موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از «جواد شیخ‌الاسلامی» در پروندۀ «امام خمینی (ره) و ادبیات»

چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ

19 خرداد 1399 14:39 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ

شهرستان ادب: در تازه‌ترین مطلب پروندۀ «امام خمینی (ره) و ادبیات» شما را به خواندن یادداشتی از «جواد شیخ‌الاسلامی» با عنوان «تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ» دعوت می‌کنیم:

در محفل دوستان به جز یاد تو نیست

آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست

شیرین‌لب و شیرین‌خط و شیرین‌گفتار

آن کیست که با این همه، فرهاد تو نیست؟

 

                                                   امام خمینی (ره)

یکی از حوزه‌های پژوهش درباره حضرت امام رابطه و اتصال ایشان با ادبیات و شعر است. این رابطه، البته اگر بدانیم که امام شاعر بوده‌اند و دیوان اشعارشان سال‌هاست که منتشر شده، چون خورشید آشکار است و آن‌چنان مسأله غریبی نیست. اما منظور من بیشتر پژوهش در گفتار و کلام امام است و جُستن و برکشیدن لحظاتی که امام متأثر از شعر صحبت می‌کنند. اگر از این باب به شخصیت و کلام و گفتار امام در سخنرانی‌ها و نامه‌ها و کتب‌شان ورود پیدا کنیم، بی‌شک یافته‌های جالب و دلپذیری به دست می‌آوریم. مثلا یکی از بیّنات این رابطه، علاقه حضرت امام به حافظ است، چه در تضمین‌های مختلف و متنوعی که از شعر حافظ در اشعار امام وجود دارد و چه در استفاده از شعر حافظ در کلام و گفتار و کتاب‌هایشان.

حضرت امام بیشترین استفاده از شعر، مخصوصاً شعر حافظ را، در مواقع و محافل و دقائق و ظرائفی دارند که درحال بیان یک مسأله عرفانی هستند، چنانکه حافظ را با عنوان «عارف شیرازی» خطاب می‌کنند. پس عجیب نیست که در شعرشان، که یک شعر کاملا عرفانی و اخلاقی است، متأثر از حافظ هستند و به کرّات از الگوی شعر حافظ برای بیان حرف شان بهره می‌برند. اما از شعر ایشان که بگذریم، چون نمونه‌های بسیار زیاد و متنوعی دارد و در جای خود قابل بررسی هم هستند، تأثیر و حضور حافظ در حافظه و ذهن و زبان و کلامِ امام، آنچه در کتب و صحبتشان بروز و ظهور یافته، بسیار جالب و قابل توجه است.

استناد امام به شعر حافظ، به صورت روشن و مشخص، نمونه های مختلفی دارد که من فقط به چند نمونه از آنها اشاره میکنم. امیدوارم دوستان شاعر و محقق از این دریچه به شخصیت و شعر امام نگاه کنند و پژوهش تازه ای را در شناخت امام و عمق شخصیتی ایشان و پیوند عمیق شان با فرهنگ و ادبیات فارسی رقم بزنند. چنانکه به تازگی کتاب «تبسم دوست»، از دکتر اسماعیل امینی، با همین توجه و دغدغه منتشر شده است. در این کتاب دکتر امینی به سراغ طنز در کلام امام رفته اند و لحظات طنز در بیان امام را یافته و تحلیل و گاهاً ریشه یابی و تباریابی کرده اند. با دقیق شدن در همین کتاب میتوانیم اشراف و شناخت امام خمینی از ادبیات فارسی و آثار بزرگان شعر فارسی را ببینیم و نظاره گر باشیم. البته معتقدم این کتاب فقط راه را برای این نوع پژوهش، یعنی تحلیل فنی و محتوایی کلام امام، باز کرده است و هنوز میتوان کارهای بیشتر و دقیق تری انجام داد.

اما برگردیم بر سر بحث خودمان و ذکر چند نمونه از توجه امام به شعر حافظ و تسلط شان به شعر و ادبیات فارسی. امام خمینی در کتاب آداب الصلاه، بعد از آنکه درباره مراحل سیر الی الله توضیحات و بیاناتی دارند، برای تکمیل و روشن تر ساختن منظورشان در انتهای مطلب دست به دامان «عارف شیرازی» میشوند: «پس ای طالب حق و سالک الی الله! چون طائر خیال را رام نمودی و شیطان واهمه را به زنجیر کشیدی و خلع نعلینِ حب زن و فرزند و دیگر شئون دنیوی را نمودی و با جذوه نار عشق فطره الهی مأنوس شدی و «إنی آنست ناراً» گفتی و خود را خالی از موانع دیدی و اسباب سفر را آماده کردی، از جای برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله های زمان را بُگسلان و از این زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده. "تو را ز کنگره عرش میزنند نفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتاده است".» که امام بعد از تبیین مراحل سلوک به این بیت از شعر حافظ استناد میکنند و به کلام شان لطافت می بخشند.

