معرفی نویسنده
احمد مطر چهارمین فرزند یک خانواده ی 12 نفرۀ عراقی بود که در سال 1954 میلادی در یکی از روستاهای بصره به دنیا آمد. 14 ساله بود که سرودن را آغاز کرد. شعرهایی که از حوزۀ غزلهای عاشقانه فراتر نمیرفت. اما کم کم وارد معرکۀ سیاست شد و با ابیات آتشین و البته طنزگونهاش به مبارزه با قدرتها پرداخت. قدم در عرصۀ مطبوعات گذاشت و همدوش ناجی العلی- کاریکاتوریست بنام فلسطینی- فریاد مقاومت سر داد. بهگونهای که صفحۀ نخست روزنامۀ «بلافتته» میزبان اشعار مطر بود و برگ آخر هر شماره از این نشریه، آینۀ هنرنمایی ناجی العلی و شخصیت دوستداشتنیاش «حنظله» محسوب میشد. دولتهای عربی هیچگاه قلم مطر و قلمموی ناجی را برنتافتند و به تبعید آن دو فرمان دادند. ابتدا به کویت و نهایتاً به لندن. ناجی العلی در لندن ترور شد و احمد مطر- به تعبیر خودش- در سوگ رفیق، نیمهجان به زندگی ادامه میدهد. او را در ادبیات معاصر عرب، ملک الشعرا مینامند.
معرفی مترجم
محسن رضوانی، فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران و زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی است و در حال حاضر در مقطع دکتری این رشته تحصیل میکند. از او، ترجمۀ گزیده آثار احمد مطر، ترجمۀ کتاب حروف مقاومت، اشعار سیدجواد نصرالله و چند اثر دیگر، آمادۀ انتشار است. همچنین مقالهای از او به زبان عربی، برگزیدۀ همایش بینالمللی سهروردی- دانشگاه دمشق- اعلام شد. محسن رضوانی را به رغم آنکه تا کنون اقدام به انتشار اشعار خود در قالب یک مجموعه نکرده است، باید از موفقترین غزلسرایان جوان کشور دانست. رضوانی در حوزۀ طنز نیز دستی بر آتش دارد. داستان زیر، ترجمۀ یکی از آثار احمد مطر به قلم اوست:
ماجراي دعبول
روی زمين دراز کشيد و شروع کرد به خم کردن پشتش... درست مثل يک استاد یوگا... به همان مهارت و چيرگي. کمرش کم کم کمانیتر میشد تا اينکه بالاخره پاهايش به گرداگرد دهانش رسيد.
دعبول، همين که پيکرش به شکل دايره درآمد، آروارههایش را با اشتهايی وصفناشدنی بازکرد و خودش را بلعيد.
خبر قبل از اینکه به خود دعبول برسد، به قطب شمالی مخابره شده بود. جهان ديگر مثل قديمها نبود. حالا تبديل شده بود به يک دهکده؛ دهکدهای کوچک.
خيلي سريع گروهها و جمعيتهای مختلفی از گوشه و کنار جهان رسيدند و خانۀ دعبول لبريز شد از روزنامهنگار و...
ميشد انواع و اقسام دوربينهاي عکاسي و تصويربرداري را يکجا تماشا کرد. خبرنگاران بسیاری از شبکههاي راديويي و تلويزيوني را ديد و ميکروفونهای لوگودار بيشتر رسانهها را لمس کرد. جمعيتهای دفاع از حقوق هر چیزی، يک نماينده فرستاده بودند. ازدحام آنقدر زياد بود که ترافيک را مختل کرد؛ چون خانۀ دعبول در حاشيۀ خيابان اصلي قرار داشت.
همۀ نگاهها در سراسر جهان به دعبول دوخته شده بود؛ دعبولی که در آن لحظه مانند توپی غير عادي بود که با طمأنينۀ خاصي ميان سروصداي شديد جمعيت آرام گرفته بود ... .
