شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری مشرق: هادی حکیمیان، متولد سال 1347، نویسندۀ ایرانی رمانهای نوجوان و بزرگسال، فارغالتحصیل رشتۀ تاریخ و ساکن شهر یزد است. رمان «باغ خرمالو»ی حکیمیان که برای مخاطب نوجوان نوشته شده، علاوهبر استقبال خوب مخاطب، جایزۀ قلم زرین را نیزاز آنِ خود کرد.
به بهانۀ این رمان و مسائلی که در آن مطرح میشود، به گفتوگویی دوستانه با هادی حکیمیان نشستیم. امید که این گفتوگو شما را در آشنایی و نزدیکی به رمان و نویسندهاش یاری کند و از خواندن آن در پروندهپرترۀ هادی حکیمیان لذت ببرید.
بین نوجوان امروزی و رمان تاریخی چه سنخیت و نسبتی وجود دارد؟؛ با رضاخانی که در باغ خرمالو میبینیم، با ناصرالدین شاه، میرزا رضا کرمانی و... . آیا واقعاً لزومی دارد که نوجوان با این قشر از شخصیتهای تاریخی و عملکردشان آشنا شود؟ دربارۀشان بخواند و کارهای آنها را قضاوت کند؟
بنیانهای جامعۀ امروز ما در سالها و حتی قرون گذشته پیریزی شده، پس طبیعی است که نسبت به دورههای تاریخی و همینطور رجال تأثیرگذار آندوران نمیتوان بیتفاوت بود. در جریان مدرنسازی کشور، ناصرالدین شاه و بعدها رضاشاه از شخصیتهای اصلی هستند، هرچند که انتقاداتی هم نسبت به آنها داشته باشیم. پس نمیتوان آنها را نادیده گرفت. البته برای نوجوان امروزی، اجباری نیست که رمان تاریخی مطالعه کند، میتواند از ژانرهای علمیـتخیلی و... بخواند یا اصلاً کتاب نخواند. ما که نمیتوانیم کسی را مجبور کنیم، اما بهنظرم وجود رمان با محوریت برخی رجال و شخصیتهای تاریخی ضروری است تا در صورت لزوم به افراد علاقهمند پیشنهاد شود.
تاریخ، وسعتی دارد به اندازۀ تاریخ و شما از تمام اینوسعت، دست به لحظههایی میگذارید که به نظر از لحاظ ملی و تاریخی برای یک ایرانی، مهم است. در «باغ خرمالو» شما سراغ رضاخان و تبعید او میروید و در «خواب پلنگ» به سراغ ترور ناصرالدین شاه و میرزا رضا کرمانی، این انتخاب برهۀ تاریخی با چه هدفی صورت گرفته است؟
دوران ناصری، آغاز برخورد جدی ما با فرهنگ و تمدن جدید غرب یا به اصطلاح «مدرنیته» است. خیلی مظاهر تمدن جدید مثل روزنامه، عکاسی، موزه، باغ وحش، خیابانکشی، مبلمان و... در ایندوره، وارد کشور شد. ناصرالدین شاه، اولین پادشاه ایرانی است که به سفر اروپا رفت و سعی کرد بعضی چیزها را از آنها اخذ کند و چون دوران سلطنتش هم طولانی بود، سنتهای استبدادی بسیاری را در ایران نهادینه کرد. رضاشاه بهصورت خیلی علنیتر و باسرعتی بیشتر، اقدام به اخذ فرهنگ فرنگی نمود.
