‌توانست در همین‌جا متوقف شود، ولی حکیمیان همۀ این چیزها را در پرتو طرحی تاریخی متمایز کرده است و سپس با فراخواندن شخصیت‌های متفاوت از طبقه‌های مختلف، دنیایی را ساخته است که به‌نظر منحصربه‌فرد می‌آید.

 

رمان باغ خرمالو مثل جشنواره‌ای همۀ طبقات را در خود جا داده است؛ شخصیت‌ها، از دوبچۀ دهاتی تا شاه مملکت به صحنه می‌آیند و نقش خود را ایفا می‌کنند. دو تازه‌نوجوان در روستا با مقام‌های رسمی و سنتی سروکله می‌زنند، سپس همراه ننه‌کردی که پیرزنی است مانند سایر مادربزرگ‌ها به‌قصد دیدن شهر، راه می‌افتند و در مسیر با دوسرباز و راهزنانی برخورد می‌کنند که نمی‌توان گفت چندان حرفه‌ای هستند. در شهر، طبقات مختلف را می‌بینند و در منزل فرماندار، مقام‌های لشکری و کشوری را ملاقات می‌کنند و سرآخر به‌نحو طنزآمیزی دم‌خور شاه می‌شوند.

آن‌چه همۀ اقشار را جمع می‌کند، نه صفحه‌هایی است که حرف‌چینی شده‌اند و ماجراها، بلکه معلق‌شدن قدرت است. با تعلیق قدرت، همه می‌توانند با هم روبه‌رو شوند و در شرایط و حتی زمان و مکان مشترک قرار گیرند؛ زیرا موانع رسمی و رعایت ملزومات سفت و سختی که به‌هرحال در شرایط عادی وجود داشت و نویسنده مجبور بود آن‌ها را لحاظ کند، فعلاً دود شده و به هوا رفته است. این امکان وقتی ایجاد می‌شود که در فصل‌های پایانی معلوم می‌گردد، کشور توسط روس‌ها و انگلیسی‌ها اشغال شده و رضاشاه استعفا داده است. این ملغی‌شدن رأس قدرت باعث‌شده که هرنظمی بی‌وجه شود. از این‌رو هیچ‌نیروی رسمی وجود ندارد و شخصیت‌ها فقط به‌واسطۀ خلق‌وخوی خود عمل می‌کنند و تا منتهی‌الیه امکان از چارچوب رسمی قدرت خارج شده‌اند. فقدان قدرت رسمی، هررسمی را برانداخته است و آدم‌ها مطابق خصیصه‌های خویش عمل می‌کنند. مثلاً از شاه چیزی جز همان پرخاشگری، باقی نمانده است؛ او دیگران را هم‌چنان تحقیر می‌کند و سایرین فقط به‌واسطۀ جبن شخصی به قهر و هارت‌وپورتش سر می‌سپارند. گفتار شاه یکی‌درمیان افسوس و دریغ و عتاب و خطاب است. به‌این‌ترتیب، طبیعت افراد آزاد می‌شود و خصیصه‌های آن‌هاست که پیش‌برندۀ قصه است؛ درگیری خنده‌دار دو تازه‌نوجوان با بالاترین مقام نظامی که لباس غیررسمی دارد، به شکل آشکاری نشان می‌دهد که چگونه همه‌چیز و همه‌کس در یک سطح قرار گرفته‌اند.

 

می‌دانیم که خارج از داستان، یعنی در تاریخ واقعی کشورمان برای مدتی همه‌چیز در نقطۀ صفر بود؛ یعنی از استعفای رضاشاه تا زمانی که محمدرضا چوب تعلیمی پدرش را برداشت و چکمه‌هایش را پوشید تا در کودتای 28 مرداد قدرت را قبضه کند. این دوره در تاریخ، گزارش شده است. مورخین گاهی آن را دورانی پر هیاهو و گاهی دورۀ آزادی نامیده‌اند. بی‌آن‌که بخواهیم در مورد این احکام قضاوت کنیم، می‌توانیم آن را چونان سال‌هایی استثنایی بدانیم. البته همواره در سال‌های گذر از قدرتی به قدرت دیگر (در ایران با حکومت شاه مقتدر بعدی) این پادرهوایی به چشم می‌آید، ولی در دورۀ موردنظر نهادهایی مانند کابینه و مجلس وجود دارند و احزاب و روحانیون نیز حضوری چشم‌گیر داشتند. دولت، مجلس و احزاب که نهادهای مدرن بودند، وجه تمایز این دوره هستند. وانگهی روحانیونی که سربند استقلال را پس از مشروطه از دربار یافته بودند، تجربۀ خاصی را رقم زدند. در این دوره چون قدرتی مرکزی وجود نداشت، این نهادها متناسب با ماهیت خود (البته آن‌طور که ما ایرانی‌ها درک می‌کردیم) عمل می‌کردند. قبل از استعفا، کابینه و مجلس به‌رغم ماهیت مدرن‌شان، در ید قدرت رضاشاه قرار داشتند و بعد از کودتا نیز این محمدرضاشاه بود که آن‌ها را اداره و هماهنگ می‌کرد.

 

متأسفانه ما هرگز دست به بازخوانی ویژگی‌های آن دوره از نقطه‌نظر عملکرد مستقل نهادها نزده‌ایم، اما داستان پیش رو امکان تخیل آن را در معرض تجربه می‌گذارد؛ زیرا ویژگی‌های فرمی و ژانری داستان به نحو قابل‌قبولی هماهنگ هستند: کودک‌ـ‌راوی و شخصیت روستایی وضع طبیعی افراد را رو می‌آورند، از آن سو نیز دورۀ تاریخی خاص روایت این امکان را فراهم می‌کنند که با ملغی‌شدن قدرت، طبیعت اشخاص فراخوانده شوند. از این‌رو موقعیتی تمام‌عیار داریم که در آن خصلت طبیعی شخصیت‌ها آشکار می‌شود. خواننده همواره در ملاقات با اثر هنری می‌تواند موضوع اثر را تجربه کند. با این تجربه است که می‌توانیم بفهمیم در چنین جهان سیالی ما چندمرده حلاج بوده‌ایم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از وادی تخیل به عرصۀ تجربه | یادداشت «زینب بردبار» بر رمان نوجوان «باغ خرمالو»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.