به قلم «محمدقائم خانی»
واقعیت چه اهمیتی دارد؟ | یادداشتی بر کتاب «پس از بیست سال» اثر «سلمان کدیور»
22 خرداد 1399
14:51 |
0 نظر
|
امتیاز:
2.14 با 7 رای
شهرستان ادب: در تازهترین مطلب ستون داستان سایت شهرستان ادب، یادداشت «محمدقائم خانی» بر کتاب «پس از بیست سال» اثر «سلمان کدیور» را میخوانید:
در بررسی نسبت داستان تاریخی با تاریخ، رویکردهای متفاوتی وجود دارد که طیفی گسترده را بسته به موضع اثر در برابر واقعیت پیش روی نویسندهها قرار میدهد. یک سر طیف رویکردهای کلاسیک قرار دارند با نگاهی کاملاً رئالیستی و سر دیگر طیف، رویکردهای واسازانه پستمدرنیستی با اهدافی ساختارشکنانه. در رویکرد کلاسیک، واقعیت همان است که تاریخ نشان میدهد و داستان تاریخی، روایتی دراماتیکِ همان واقعیتهاست که از خیال برای کاستیهای روایت در آن بهره برده شده. در این نگاه نویسنده باید به طور کامل متهعد به تاریخ بماند و به بهانه تفسیر و تأویل، خط اصلی روایت را مخدوش نکند. در رویکردهای واسازانه، واقعیت ساختهپرداخته ذهن انسان دانسته میشود چه مورخ باشد چه داستاننویس. در این نگاه، مورخ با استفاده از روش علمی، ساختاری به واقعیت زمانمند میدهد که انسانها را در روایت کلان خود غرق میکند. بنابراین کار داستاننویس باید شکستن این ساختار و نجات دادن انسانها از زندان ساختارهای تاریخساخته باشد. بنابراین نویسنده باید به عمد در بدیهیترین مسائل تاریخی شک بکند و کل بنای روایت خطی تاریخ را فرو بریزد. بین این دو نگاه هم رویکردهای گوناگونی وجود دارند که در برخی صفات به این یکی شبیهاند و در بعضی ویژگیها به آن یکی.
با این مقدمه میخواهیم به سراغ رمان «پس از بیست سال» نوشته سلمان کدیور برویم تا نسبت داستان و تاریخ را در آن بررسی کنیم. رویکرد کلی کتاب به تاریخ، واقعگرایانه است. حتی شاید بشود گفت غرض اصلی نگارش کتاب نمایش برههای از حکومت علی بن ابی طالب (ع) در برابر چشمان مخاطب است تا به خود بیاید و متوجه شکاف عظیم بین زندگی خویش و حکومت امروز و زمانه با آن الگوی انسانی و دینی باشد. معمولاً هم با خواندن کتاب، این اتفاق برای بسیاری از مخاطبان میافتد و نشانهاش، واکنشهایی متضمنِ نوعی بیداری است که به این رمان نشان داده شده. انگار چیزی حقیقی پنهان مانده بوده که ناگهان در ابعادی بزرگ به تصویر درآمده و مخاطب را شوکه کرده است. به همین دلیل، خودِ نمایش حکومت الگو در کتاب، به صورتِ یک آگاهی گفتمانی درآمده که بسیاری از باورها از جمله دینداری ما را در نسبت با پیشوای اول شیعیان به چالش میکشد. بسیاری از صحنهها و فضاها بر مبنای گزارشهای تاریخی آفریده شده است و برای مخاطب آشنا مینماید. همین حس آشنایی به نویسنده کمک کرده است خواننده را کامل وارد دنیای حکومت علوی کرده و نوعی روایت انتقادی به کتاب بخشیده است. پس علاوه بر موقعیت و حوادث، باید گفتمان حاکم بر کتاب را هم واقعیتمحور و رئالیستی دانست. واقعیتی که ناخودآگاه مخاطب را به قیاس امروز با حکومت نمونه صدر اسلام میکشاند. اما ماجرای این کتاب به اینجا تمام نمیشود و باید نگاهی دقیقتر به روایت آن انداخت.
