شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ شهرآرا: او که در دانشگاه فلسفه و ادبیات خوانده است، با نشریات کاغذی و مجازی گوناگونی بهعنوان خبرنگار و نویسنده و دبیر همکاری داشته است. اجرای برنامههای تلویزیونی «زاویه» و «فیروزه»، کارشناسی و همکاری در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان و مجمع ناشران انقلاب اسلامی و تدریس در زمینه هنر و فلسفه از سوابق اوست. این نویسنده مشهدی که از نوجوانی به همراه خانواده به پایتخت مهاجرت کرده است، کتابی پژوهشی به نام «رمان به مثابه فرم سیاسی/ تطورات فرم سیاسی رمان در ایران با تأکید بر ادبیات بعد از انقلاب» را در نوبت چاپ دارد. «صدای بهتر زخم» که دومین دفتر شعرش پس از «سرزمین دیر» (١٣٩٣) است، به تازگی منتشر شده است. در گفتوگوی پیش رو همین مناسبت را دستاویز قرار دادهایم و با او از شعر، به ویژه شعر متعهد پس از انقلاب اسلامی که در سرودههای او -ازجمله همین کتاب اخیرش- نمود دارد، سخن راندهایم.
بخش شایان توجهی از شعرهای شما مفاهیم یا اشارات دینی-مذهبی دارد، آیا خود را شاعر انقلاب یا شاعر ارزشی یا شاعر آیینی میدانید؟
خیر، من شاعر آیینی محسوب نمیشوم و گمان میکنم مقام شاعر آیینی بهنحوی، منزلتی معنوی محسوب میشود. در مورد انقلاب و ارزش هم بههمین صورت؛ اما گمان نمیکنم بتوان از زیر بار این حقیقت شانه خالی کرد که بههرحال کار ادبی کردن، سویه سیاسی دارد، زیرا هم متأثر از امر سیاسی است و هم بر آن اثر میگذارد، یا دستکم امید داریم که اثر بگذارد. ولی سؤال شما گرایشی محتوایی دارد. به گمان من هنرمند با فرمی که به کار میبندد هم حضوری سیاسی دارد. من بر کتاب جدیدم مقدمه نوشتهام و ترتیب خاصی به اشعار دادهام. تمام اینها موضعگیری شاعر را نشان میدهد.
در شعر انقلاب یا آیینی، پررنگ شدن عناصر دینی و مذهبی از طریق کاربرد صنایعی چون تلمیح را چقدر ضروری میدانید؟
تلمیح را نباید صرفا یک صنعت ادبی دانست. به متون علمی ما، قبل از باب شدن شیوههای ارجاعدهی علمی، دقت کنید: ما چه در حکمت و فلسفه و چه در متون علمی که به هیئت و نجوم و طبابت مربوط میشود، با اشارات تلمیحی، سنت علمی پیش از خود را به یاد میآوردیم. تلمیح درواقع اعلام این نکته است که آنچه مینویسم یا میاندیشم، سنتی، پشتی و تاریخی دارد؛ اما تلمیح ادبی، از راه به یاد آوردن شعر، افسانه، قصه، اسطوره و یا آیه و روایتی مذهبی میتواند بازجست احوالی باشد که درگذشته داشتهایم. به این ترتیب، گذشته از حالت انباری برای کالاهای قدیمی و البته ازکارافتاده تبدیل میشود به سنتی که در نوآوریهای ما حاضر است. آنچه در نقد جدید به آن بینامتنیت گفته میشود تاحدودی به همین موضوع بر میگردد. اما توجه کنیم که در یادآوری گذشته باید موفق به شکلی از تأویل گذشته شویم تا به این ترتیب در دام گذشتهپرستی یا به قولی سَلَفیگری نیفتیم.
حتی اگر خودتان هم قائل به این دستهبندیها نباشید، باز به نظرم دیگران در سنجش آثارتان با توجه به نشانهها، شما را شاعری انقلابی یا آیینی تلقی خواهند کرد. اساسا مهمترین چالشها و مسائلی که چنین شاعری با آن روبهروست، چیست؟
یک جور خطکشی درباره این شاعران به وجود خواهد آمد. از یکسو جناحی آنها را سانسور خواهد کرد و بهکل منکر ارزش ادبی کارهایشان میشود. نمیدانم سال گذشته کتاب حافظ موسوی را دیدید که مفصلا به شعر اجتماعی معاصر ایران پرداخته بود یا نه. درکلِ کتاب از شاعران موسوم به انقلاب جز طاهره صفارزاده نامی نبود. خوب سید حسن حسینی و قیصر امینپور را چطور میتوان حذف کرد؟ با اینکه چنین چشمپوشیهایی باعث ضعف علمی پژوهش میشود، گویا نویسنده کتاب نگران این حرفها نبوده است. من هیچ شهرتی به عنوان شاعر انقلابی یا آیینی ندارم، بااینحال نتوانستم با ناشری که از قضا دوست قدیمی هم بودیم بر سر تقدیمنامچهها کنار بیایم؛ این را که شعری به معصومی تقدیم شده یا علیه اشغال فلسطین است، نمیتوان قایم کرد. از آن طرف مخاطبانی که کار و بار شاعر آیینی و انقلابی را میپسندند انتظاراتی خواهند داشت که احتمالا محدودیتهایی برای شاعر ایجاد میکند. این در حالی است که به قول افلاطون، شاعر در نوعی جذبه و بیخودی شعر مینویسد.
بههرحال این ادبیات با توجه به مستقیمگوییهایی که در آن دیده میشود، خطر لغزیدن به دام شعاردادن را برای شاعر معاصر بههمراه دارد.
