موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمّدرضا معلّمی

از اوستای رفته | سیری در زندگی و آثار مهرداد اوستا

20 بهمن 1400 15:30 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.75 با 4 رای
از اوستای رفته | سیری در زندگی و آثار مهرداد اوستا

شهرستان ادب: به مناسبت زادروز محمّدرضا رحمانی ملقّب به مهرداد اوستا، یکی از سرآمدان شعر معاصر که متأسّفانه در فضای جاری شعر کشور، کمتر شناخته و شناسانده شده، یادداشتی می‌خوانیم از محمّدرضا معلّمی که سعی داشته ابعاد شخصیت و شعر این شاعر را بیشتر واکاوی کندو

 

حجاب معاصرت، یکی از موانعی است که غالباً بر سر راه شناخت بزرگان هم‌عصر مردم قرار می‌گیرد. این مانع و این مشکل، مسئله‌ای مختصّ دورۀ ما و شرح حال امروز و دیروز ما نیست. بسیارند بزرگانی که در دورۀ خود چنان که باید و شاید مورد ارج و احترام مردمان عصر خود قرار نگرفته‌اند. گاه البتّه دلایل دیگری نیز بر این عدم یا کمبود معرفت نسبت به بزرگان وجود دارد. گاهی فرد دارای چنان عظمتی است که همانند ساختمانی مرتفع که تنها از دور می‌توان بلندای آن را به تمامی دید، باید سال‌ها از او دور بود تا توان شناخت او را آن چنان که لازم است، به دست آورد. محمّدرضا رحمانی متخلّص به مهرداد اوستا یکی از همین قبیل بزرگان است. بزرگی و عظمت او و البتّه حجاب معاصرت، شاید دو دلیل مهمّی هستند که او را میان نسل جدید، علی‌الخصوص شاعران جوان، غریب نگه داشته‌اند. کمتر کسی فراتر از نامی از او می‌شناسد، اگر بشناسد، و کمتر از آن کسی هست که آثار او را خوانده باشد و به قدر وسع خود از شعر او محظوظ شده و از جایگاه رفیعش در شعر باخبر شده باشد. در این یادداشت می‌خواهیم تا به قدر توان محدود خود، تلاش کنیم تا پردۀ غربت را از چهرۀ این استاد بی‌بدیل شعر معاصر کنار زده و او را به اهالی فرهنگ و ادب علی‌الخصوص شاعران جوان بیشتر بشناسانیم.

 

زندگینامه مهرداد اوستا

محمّدرضا رحمانی (متخلّص به مهرداد اوستا) 20 بهمن ماه سال 1308 در شهر بروجرد در خانواده‌ای اهل ادب دیده به جهان گشود. خانوادۀ او تا 5 سالگی محمّدرضا در شهر مشهد ساکن بودند و سپس به بروجرد بازگشتند. محمّدرضا رحمانی در شاعری استعدادی فراوان داشت و این استعداد را از پدر شاعر و از جدّ مادری خود، حاج روخا محمّد که شاعری بسیار خوش‌ذوق و رهبر مشروطه‌خواهان بروجرد بود، به میراث داشت. استعداد او در سرودن شعر تا آن اندازه بود که از کلاس پنجم ابتدایی با تشویق معلّمان، سرودن شعر را جدّی‌تر از قبل ادامه داد. محمّدرضا رحمانی تحصیلات ابتدایی را در بروجرد به پایان رساند و عازم تهران شد. از دبیرستانی شبانه در تهران دیپلم ادبی گرفت. او تحصیلات عالیۀ خود را در دانشگاه تهران ادامه داد و توانست مقطع لیسانس خود را در رشتۀ معقول و منقول (الهیات) و مقطع فوق لیسانس را در رشتۀ فلسفه در دانشگاه تهران با موفّقیت به پایان برساند.

محمّدرضا رحمانی که هم‌زمان با تحصیل در دانشگاه به تدریس در دبیرستان‌های تهران نیز مشغول بود، در سنّ 22 سالگی تصحیح دیوان سلمان ساوجی را بر عهده گرفت و آن را به گونه‌ای به پایان رساند که نتیجۀ کار، موجب تحسین اساتید و بزرگان شده بود. شهریور ماه ۱۳۳۲ بود که محمّدرضا رحمانی به دلیل سرودن شعرهایی در مخالفت با رژیم پهلوی برای مدّت هفت ماه به زندان افتاد.

