شهرستان ادب به گزارش قدس آنلاین، آنچه در پی میآید مروری است بر نخستین مجموعه اشعار این شاعر که توسط شهرستانادب منتشر شده است. عصمتی برای انتشار «بیچشمداشت» نامزد دریافت جایزه قلم زرین شده و از این اثر به عنوان کتاب برگزیده ۲۰ سال اخیر نابینایان تجلیل شده است.
شاعران فراوانی در گستره ادبیاتفارسی به قصد جاودانگی پای در جاده ادبیات قلم دواندهاند، اما از آن میان تعداد کمی قدم در منزل مانایی نهادهاند. دلایل فراوانی را میتوان برشمرد که موجبات تداوم حیات یک اثر و به تبع آن حیات معنوی یک شاعر را فراهم میآورد؛ در آن میان بیراه نیست اگر بیشترین توفیق شاعر را در به وحدت رساندن احساس و ادراک شاعر و مخاطب از حادثهای سیال در نقطهای مشترک بدانیم؛ با این توصیف آنچه موجب زمزمه غزلیات حافظ در بستر زمان از دیرباز تا امروز بوده است بیش از هر چیز، نقاط مشترک فراوانی است که شاعر با مخاطبان خویش در بستر جاری زمان یافته است، از همین رو مخاطبان کلام خویش را –شاید بیش از هر شاعر دیگری- در بیان حافظ جستوجو میکنند!
اما همیشه این گونه نیست و گاه شاعر مخاطب را از پیچ وخم کلمات به سرزمینی میکشاند که خواننده با آن نه قرابتی دارد و نه شوق دیداری برای سیر در آفاق آن. با این همه به تصویرکشیدن دنیای تجربه شده شاعر گاه هر چند نامطلوب هم باشد مرورش برای مخاطب با تازگی و شگفتیهایی همراه خواهد بود. تأثیرگذاری این اشعار در گرو شفافیت تصاویری است که از این فضاهای نامطلوب ارائه شدهاند. حبسیهها را میتوان برجستهترین نمونه این ژانرهای ادبی دانست؛ به تصویر کشیدن فضاهایی تلخ و در عین حال مؤثر برای به اشتراک گذاشتن حسی که کمتر کسی در پی درک موقعیت واقعی آن است و این مهمترین کاری است که شاعر مجموعه «بیچشمداشت» به خلق آن همت گماشته است.
محمدکاظم کاظمی، مقدمهای بر این کتاب نوشت که اکنون با گذشت حدود سه سال به چاپ دوم رسیده است. اینکه «بیچشمداشت» طبع سختپسند «کاظمی» را مجاب کرده که در پیشانی آن چیزی بنویسد، بیهیچ تعارفی خود نشان از قوت اثر دارد. اشعار این مجموعه در قالبهای غزل، مثنوی و سپید سامان یافتهاند. نکته قابل توجه این است که با وجود تنوع در قالبها، جهانبینی شاعر شکلی واحد دارند و این خود نشاندهنده این مهم است که خمیرمایه دغدغه ذهنی شاعر در سرایش این شعرها محصول تفنن یا مشق سنتهای تجربه شده ادبی نبوده است.
«بیچشمداشت» پیرامون موضوعی سامان یافته است که شاعر با تمام وجود سالهای سال آن را زیسته است؛ از همین رو شاعر برای بیان این عنصر زیست شده در دنیای درونی خویش، در روایت بیرونی آن بینیازی از تکرار مشقهای دیگران بوده است. همین مسئله در اشعار او زاویهنگاه شاعر را قائم به خودش کرده و این مسئله ارزشمندترین برگ برنده آثاری از این دست است.
جلوه موفق شاعر در «سپید» سرایی
«بیچشمداشت» تلفیقی است از شعرهایی که در قالبهای کلاسیک غزل و رباعی و سپید سروده شدهاند. غزلهای این مجموعه اگرچه بسیار روان و دلپذیرند، اما از نظر قواعد رعایت تناسب بین کلمات، به استحکام سپیدسرودههای این مجموعه نیستند. اگرچه آنچه در کتاب گرد آمده محصول دریافتهای شخصی و برونداد احساسی روح شاعر است، اما شاعر در «سپید» فضای بازتری برای بیان احساسات خویش داشته است. البته این سخن به معنای کماهمیتی غزلهای عصمتی نیست؛ مقصود نگارنده این است که شاعر در سپید که قالب روزگار ما نیست، جلوه موفقتری دارد.
غزل «شبیه رودکی» شعری است که میتواند شناسنامه اجتماعی و هنری روشندلان به حساب بیاید. غزلی صمیمی که هر چند در فضای امید و ناامیدی در نوسان است، اما هنرمندانه و مؤثر سروده شده است:
آیا شما نشانهای از من ندیدهاید؟
کوهی درست رو به شکستن ندیدهاید؟
... اینجا کنار بغض سرازیر ریلها
ساکی در آستانه رفتن ندیدهاید؟
...مردی شبیه رودکی اما شکستهتر
در بلخ یا حوالی کدکن ندیدهاید؟
...مردی که رنگ مات عصایش سفید بود
در کوچههای قونیه اصلاً ندیدهاید؟
دعوت به تأمل نه کسب ترحم
عصمتی شاعری است آرزومند، اما نقصان بینایی او هیچگاه از شکوه چگونگی طلب او نکاسته است. وی در شعرهایش از محدودیتهای جاری در زندگی روشندلان سخن گفته است، اما وجه امتیاز این شعرها دعوت به تأمل مخاطبان است نه کسب ترحم از سوی آنها؛ به همین خاطر است که عاطفه خرجشده در شعرها بیآنکه به سیاهی بینجامد، مخاطب را به تأملی روشن دعوت میکند.