همهمه با فرياد نمايندۀ ستاد جهاني دفاع از حقوق کفش فروکش کرد:
«اين انسان وحشي غير متمدن هر کاری که ميخواهد ميتواند با خودش بکند، اما حق نداشت و ندارد که آسيبي به کفشهاي بيچارهاش بزند و آنها را قورت بدهد. من به نمايندگي از جمعیت محترم دفاع از حقوق کفش از او درخواست ميکنم که بدون معطلي هر دوی لنگهها را آزاد کند، بدون اينکه آسيبي به کفه يا میخ کفش بزند.»
صندوق بينالمللي پول نیز بيانيۀ شدیداللحنی در اعتراض به اين حرکت غيرانساني و مذبوحانه صادر کرد ...
گفتنی است منبعي که خواست نامش فاش نشود اظهار کرده که در پس پردۀ صدور اين بيانيۀ اعتراضآمیز صندوق، علل و اغراض رقابتي وجود داشته است. هرچند وی توضيحات بيشتري نداد.
همچنين رئيس جمعيت دفاع از حقوق دکمه، ضمن صدور بيانيهاي، اقدام وحشيانۀ دعبول را محکوم، و بر ضرورت نجات دکمهها در اسرع وقت تاکيد کرد. وی از وجدان جهانی خواست تا در برابر رفتارهای غیرمسئولانهای از این دست بایستند. در بخشی از بيانيۀ اين جمعيت آمده است: «اینکه دعبول دوست داشته پیراهن، شلوار و حتی کفشهایش را قورت دهد برای ما محترم است، اما بلعیدن دکمهها را نمیپذیریم. گناه دکمههای زبانبستهای که توانایی دفاع از خود را ندارند چیست؟»
همچنین دادگاهی در کوالالامپور، مردی را که تلاش کرده بود از دعبول تقلید کند به اعدام محکوم کرد. مسئولان مالزیایی دراینباره اعلام کردند: این رفتار، چهرۀ زشتی از آسیاییها در اذهان عمومی غرب ایجاد میکند. آنها وقتی ببینند یک آسیایی بدون استفاده از چنگال و چاقو اقدام به خودخوری کرده است، تمام آسیاییها را عقبمانده و بیتمدن خواهند پنداشت.
نمایندۀ جمعیت دفاع از رودهها نیز در گفتگو با رادیو «مونت کارلو»، نسبت به این رفتار اظهار انزجار کرد و از دعبول خواست فوراً از هر دو رودۀ کوچک و بزرگ خود خارج شود.
وی در این گفتگوی رادیویی اظهار کرد: «من در تمام زندگیام چنین حرکت سنگدلانهای ندیده بودم و نمیفهمم که انسان یابوصفتی مثل دعبول چطور میتواند رودههای ظریفش را با فرو کردن خودش در آن خفه کند. آیا او خودش را قالب بستنی تصور کرده است؟!»
کاخ سفید نیز در نشستهای مفصلی با عنوان «دابلز سیتیویشن» این حادثه را بررسی کرد و از تأثیر منفی این ماجرا بر فرایند صلح خاورمیانه اظهار نگرانی کرد. وزارت خارجۀ امریکا همچنین، ضمن انتقاد از پکن، از ایران خواست دست از ماجراجویی بردارد.
در همین حال، دفتر نخستوزیر اسرائیل با صدور بیانیهای تأکید کرد خودخوری دعبول تهدیدی آشکار برای امنیت اسرائیل به شمار میآید.
همزمان، بهای دلار به بالاترین میانگین خود در هفت سال گذشته رسید. در مقابل، سهام نفت دریای شمال به پایینترین میزان خود در دهۀ گذشته سقوط کرد. هنوز اطلاعات دقیقی دربارۀ تأثیر مستقیم ماجرای دعبول بر شاخصهای اقتصادی گزارش نشده است.