اوّلین ازدواج او در سال 1333 رقم خورد که حاصل این ازدواج 3 دختر به نام‌های فریبا، شهرزاد و فروغ بود. او هم‌چنین در همین سال یعنی در سنّ 25 سالگی به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت که لقب جوان‌ترین استاد دانشگاه تهران را به همین مناسبت به او داده‌اند. از رشته‌هایی که محمّدرضا رحمانی در دانشگاه تهران به تدریس آن‌ها پرداخته است می‌توان به فلسفه، زبان فارسی، ادبیات فارسی، فلسفۀ تاریخ، تاریخ هنر، تاریخ اجتماعی هنر، زیبایی‌شناسی، روش تحقیق در زیبایی‌شناسی و تاریخ موسیقی اشاره کرد.

محمّدرضا رحمانی در شعر از اساتیدی مانند محمّدعلی ناصح و بدیع‌الزّمان فروزانفر و در فلسفۀ شرق از محضر میرزا مهدی آشتیانی و استاد شاه‌آبادی بهره برده است. او هم‌چنین بین سال‌های 1333 تا 1339 با سباستین مونه، فیلسوف و شرق‌شناس فرانسوی، همراه بود و از او فلسفۀ شرق آموزش می‌دید. محمّدرضا رحمانی به دلیل نبوغ و پشتکار خود در سال 1336 برای عضویت در شورای بررسی رساله‌‌های دکتری دانشجویان دورۀ‌ دکتری ادبیات فارسی برگزیده شد.

از دیگر اتّفاقات مهمّ زندگی مهرداد اوستا می‌توان به طور خلاصه به این موارد اشاره کرد:

- در سال ۱۳۴۵ برای بار دوم ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پسری به نام نستوه بود.

- در تابستان ۱۳۴۶ به چند کشور اروپایی از جمله فرانسه، انگلیس، ایتالیا رفت و در انگلستان با برتراند راسل دیدار کرد.

- در سال ۱۳۴۹ به مدّت یک ماه به فرانسه و سوئیس رفت و با ژان پل سارتر ملاقات کرد. ژان پل سارتر از مهرداد اوستا به عنوان یکی از متفکّران برجستۀ مشرق‌زمین یاد کرده است.

- در تابستان ۱۳۵۶ سفری یک‌ماهه به فرانسه و سوئیس داشت و در ژنو با محمدعلی جمال‌زاده دیدار کرد.

- در شهریور ۱۳۵۹ در سفری یک‌ماهه به فرانسه رفت و چندین سخنرانی در مراکز فرهنگی و دانشگاهی داشت.

- در زمستان سال ۱۳۶۲ خورشیدی برای درمان بیماری قلبی و بازگرداندن چند کتاب دست‌نویس ارزشمند به مدّت یک ماه راهی فرانسه شد.

- در زمستان ۱۳۶۷ در پاکستان به ایراد سخنرانی دربارۀ شعر و شخصیت حافظ پرداخت.

- در سال ۱۳۶۹ نیز دوباره عازم پاکستان شد و در مراسم بزرگداشت خلیل‌الله خلیلی شاعر افغانستانی سخنرانی کرد.

 

اوستا بعد از پیروزی انقلاب، برای مدّتی وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود و مدّتی نیز مسئولیت ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت. مهرداد اوستا، بعد از ظهر روز سه شنبه 17 اردیبهشت سال 1370 در 62 سالگی در حالی که مشغول تصحیح یک قطعه شعر بود، بر اثر سکتۀ قلبی دار فانی را وداع گفت. مهرداد اوستا در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

 