آرزوی افروختهشدن چراغ دیدگان شاعر در سراسر این مجموعه به چشم میآید؛ امید برآمده از اوهام نیست. او بهتر از هر کس دیگری بیاحتمالی وقوع این آرزو را درک میکند؛ اما مهمتر از فروزان شدن چراغدیدگان شاعر، نفاطی شعله امیدی است که شاعر به عنوان نمایندهای فرهیخته از جامعهای که کمتر دیده شده و صدایشان به گوش رسیده است، خویش را موظف به تکرار آن دیده است:
اگر روزی
شعلهای بیاورند
و فانوسهای شکستهام
دوباره روشن شوند
آنقدر نگاه خواهم کرد
که آسمان رنگ ببازد
که برف کوهها از خجالت آب شوند
که رودها در استوا یخ بزنند
در جای دیگر نیز شاعر اندیشه خود را اینگونه به نظم کشیده است:
من فکر میکنم که نشستن قبول نیست
رفتن بدون حادثه از من قبول نیست
حتماً در این زمینه که با من موافقید
تنها دعا و روضه و شیون قبول نیست...
...اسبی بیاورید که باید سوار شد
در انتظار گوشه نشستن قبول نیست
اسبی بیاورید که جای درنگ نیست
وقتی تفنگ هست نیازی به سنگ نیست...
اگرچه احساس میشود تشبیههای شاعر گاه برآمده از شنیدههاست، اما در برخی موارد وجهشبهها بسیار زنده و ملموساند؛ تا جایی که تشبیه شفاف در بیت زیر را میتوان در شمار تشبیههای تازه و مؤثر شعر امروز محسوب داشت:
مثل یک مزرعه جاری پنبه آرام
میرود تا دل صحرا رمه چوپانها
دریافتها و تشبیهات تازه در این مجموعه هر اندازه عینیتر میشوند باورپذیرترند. شاعر چشمهایش را در جایی به «نگاتیوهایی سوخته» تشبیه کرده است. این تشبیه در ادبیات، بیگمان برساخته ذهن عصمتی است که با تعلیلی شاعرانه همراه بوده است:
چشمهایم
نگاتیوهایی سوختهاند
از خاطراتی فراموش شده
در روستایی دور
از شهری سوخته در زابل
از جنازهای
با چشمهایی مصنوعی
چشمهایم نگاتیوهایی سوختهاند
که هیچ تصویری را به یاد نمیآرند
حتی در تاریکخانههای مدرن
طنز نهفته در سطر آخر زیرکانه است و شاعر با به سخره گرفتن ابزار مدرن پزشکی روز، ناتوانی بشر را در درمان این ضایعه- که تاریخ قدمتش از «شهر سوخته» تا امروز به درازا کشیده شده است- به چالش میکشد.
بومیگرایی
بومیگرایی اتفاق روشنی است که در سرتاسر این مجموعه میتوان آن را به تماشا نشست. نکته مهمی که در اینباره میتوان به آن اشاره کرد این است که عصمتی عناصر جغرافیایی محل زیست خود را با کارکردی شاعرانه به شعرش دعوت میکند، از این رو هم راوی تعلقخاطر وی به محیط زندگی ویاند و هم مبین قدرت شاعری او در به خدمتگرفتن کلماتی که در نگاه اول شاید چندان شاعرانه به نظر نیایند:
محکومم/ روزه سکوت بگیرند/ بعضیها/ وقتی از کنارم میگذرند/ و در فلکه راهنمایی* / سؤالهایم/ از رهگذران عجول/ به مقصدی نرسد
یا:
از باغهای سبز سناباد میروم/ پامال اهل کوچه «سرشور» میشوم
نحوه استفاده از کوچه سرشور که یکی از محلات کهن مشهد است نیز خالی از ظرایف شاعرانه نیست.
شیوه به خدمت گرفتن «شورجه»، «بنگی» و «بیبی» نیز همین حکم را دارند.
به اعتقاد نگارنده این مجموعه در حوزه ساختار بیرونی، هر چند یکسره از لغزشهای زبانی خالی نیست؛ اما در نهایت سطحی قابل قبول دارد تا جایی که میتوان تمامقد از آن دفاع کرد و از مرور سطر سطر آن لذت برد. آنچه «بیچشمداشت» را خواندنی و تأملبرانگیز میکند، فرم بیرونی آن نیست بلکه قوت شاعر است در انعکاس تجربیات شخصی خویش در شعرهایش تا جایی که میتوان از آینه توفیقات آن، الگویی برای جوانان شاعر ساخت؛ جوانانی که باید هر چه سریعتر راههای پر پیچ وخم سنتهای ادبی را ببُرند تا به سرزمین «منِ شاعر» خویش بپیوندند.
این مجموعه آنقدر مؤثر و یادگرفتنی است که توصیه مرور دقیق آن به شاعران جوان و خوانندگان شعر اصیل، توصیهای بیوجه نخواهد بود.