حکومت، همراه با تغییرهای عمده در معماری، آموزش، بهداشت، حملونقل، جادهسازی و... بود و البته یک دورۀ بیستساله از دیکتاتوری و سرکوب. رضاشاه حتی همۀ کسانی که او را برای رسیدن به قدرت حمایت کردند، حذف و نابود کرد؛ با ایلها و عشایر، خوانین و بزرگان محلی، رجال عصر مشروطیت، او تنها با روحانیت درگیر نشد. حتی نویسندهای مثل مرحوم صادق هدایت نمیتواند بوف کور را در تهران چاپ کند. او برای چاپ کتابش ناگزیر به بمبئی میرود. چاپ و انتشار بوف کور در ایران ممنوع بود. سرپاس مختار ـرئیس شهربانیـ شخصاً صادق هدایت را احضار و از وی تعهد کتبی گرفته بود که دیگر کتابی منتشر نکند. «بزرگ علوی» از پایهگذاران ادبیات داستانی ما، بهترین سالهای عمرش را در زندان رضاشاه گذراند. پنجاهوسه نفر، ورقپارههای زندان و داستان شاهکار گیلهمرد، نابترین تصاویر را از دوران پهلوی اول ارائه میدهند. در تمام دوران حکومت محمدرضاشاه، چاپ و انتشار آثار بزرگ علوی ممنوع بود. جمالزاده به علت انتقاد از استبداد و آثار آن در این سالها مغضوب حکومت بود. اینها چیزهایی است که نباید فراموش شود. استبداد، چیزی نیست که شبکهای مثل «منوتو» بخواهد آن را بزکدوزک کرده، دوباره به خورد ملت ما دهد. نوجوان ایرانی با خواندن رمان تاریخی است که با برخی دورههای حساس آشنا می شود.
برای ایران و ایرانی، که از حافظۀ تاریخی ضعیفی برخوردار است، همانطور که در جهتگیریهای سیاسی و فرهنگی امروز میبینیم، این بازنگری و بازخوانی چقدر اهمیت دارد و چه اندازه میتواند کمککننده باشد؟
اولاً که حافظۀ تاریخی ما هم چیزی است در حد ملتهای دیگر، اما نسبت به برخی پیچهای مهم تاریخیمان یکنوع بیتوجهی داریم. برای مثال فرانسوی ها بهترین آثارشان را در مورد انقلاب کبیر فرانسه نوشتهاند.روسها در مورد انقلاب اکتبر چه آثار شاهکاری دارند. حتی خود آمریکاییها درخصوص جنگهای داخلی آمریکا که منجر به انقلاب و لغو بردهداری شد، چقدر داستان و رمان دارند. حتی در کارتونهایی که برای بچههای ما میسازند ایندورهها نشان داده میشود. آنوقت ما حادثهای مثل انقلاب مشروطیت یا جنگهای ایران و روس را نادیده میگیریم. البته رمانهای عاشقانه و بازاری همیشه بوده و طرفدارهای خودش را دارد، اما بهنظرمن برخی مراکز فرهنگی باید برنامهریزی کنند تا درخصوص دورۀهای حساس تاریخی هم کارهای خوب نوشته شود.
در روایت و پیش از شروع نگارش، ایدۀ داستانی به ذهن شما خطور میکند و بعد متناسب با آن به دنبال مقطع تاریخی مناسبش میگردید؟ یا این مقطع تاریخی است که برای شما مسأله است و شما را هدایت میکند تا ایدۀ داستانیاش را پیدا کنید و بنویسید؟
من شخصاً تاریخ را دوست دارم. تاریخ نه به معنای زندگی شاهان که به معنای پرداختن به زندگی مردمان آن دورهها. برای همین هم از ابتدا سعی میکنم شخصیتهایم را در همان حوالی دورههای حساس تاریخی شکل داده و به شرح ماجرایی که مدنظرم است، بپردازم.
در چهارسال گذشته بیش از پنجرمان را به نگارش درآوردید، درست است؟
عادت نوشتاری شما به چه صورت است؟ برای هر اثر، چه اندازه وقت میگذارید؟ چقدر زمان میبرد تا به پایان داستانتان رضایت دهید و از آن راضی شوید؟
البته نگارش این کارها زمان بیشتری برده، شاید چاپ و انتشارش در طی چهارسال انجام شده است. من معمولاً برای رمان بزرگسال یکسال و برای کار نوجوان هم حداقل ششماه وقت میگذارم. البته کار بازنویسی هم هست که آن را به پایان کار موکول نکرده بلکه فصلبهفصل انجام میدهم.