قصاید مهرداد اوستا

محمّدرضا رحمانی را که در ابتدا تخلّص «رعنا» را برای خود برگزیده بود و بعدها آن را به «مهرداد اوستا» تغییر داد، می‌توان بزرگ‌ترین قصیده‌سرای معاصر بعد از ملک‌الشّعرای بهار دانست. او را نخستین شاعری می‌دانند که تغزّل و لطافت قالب غزل را با قصیده درمی‌آمیزد و این مهم در حالی به انجام می‌رساند که شکوه قصیده را همچنان حفظ کرده است. شعر اوستا در عین استواری، روشن و شفاف است و حال و هوایی عاطفی، زلال، گرم، گیرا و دردمندانه دارد. هم‌چنین او توجّه ویژه‌ای به نیازها و دردهای انسان‌های هم‌عصر خود دارد و از معدود شاعرانی است که بعد از مشروطه به سراغ پرداخت چنین مضامینی رفته‌اند:

«بهاری نیست، مهری نیست، شوری، آرزویی نیست

که در این دیولاخ درد، گلشن‌هاست گلخن‌ها

ز هر سو دام تزویری، به هر ره تیغ بیدادی

نهادستند نامردم، گرفتستند رهزن‌ها

نیاید عاطفت زینان وگر آید، بدان ماند

که مردی ار مخنّث‌ها که زادن از سترون‌ها»

اوستا در قصیده، بر خلاف سایر قصیده‌سرایان هم‌عصر خود که متأثّر از آثار گذشتگان، به تکرار مضامین قبلاًپرداخته‌شده رو آورده‌اند، نو و تازه است. او که از ترکیب‌های بدیع در شعر خود بسیار بهره برده است، تحوّلی در قصیده پدید آورده که مخاطب هنگام مطالعۀ قصایدش، احساس می‌کند که با غزلی ناب و طولانی مواجه است.

«ای بر دلم جدا ز تو هر گوشه آذری

هر ناله‌ای به سینه مرا داغ دیگری

سرگشته‌تر ز من نتوان یافت عاشقی

وز تو به حُسن، در همه عالم نکوتری

چندان ز بی‌وفایی تو شکوه سر کنم

تا نگذرد هوای تو یک روز در سری»

مهرداد اوستا علاوه بر آنکه به قالب قصیده توجّهی خاص داشتو به سبک خراسانی نیز روی آورده بود، به مضامینی می‌پرداخت که قبل از او کمتر به آن‌ها پرداخته شده بود. از مضامینی که اوستا در شعر خود به کار برده است می‌توان به مضامین اجتماعی، سیاسی، وطنی، عاطفی، اساطیری، حماسی و داستانی اشاره کرد که در این میان، مضامین سیاسی و اجتماعی سهم بسیاری را به خود اختصاص داده‌اند؛ مضامینی که طرح آن‌ها در قالب قصیده تا قبل از اوستا رواج چندانی نداشته است. به همین دلایل است که به مهرداد اوستا القابی همچون احیاگر سبک خراسانی نو و احیاگر قصیده نیز داده‌اند.

«یا به کردار یکی نالۀ سرگردان

می‌سپارم ره این گمشدۀ پیدا من

باز وا پس نگرم خسته و فرسوده

سایه‌ای بینم، همراه شده با من

تا ز جانِ من فرسوده چه می‌خواهد

این به خون برده، بدین خیرگی‌ام دامن

زی کجا پویی و آهنگ که را داری؟

ها من، ای سایۀ سرگشتۀ من، ها من

کیستم؟ خسته‌نگاهی همه نومیدی

باز نایافته اسرار جهان را من

بر لبی پرسشی آسیمه‌سرم وآن‌گاه

باز نشنیده به جز پاسخ بی‌جا من»

زبان شعر مهرداد اوستا استوار و یکدست است که می‌توان آن را نتیجۀ تلاش فراوان او در به دست‌آوردن زبان مطلوب دانست. اگرچه زبان آرکائیک مشخّصۀ شعر مهرداد اوستاست امّا این مسئله را نباید یک نقطه‌ضعف بلکه باید نشانۀ پیوند ناگسستنی اوستا با قالب قصیده دانست. این زبان را می‌توان به نوعی پل ارتباط میان تفکّر امروز و دیروز در شعر و وسیله‌ای برای پیوند عناصر ادبیات کهن با ادبیات معاصر دانست.