هرنوع مستقیمگویی برای شاعر و هنرمند خطرناک است. در این مورد فرق نمیکند با شعری مذهبی روبهرو باشیم یا قطعهای سیاسی یا چکامهای عاشقانه. مائو در سخنرانی مهمی به مناسبت پیروزی انقلاب چین میگوید اگر اثری هنری، در هنر بودن موفق نباشد، در تبلیغ ایدئولوژی هم ناکام است. به مائو استناد کردم تا نشان دهم چطور حتی در ایدئولوژیکترین گفتارها جنبه هنری اثر هنری در اولویت است.
مخاطب در این ادبیات چه جایگاهی دارد یا باید داشته باشد؟ در نگاهی کلیتر شما چه چشماندازی برای مخاطب شعر متصور هستید؟
شعر به طور کلی مخاطبانی دارد. معمولا وقتی از بحران مخاطب میگویند، منظورشان مخاطب شعری خاص یا دورهای ویژه است. من نمیدانم چطور شعری مخاطب دارد و اگر میدانستم همانطور مینوشتم. ولی میدانم امسال برای اولینبار در نمایشگاه کتاب دیدم که برای خریدن کتابی صف بسته بودند. حتی استقبالی که از کتاب خودم شد دور از انتظارم بود. این ماجرا مطمئنا تاحدی به مهارت تازهیافته ناشران در تبلیغ و بازاریابی مربوط میشود ولی درعینحال نشان میدهد که شعر میتواند بازاری داشته باشد. توجه کنیم که «مخاطب» و «بازار»، حتی در مورد هنر ٢ مفهوم بسیار نزدیک هستند. اگر مخاطب را درون بازار نبینیم، نمیتوانیم هیچ محاسبهای داشته باشیم. از آنسو باید آماده باشیم که در مورد هنر طوری حرف بزنیم که در چاه محاسبات کوتاهمدت و فوری نیفتیم. مسئله مخاطب ذهن مرا بسیار مشغول میکند، هم به عنوان شاعر و هم به عنوان فعال فرهنگی. به گمانم لزوما همه شاعرانی که مخاطب دارند، شاعران خوبی نیستند ولی همه شاعران خوب مخاطب دارند. اگر کسی این نکته را پشت گوش بیندازد، نهتنها زیان میکند، بلکه امکان دارد خودش را بفریبد. نزار قبانی در مصاحبهای گفته بود که مخاطبان آینده را نمیشناسد و فقط برای مخاطبانی که میبیند چیز مینویسد. اصلا آیندگان چرا نروند و شاعران خودشان را نسازند. بهندرت پیش آمده است که هنرمندی در دوره خود ناشناخته باشد و آنوقت آیندگان او را بپذیرند؛ البته ذهن ما پر از هنرمندانی است که بعدا شناخته شدند ولی این عملا کسری از بیشمار هنرمند دورههای طولانی زندگی بشری است. اغلب هنرمندان قدیمی که هماکنون میستاییم در زمان خودشان شناخته شده بودند. من فکر میکنم در بحث از هنر، باید به بازار توجه داشت. سختی کار به این است که نباید هنر را به بازار تقلیل دهیم. برای بیرون آمدن از این پارادوکس -نمیخواهم آن را منتفی کنم- خوب است به هنری فکر کنیم که میتواند برود و بازار را بسازد.
شما زاده مشهد هستید و به گفته خودتان ارتباط درخور توجهی با این شهر دارید، به نظرتان مشهد و خراسان جایگاهی را که باید، در ادبیات معاصر دستوپا کرده است؟
میدانیم که خراسان سرِ مایه زبان فارسی و حوزه بزرگترین شاعران ماست. مردم ما بیشتر به زبان سعدی حرف میزنند، یعنی آن فارسیای که مربوط به بعد از سعدی میشود. برادران افغانستانی و تا حدودی تاجیکستانی به فارسی پیش از سبک عراقی و فارسی خراسانی تکلم میکنند. ولی هنوز در فرهنگ خراسانی نفوذ شعر خراسانی به چشم میآید، هرچند با زبان سعدی آمیخته است. از من بپرسید میگویم هر مشهدی یا خراسانی یک فردوسی درون دارد؛ حتی مردمی که ظاهرا علایق ادبی ندارند یک نوع حس حماسی در رفتارشان به چشم میآید. انگار این احساس را مثل جیره سربازی از خاک و خون خود گرفته باشند. میدانیم که نفوذ سبک خراسانی در شعر معاصر بیگفتوگو محرز است. کافی است شعر اخوان و شاملو را به یاد آوریم. اما هنوز مانده تا این نفوذ بیشتر به چشم بیاید. من فکر میکنم خاصه در شرایط کنونی، ادبیات فارسی به کشش حماسیای که در شعر خراسانی بود نیاز دارد؛ ازاینرو گمان میکنم در آینده بیشتر بازتابدهنده آن باشد. احیای قالب قصیده از نشانههای آن است.
از کتاب بعدیتان بگویید، از قالب و محتوایش و اینکه در چه مرحلهای است.
در حال بازنویسی رمان کوتاهی هستم که چندسال پیش نوشتم اما فرصت نکردم برای سپردن به نشر بازنویسیاش کنم، فعلا نامش «فرار کردن به اینجا»ست و فکر میکنم عمیقا تحتتأثیر ایراندوستیام باشد. به نظرم باید در دوستداری کشورمان تجدیدنظر کنیم. درست است که ما در ایران به دنیا آمدهایم، ولی اینطور نیست که پیشاپیش ایرانی باشیم. ایرانی بودن را باید به دست آورد.
مصاحبهکننده: بزرگمهر ایرانی