گاهی مواقع بیان امام در حالات و مقامات عرفانی ثقیل و پیچیده میشود و فهم آن دشوار به نظر می رسد. اینجاست که دوباره سر و کله حافظ و شعر او، که در حافظه امام ساری و جاری است و حضور مستمر دارد، پیدا میشود و به یاری امام می آید. مثلا امام در توضیح مطلبی می فرمایند: «اگر بخواهی از جنابت پدر که اصل تو است خارج شوی و لایق لقای حضرت محبوب شوی و استعداد وصول به مقام انس و حضرت قدس پیدا کنی، باید با آب رحمت حق، باطن دل را غسل دهی و از اقبال به دنیا که از مظاهر شجره منهیه است، توبه کنی و قلب خود را که محفل جناب جمیل و جمال جمیل است، از حب دنیا و شئون خبیثه آن، که رجز شیطان است شست و شو دهی که جنت لقای خق، جای پاکان است، شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام»، که این فراز از صحبت امام ره متاثر از آن بیت حضرت حافظ است که میفرماید: "شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده".

از دیگر نمونه های استفاده امام از شعر حافظ در تفسیر سوره حمد اتفاق افتاده است: «و بدان که سالک الی الله و مجاهد فی سبیل الله نباید به حد علمی این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال ها، که حجاب بلکه حجاب اعظم است، کند. چون که طی این مرحله با پای چوبین، بلکه با مرغ سلیمان نیز نتوان کرد». در این فراز اشاره امام به این بیت از حافظ است که میفرماید: "من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه / قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم". می بینیم که شعر حافظ چنان در امام نفوذ و رسوب دارد که ناخودآگاه و به فراخور بحث در کلام ایشان بروز و ظهور پیدا میکند و شاید اگر مخاطب جدی ادبیات نباشیم احتمالا متوجه این رابطه نباشیم.

در جایی دیگر امام به مناسبت بحثی، به فهم ناروای عده ای از یک بیت مولانا اشاره میکنند و در پی توضیح معنای شعر برمی آیند: «یکی از اشکالاتی که کسی که اطلاع از مسائل ندارد مطرح می‌کند، این است که اهل عرفان می‌گویند «چون که بی‌رنگی اسیر رنگ شد…» با اینکه آن شعر در اصل مربوط به این باب نیست. آن‌ها اصلاً توجه هم نکرده‌اند که آن شعر مربوط به این باب نیست، مربوط به حقیقت نیست. مربوط به جنگی است که بین دو تا انسان واقع می‌شود، و مقصود او را چون متوجه نشده‌اند، از این جهت گفته‌اند که این کفر است؛ با اینکه اصلاً ربطی به آن مسئله ندارد. مسالهٔ دیگری است که این همه جنگ‌ها که در تمام عالم واقع می‌شود، چیست و اساساً چرا جنگ واقع می‌شود. این رنگی که اینجا می‌گوید تعلقی است که بعضی شعرای دیگر هم در تعبیراتشان دارند». در ادامه و در تکمیل همین بحث با اشاره به مصرع «از آنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» از حافظ می فرمایند: «بی‌رنگی آن است که تعلقی نداشته باشد به چیزی از طبیعت. وقتی تعلق نداشته باشد به طبیعت، نزاعی واقع نمی‌شود. تمام نزاع‌هایی که واقع می‌شود، مال این است که انسان‌ها تعلق‌ها دارند به طبیعت و طبیعت را هم به واسطه علقه‌هایی که دارند برای خودشان می‌خواهند. بنابراین، در هر شأنی از شئون، نزاع واقع می‌شود». ایشان این‌گونه ادامه می‌دهند که «اگر در همه عالم انبیا جمع بودند، هیچ وقت دعوا نمی‌شد و این دعوا سر تعلقات است. همه دعواهایی که در عالم واقع می‌شود، سر این تعلقات است. "بی‌رنگی اسیر رنگ شد" یعنی اینکه فطرتی که رنگ نداشت، تعلق نداشت، وقتی اسیر تعلق شد، دعوایشان می‌شود. اگر این رنگ برداشته شود، موسی و فرعون هم آشتی می‌کنند. این باب، آن باب نیست. در عین حال آن کسی که این ایراد را می‌گیرد، متوجه نشده است که این راجع به دو تا موجودی است که با هم دعوا دارند، نه راجع به اصل مسئله». با سر زدن به مثنوی معنوی و یافتن این مصرع، "چون که بی رنگی اسیر رنگ شد"، متوجه میشویم که حضرت امام کاملا به حکایتی که مولانا در مثنوی معنوی تعریف میکند تسلط دارند و به درستی و زیبایی این مصرع را تفسیر میکنند.