باغ خرمالو بهتازگی صاحب یک برادر کوچکتر بهنام «خواب پلنگ» شده است. در هر دو اثر، حسینعلی و کوچکعلی را میبینیم. دو دوست که یکی راوی است و دیگری بار طنز موجود در رمان را به دوش میکشد. این شباهت و استفادۀ مجدد از کارکترها دلیل خاصی دارد؟
همیشه دوست داشتم چندتا شخصیت نوجوان خلق کنم که تااندازهای در ذهن مخاطب بماند، یکجورهایی مخاطب با آنها سابقۀ ذهنی قبلی داشته باشد. ضمن اینکه فکر میکنم این دو شخصیت هنوز قابلیت دارند و میتوانند راوی داستانهای بیشتری برای نوجوانان باشند.
ننه کردی هم از شخصیتهای این دو رمان است. داستان ننهکردی چیست؟
ننه کُردی و این دو شخصیت نوجوان، برای یک داستان کوتاهاند. چندسال پیش یک داستان کوتاه با این سهشخصیت برای رُشد نوجوان نوشتم. خودم از اینها خوشم آمد، گفتم از آنها در داستانهای بلند و حتی رمان استفاده کنم که تا الآن هم خوب از عهدۀ آن برآمدهاند. حداقل من ازشان راضیام.
اینکه داستانها در یزد میگذرند، به جز این مهم که یزد زادگاه شماست، دلیل خاص دیگری هم دارد؟
راستش من خیلی دوست دارم در مورد شهرهای دیگر بنویسم ازجمله اصفهان، کرمان، تبریز، شیراز یا همدان اما فعلاً دانستههایم در مورد جغرافیا، اقلیم و مردمان این نواحی کافی نیست برای همین هم کماکان با محوریت جغرافیای خودم مینویسم. چیزی که با آن آشنایی کامل دارم و میتوانم به مخاطب هم منتقل کنم.
باغ خرمالو برگزیدۀ جایزۀ «قلم زرین» شد. در خارج از کشور، تقدیر از آثار و برندهشدنشان در جشنوارهها تعداد مخاطبین و میزان فروش اثر را افزایش میدهد. در ایران به این شدت تغییری ایجاد نمیشود. چرا؟
نمیدانم شاید رسانههای قویتر مثل صداوسیما بتوانند برگزیدگان جشنوارههای ادبی را بهتر و بیشتر معرفی کنند. متأسفانه رسانهای مثل «رادیو زمانه» به ادبیات روز ما میپردازد حالا به هردلیلی، اما صداوسیمای خودمان کمتر به اینمهم میپردازد یا اگر برنامهای هست در ساعتهای خیلی کمبیننده پخش میشود. البته آموزشوپرورش و دانشگاهها هم پتانسیل خوبی برای معرفی آثار برگزیده دارند.
در پایان، هم در باغ خرمالو و هم خواب پلنگ، رمان با یک فلشبک به عقب بازمیگردد و روایت داستان شروع میشود، اما در انتها به شکلی کامل و زیبا به لحظۀ شروع برنمیگردیم. بهنظر اگر چنین بود انسجام ذهنی و متنی به شکل جذابتری میشد و بیشتر در ذهن مخاطب مینشست. نظر شما چیست؟
فلاشبک، پیشنهاد دوستان در انتشارات بود. فصلهای ابتدایی هر دوکار بعداً و درست در آستانۀ ارسال به چاپخانه به آنها اضافه شده که حتی برای باغ خرمالو ممکن است تاحدی هم شتابزده بهنظر بیاید. بله حرف شما درست است، خیلی راحت میشد بازگشتی داشته باشیم به زمان حال اما چون فرصت نبود همینجوری چاپ شد. انشاءالله در کارهای بعدی چنین ایرادهای فنی نداشته باشیم.
سپاس از فرصتی که برای گفتوگو در اختیار ما گذاشتید.
ممنون از شما
مصاحبهکننده: مرتضی شمسآبادی