«نه از دور فلک مهری، نه از بزم جهان کامی

نه شمع هستی‌ام را از نسیم فتنه آرامی

به جانم راه زد هر بار، دردی بر سر دردی

به راهم باز شد هر گام، دامی در پی دامی

به هر نقشی که می‌بندم چه امّیدی چه حرمانی

به هر راهی که می‌پویم نه آغازی نه انجامی

نه جان را اشتیاقی بر دل از عشق پری‌رویی

نه دل را آرزویی در سر از مهر دل‌آرامی»

مهرداد اوستا که در شعر به عقیدۀ بزرگان، یادآور خاقانی بود، به شعر حکیم سنایی غزنوی علاقۀ ویژه‌ای داشت. او به لحاظ زبان شعری، تاثیر بسیار زیادی از شعرای سبک خراسانی مانند ناصرخسرو، سنایی، مسعود سعد و خاقانی شروانی پذیرفته است و گاه به استقبال اشعار این بزرگان رفته و بیتی یا مصرعی از آنان را در دیوان خود آورده است:

«ای یگانه هنر این ناصر بن خسرو

که نیامد به سخن هیچ‌کست ثانی

من و این طبع گهربار تو را مانم

تو و این درد روانکاه مرا مانی»

مهرداد اوستا علاوه بر اینکه بر آثار کهن و بر ادبیات فارسی تسلّطی کم‌نظیر داشت که مورد تحسین بزرگانی همچون مرحوم خلیل‌الله خلیلی بود، در قصیده، در غزل و سایر قوالب شعری، نثر، تصحیح متون، نظریه‌پردازی و نقد ادبی نیز چهره‌ای برجسته به شمار می‌رفت و مورد احترام و توجّه هم‌عصران خود بود. از آثار مختلف او در قوالب و موضوعات مختلف می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

■ سال ۱۳۳۲: تصحیح دیوان سلمان ساوجی

■ سال ۱۳۳۳: رساله‌ای در فلسفه، منطق، روانشناسی و اخلاق

■ سال ۱۳۳۴: عقل و اشراق (اثری فلسفی)

■ سال ۱۳۳۵: تصحیح رسائل خیّام (نوروزنامه، رسالۀ وجود) با مقدّمه و تحقیق در زندگی وی

■ سال ۱۳۳۹: از کاروان رفته (اوّلین دفتر شعر مهرداد اوستا)

■ سال ۱۳۴۲: پالیزبان (نثری داستانی که آن را هم‌ردیف شاهکارهای شاعرانی همچون آرتور رمبو و شارل بودلر شمرده‌اند)

■ سال ۱۳۴۴: حماسۀ آرش (منظومه)

■ سال ۱۳۴۵: از امروز تا هرگز (داستان کوتاه)

■ سال ۱۳۴۸: اشک و سرنوشت (گزیدۀ شاهکارهای ادبی جهان)

■ سال ۱۳۴۸: روش تحقیق در دستور زبان فارسی و شیوۀ نگارش                       

■ سال ۱۳۵۱: شراب خانگی ترس محتسب خورده (مجموعۀ شعر)

■ سال ۱۳۵۲: تیرانا (کتاب انتقادی)

■ سال ۱۳۶۰: امام، حماسه‌ای دیگر (مجموعۀ شعر)

 

پدر شعر انقلاب

مهرداد اوستا که روحیه‌ای آزادی‌خواه و مبارز داشت و در زمان شاه، مردم را به مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی دعوت می‌کرد، در آثار خود نیز به حمایت از امام خمینی(ره) و انقلاب می‌پرداخت. برخی از آثار او به دلیل مسائل سیاسی، اعتراضات و حمایت‌های او از امام خمینی (ره) توقیف شدند و باعث شدند که مهرداد اوستا تا مدّتی ممنوع‌القلم باشد. از جملۀ آن‌ها می‌توان به کتاب «تیرانا» اشاره کرد که انتشار آن در فضای روشنفکری آن روزگار که مهرداد اوستا را چهره‌ای ویژه به شمار می‌آورد، نشان از شجاعت او داشت. اوستا خطاب به اطرافیان شاه، چنین می‌نوشت:

«مگر این هرزۀ هر چیز به فرد

مگر این گرگ حریص

مگر این دیو، چه گویم؟ این دزد

گر خدا نیست شما بی‌همه‌چیزان را چیست؟»

اوستا که صاحب کرسی استادی در دانشگاه سوربن فرانسه بود، به خاطر تعلّقات خود به انقلاب، حاضر به ماندگارشدن در فرانسه نشد، به کشور بازگشت و همانند یک پدر دلسوز و استادی مهربان در کنار شاعران انقلابی قرار گرفت تا پشتوانه‌ای قابل اتّکا برای ایشان باشد.