از جملۀ عکسالعملها به این مسئله اظهارات نمایندۀ کمیتۀ دفاع از پارچه است. وی در سخنانی اظهار کرد: «جنس پارچۀ پیراهن و شلوار او برای ما مهم نیست؛ اینکه از ابریشم بودهاند یا گونی، برای ما فرقی نمیکند. آنها فارغ از جنس و قیمت، پارچههای زبانبستهای هستند که توانایی دفاع از خود را ندارند. بنابراین، این کمیته از دعبول میخواهد هرچه سریعتر نسبت به رهاسازی پیراهن و شلوار خود اقدام کند. افکار عمومی جهان در کنار ما، نگران وضعیت اسفبار پارچههای دربندیاند که در میان این انسان ابله گرفتار شدهاند».
گفتنی است چندین گروه معارض عربی، مسئولیت خودخوری دعبول را بر عهده گرفتند، بدون اینکه به مسئلۀ زمینخواری و اختلاس برخیها اشاره کنند. همزمان، همۀ دولتهای عربی، دست داشتن خود را در این ماجرا تکذیب کردند.
همچنین ستاد جهانی دفاع از حقوق «پانکراس» نگرانی فزایندۀ خود را دربارۀ سرنوشت این غدۀ بیچاره اظهار، و اعلام کرد به دلیل کروی بودن شکل فعلی دعبول، مسئولیت رفتار او متوجه سازمان فیفا خواهد بود؛ بنابراین، این ستاد با همکاری جنبش دفاع از حقوق آنزیمها، درصدد تنظیم دادخواستی علیه فیفاست.
درحالیکه همۀ جهان با دقت و نگرانی، پیگیر ماجرای دعبول بودند، او که حالا کاملاً شبیه یک توپ شده بود شروع کرد به باز شدن و دراز کشیدن. ناگهان صدایی مهیب ــ چیزی شبیه تفووووو ــ به گوش رسید. دعبول، درحالیکه کاملا ًعریان بود، روی پا ایستاد. بهت همهجا را فراگرفت. فلاش دوربینهای عکاسی مرتب روشن و خاموش میشد و نمایندگان رسانهها لحظه به لحظۀ این اتفاق را ثبت میکردند.
«ای فلان فلان شدههای محترم! من یک گرسنۀ برهنۀ آوارۀ بیکارم. سرزنشم نکنید؛ به من خرده نگیرید. چه کاری میتوانستم برای خودم انجام بدهم جز اینکه خودخوری کنم؟ این جوری هم غذای خودم بودم هم خانۀ خودم. من قربانی همۀ این نهادها و سازمانهایی هستم که مرا محکوم کردند، بیانیه دادند، اظهار نظر نمودند، تکذیب کردند و هشدار دادند؛ نهادهایی که زبان به سرزنش من باز کردند، درحالیکه دهان من در میان بدنم گیر کرده بود و قدرت گلایه و دفاع از خودم را نداشتم.
امروز چشمم به جمال خیلیها روشن شد. محضر خیلیها شرفیاب شدم. امروز این دهکدۀ کوچک افتخار میزبانی مؤسسات دفاع از حقوق هر چیزی را داشت. الحمدلله که همه در سلامت به سر میبرند. حال کفشها خوب است. حال پارچهها خوب است. رودهها و پانکراس سالماند و خدشهای به آسایش اسرائیل وارد نشده است. گویا من تنها کسی هستم که حالش خوب نیست و در میان این محشر کبری، یک موسسه برای دفاع از حقوق دعبول وجود ندارد.
ای فلان فلان شدههای محترم! حتما پیش خود فکر میکنید که فشارهای بینالمللی مرا به آزادسازی بدنم مجبور کرده است. به خدا قسم نه... دلیل پیچیدهای نداشت. حالم از این دنیای تهوعآور به هم خورد و خودم را بالا آوردم.»
...
اخبار غیررسمی حاکی از آن است که دستگاههای انتظامی دعبول را به جرم حضور عریان در خیابان و نقض حیای عمومی محکوم، و مجبور کردند خودش را بخورد.