القصه، این نیمچه یادداشت تنها یک یادآوری است بر اینکه امام عظیم الشأن ما در کنار همه برجستگی ها و وارستگی ها و ویژگی های ممتاز انسانی و الهی، به زیور شعر و شاعری و فهم شعر و تسلط بر تاریخ پرگهر ادبیات فارسی نیز آراسته است. یک یادآوری کوچک است تا شکرگزار این نعمت، و به عبارت بهتر این نعمات، باشیم. چرا که جانشین ایشان، آیت الله خامنه ای که سایه ایشان بر سر ما مستدام باد، نیز همچون امام خمینی ره یک عالِم دقیق النظر و یک مخاطب جدی ادبیات ایران و جهان، و نیز یک شاعر و شعرشناس هستند. نیاز به یادآوری این حقیقت نیست که ما از چنگال چه رهبران نافهم و بی قدر و مبتذلی در دوران پهلوی، رها و به دامان چه عالمانی پناهنده شدیم. به قول شاعر خوب، علی محمد مودب در آخرین شعرش برای امام:

 

«کوهستانی از آسمان فرود آمد

با پرنده های بسیار

با چشمه ها و آهوانی شگفت

و شیرهایی که شبها می گریستند

 

کوهستانی از اسمان فرود آمد

و میهنم از نو بنا شد

بر زمینه ای از ابر

نزدیک تر به خورشید

نزدیکتر به ماه

نزدیک تر به شاخه های بهشت

 

کوهستانی از آسمان فرود آمد

و لاله هایی غریب بر دامنه هایش رستند

باران که  می آمد

چلچله ها صلوات می فرستادند

 

کوهستانی از آسمان فرود آمد

که نی هایش شبانی های پیامبران را تلاوت می کردند

ما تا همیشه چشمه ها و قله های آن کوهستانیم

درختان آن کوهستان و شبانان آن کوهستان

اگر باور ندارید از‌پروانه ها و شقایق ها بپرسید»

و حقیقت همین است که در این شعر به زیبایی آن را خواندیم و دیدیم. ما از دامن آن ناقدران و بی قدران به دامنه های کوهستانی آمدیم که ما را به ماه و خورشید و خدا نزدیک تر ساخت. من در اندک جست و جو و تحقیقی که داشتم نتوانستم مطلع شوم که آیا در تاریخ سیاسی جهان، رهبرانی بوده اند که همچون امام خمینی و مقام معظم رهبری شاعر و شعرشناس و شعردوست بوده باشند یا نه، اما باید اذعان کنیم که این دو بزرگوار، حقیقتا، از معدود رهبرانی هستند که قدر شعر و ادبیات بومی خود را به خوبی دانسته اند و با تکیه بر درخت پرثمر ادبیات قد برافراشته اند. حال که صحبت به اینجا رسید، بگذارید نقل قولی داشته باشم از مقام معظم رهبری در تعریف و تمجیدشان از رمان بینوایان، نوشته ویکتور هوگو که یک نویسنده فرانسوی و غیرمسلمان است، تا با نگاه ایشان به ادبیات، به صریحترین شکل، آشنا شویم. ایشان درباره این رمان مطرح، در یکی از حوزه های تشکیلاتی حزب جمهوری اسلامی در سال 1360، میفرمایند: «اگر پیامبر اکرم مبعوث نشده بودند و اگر قرآن کریم نازل نشده بود، من پیامبر خودم را "ویکتور هوگو" و کتاب آسمانیم را "بینوایان" برمیگزیدم». اظهر من الشمس است که نگاه ایشان به ادبیات چقدر جدی است که... فعلا بگذریم و بیش از این سخن را طولانی نکنیم.

امیدوارم به زودی پژوهشها و تحقیقات متنوع و بهتری با موضوع نسبت امامین انقلاب و ادبیات، شعر و داستان، صورت پذیرد تا فرصت شناخت دقیق تری از این بزرگواران به دست آوریم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.