شهرستان ادب: به مناسبت فرارسیدن روز قدس، ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی بر رمان «من پناهنده نیستم» اثر «رضوی عاشور»، به قلم «اعظم اعظیمی» بهروز میکنیم:
رمان «من پناهنده نیستم» پیرنگ و ماجرای جداگانهای از فلسطین ندارد. زنی به نام رقیه، حوادثی را که بین سالهای 1948 تا 2000 بر فلسطین رفته، در قالب ماجراهای خانوادگی خود روایت میکند. پس میتوان گفت «من پناهنده نیستم» بیان تاریخ است؟ خیر. میلان کوندرا در کتاب هنر رمان میگوید: «رماننویس نه مورخ است نه پیامبر. او کاوشگر هستی است.» راوی در رمان من پناهنده نیستم وضع انسان فلسطینی در هستی را میکاود. تاریخ و مخصوصاً سیاست در این رمان مسألۀ اصلی نیست.
به راستی که باید راوی رمان یک زن میبود. کسی که علاقهای به سیاست ندارد و مردان مبارزی را که به جان هم افتادهاند، خروسهایی تفنگ به دست میداند که آبی از آنها برای فلسطین گرم نمیشود. او هر روز صبح قبل از هر کاری روزنامه میخرد اما آن را ناخوانده دور میاندازد. چیزی که رقیه را به روزنامهها وصل میکند کاریکاتورهای ناجی علی است.
حنظله، شخصیت کاریکاتورهای ناجی علی شباهت بسیاری به رقیه دارد. حنظله پسربچهای است که دستهایش را پشتش گره کرده و در هر نقاشی ناظر صحنهای از مصائبی است که بر سر فلسطین میآید. کسی جز انسان فلسطینی نمیداند در این نظاره چه بر حنظله میرود. جهان فقط ظاهر بیتفاوت او را میبیند. مصائب بر سر رقیه هم میبارند و او همچنان زندگی میکند.
راوی در دهۀ هفتاد عمر خود بالای سر جهان رمان ایستاده. از حوادث گذشته و آینده خبر دارد. گاهی حوادث دور و نزدیک را در هم میتند. گاه کنار واقعهای میایستد و آن قدر آن را میکاود تا هستۀ انسانی ماجرا را نشانمان بدهد و چه بسیار مواردی که مأیوسانه دست از تلاش برمیدارد و ماجرا را به بهت و سکوت ختم میکند.
تقدیرگرایی در زندگی شخصیتهای داستان نمود دارد. در اوایل رمان که پدر رقیه قصد مبارزه مسلحانه با دشمنان دارد، عموی رقیه مخالفت میکند و میگوید: «حق با ماست اما شک دارم خدا با ما باشد.» گویی خود را مقهور تقدیر میداند. در ادامۀ داستان نیز شاهد انفعال شخصیتهای داستان هستیم. عَبِد، پسر رقیه از نیمهی راه پیوستن به گروه مبارزان به خانه برمیگردد و تنها اقدامی که برای مبارزه با وضع موجود انجام میدهد این است که به دادگاههای اروپایی شکایت ببرد.
حمایت کشورهای عربی و تکیه بر نژاد مشترک برای رهایی از چنگال غاصبان، از دیگر تصاویر داستان است. کشورهای عربی اگر چه در ابتدا برای فلسطین میجنگند اما این مبارزه راه به جایی نمیبرد. تنها موفقیتی که رقیه در روایت خود به طور مفصل به آن میپردازد، پیروزی حزب الله بر اسرائیل و آزادسازی جنوب لبنان است. این موفقیت آن قدر به دل مردم رنجدیدۀ فلسطین خوش مینشیند که وقتی اسم سیدحسن نصرالله میآید مردم یک صدا دعایش میکنند اما وقتی جوانی از میان همان جمع میگوید: «زنده باد رهبرمان ابوعمار (یاسر عرفات)!» نزدیک است که تنش ایجاد شود.
کتاب من پناهنده نیستم هم از پلاتی بزرگ برخوردار است (که ماجرای فلسطین بزرگ است) و هم از شخصیتی که در عین عامی بودن عمیق است. بهرمندی از این دو امکان بزرگ رمان را در مسیری انداخته که رمانهای کلاسیک جهان پیمودهاند. به همین خاطر میتواند طیف بزرگی از خوانندگان مختلف را راضی نگه دارد.
فلسطین از آن دست کلماتی است که گذشت زمان و کارکرد رسانهها آن را برای اذهان مردم جهان از معنی تهی کرده اند. رضوی عاشور در این رمان از فلسطینی که میشناسیم (یا بهتر است بگوییم نمیشناسیم) آشناییزدایی کرده و به این کلمه معنا دمیده است. نویسنده رشتهای از تاریخ زمین را از هم گسیخته تا هزاران رشته باریک انسانی را نشان بدهد. تارهایی از ترس، عشق، تنهایی، غربت و ... که هرکدام در قلب فلسطینیان نوای خاص خود را دارد. او خواننده را به جایی میبرد که هیچ خبرگزاری و مورخ منصفی قادر به نمایش آن نیست.
این اثر را با ترجمۀ سرکار خانم «اسماء خواجهزاده» از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.