شخصیت اصلی این رمان یعنی سلیم بن هشام، زاییده ذهن نویسنده اد و حامل گفتمان حاکم بر کتاب است. حوادث تاریخی هیچ گاه ظرفیت انتقال یک گفتمان به مخاطب را از خلال متون تاریخی ندارند، زیرا واقعیت متکثر است و خردهروایتهای موجود در کنار کلانروایت، امکانِ شکلگیری یک گفتمان را ناممکن میسازد. برای چیرگی بر این مشکل در داستان تاریخی، خلق شخصیتی چندبعدی که بتواند همزمان حامل سویه های مختلف یک گفتمان باشد، لازم است. به عبارتی هدفِ نویسنده «پس از بیست سال» بنای نحوهای از روایت تاریخ صدر اسلام بر اساس گفتمان عدالتخواهانه بوده است. در این بنا کردن، او هم به گزارشهای تاریخی نیاز داشته و هم به یک شخصیت آرمانگرا با خانوادهای پیچیده. پدرش فرمانده نیروهای شام و فرمانبردار معاویه است و مادرش، دوستدار امیرالمومنین (ع) و هواخواهِ اباذر تا ظرفیت ساختنِ جهانی با گفتمان عدالتخاهی به وجود بیاید. در نگاه ابتدایی معمولِ مخاطبان تصدیق میکنند که شخصیت خیالی سلیم با روایت حوادث تاریخی قبل و حین جنگ صفین خوب جمع شده است، ولی در واقع پسِ ظاهرِ روایتِ سرراست رمان، بحرانی در جریان است. چشم اسنفدیار کتاب نامعلوم بودن مرزهای واقعیت است. سلیم آنقدر در جریان جنگ صفین اثرگذار ظاهر شده که بخشی از واسازیِ مطلوب پستمدرنها از تاریخ را کامل انجام داده است، در حالی که قصد نویسنده خلاف آن بوده یعنی بنا گذاردن روایتی کلان از حکومت امیرالمومنین (ع). صرفِ خلق شخصیت سلیم با آن هنرنماییها و اثرات ژرفش، معادلِ به حاشیه راندن بسیاری از شخصیتهای مهم تاریخی چون مالک و عمار و اباذر و دیگران است، چرا که عمل آنها را که در متون تاریخی گزارش شده، کمرنگ ساخته است. مگر نه این که به حاشیه راندن این شخصیتها را باید به حاشیه رانده شدن خود علی بن ابیطالب (ع) دانست؟
اگر با اصطلاحات فنی روایت توضیح بدهم، رمانِ «پس از بیست سال» در چالش بین اسطوره و تاریخ مانده است. از یک طرف برای نمایش شخصیت اسطورهای علی (ع) – که ضامنِ اثرگذار بودنِ کتاب از منظر گفتمانی است- نیاز به خلق شخصیتی چون سلیم هست تا سیاهی اسلام اموی را کنارِ سپیدی اسلام علوی بنشاند، و هم از طرف دیگر برای الگوگیری معاصرین از حکومت علوی نیاز به استحکامبخشی به صدر اسلام به مثابه یک تاریخِ غیرقابل خدشه احساس میشود که باید واقعی باشد، پس باید از عمار و مالک و اباذر و امام متقیان (ع) و دیگر یارانش نوشت. خلق سلیم جهتِ حمل وجوه مختلف جهانِ اسطورهای حکومت علی (ع) برای مخاطب عام (که مخاطبی واقعی رمان است و سلیم را با همه وجود باور میکند) بحرانزاست، چون هم اصلِ گزارش حوادث تاریخی را زیر سوال برده است و هم اسطورهای ساخته برای پیروی کردن که مدام باید واقعی بودنش انکار شود. در مجموع سلیم برای گفتمان عدالتخواهی شخصیت قابل اتکایی نیست هرچند هیچ شخصیتی بهتر از او نمیتوانست این گفتمان را به مخاطب منتقل کند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.