مهرداد اوستا امام خمینی(ره) را عاشقانه دوست داشت و شخصیت سیاسی-مذهبی امام را مورد ستایش قرار می‌داد. مهرداد اوستا در آثار منظوم و منثور خود، این تعلّق خاطر خود به امام(ره) را نشان می‌داد. به عنوان مثال در واکنش به تبعید امام خمینی(ره)، قصیده‌ای 56 بیتی سروده و منتشر ساخت. وی هم‌چنین با انتشار مجموعۀ شعر «امام، حماسه ای دیگر» در سال 1360 بار دیگر ارادت خود را به امام و آرمان‌های انقلاب را اعلام کرد. او در این کتاب چنین نوشت:

«امام، خندۀ اشک‌آلود و اشک لبخندپالود انسانیتی است که جدال با غولان قدرت و جادوی تبلیغ را میان بربسته است. امام در گیسوی زرین گندم‌زارها، شالی‌زارها، در امواج زمرّدین مرغزاران و بوستان‌ها، در ترنّم پروازها، در پرواز ترانه‌ها، همه جا متجلّی است. امام، تحقّق ارادۀ ملّتی است که از پس خوابی مرگ‌بار، زندگی آفرید. امام، نه همین تحقّق ارادۀ حماسۀ یک ملّت، که خود همان ملّت است.»

او در جایی دیگر، به گونه‌ای که هم نشانگر قوّت او در نثر و هم بیانگر احساسات صادقانۀ اوست، چنین با امام سخن می‌گوید:

«و تو را ای امام، در هر دوره از دوران‌های استیلای نامردمی و بیداد، به نبرد با بیدادگران آزمند، دیده‌ام. سرگذشت و حماسۀ تو، حماسۀ نبرد بی‌امان توحید با شرک بوده است و این تو بودی که با چشم خدابین و با چشم خدایی و بصیرت الهی، عفریت شرک را در هر جلوه و هر لباس باز می‌شناختی و از سریر پیروزی نگون‌سار کرده‌ای.»

در خاطرات شاگردان و دوستان مهرداد اوستا به نشانه‌های دیگری از این محبّت قلبی او به انقلاب برمی‌خوریم. جایی در خاطراتی پیرامون مهرداد اوستا آورده‌اند که مرحوم استاد مهرداد اوستا در پاسخ به کسی که از او پرسیده: «شما اوّلین بار از چه زمانی شعر گفته‌اید؟» چنین پاسخ داده است: «از 22 بهمن 1357!»

«فری ای جهان زیر شهپر گرفته

همای ز گردون فراتر گرفته

ز دامان آخرزمان بردمیده

جهان را چو خورشید انور گرفته

بتان را سریر خدایی ز سر بر

به منشور الله اکبر گرفته

خمینی، امام! ای که داد ولایت

به توفیق دادار داور گرفته

لوای ولایت به توقیع حیدر

به فرّ ولای پیمبر گرفته

به دریای خون بادبان‌ها گشوده

به توفان درون هر دو لنگر گرفته

ز توحید رایت به گردون کشیده

ز سر، شرک را تاج و افسر گرفته

به حکمت خدایی، به گوهر الهی

درفش رسالت به سر برگرفته

زهی رقّ منشور نصر من الله

بر ایوان نُه‌توی اخضر گرفته»

 

اشعار آیینی مهرداد اوستا

مضامین آیینی از دیگر مضامینی هستند که مهرداد اوستا بویژه به آن‌ها پرداخته است. مطالعۀ دیوان او ما را به ابیات و اشعار فراوانی می‌رساند که نشان از دین‌باوری و تعهّد او به مسائل مقدّس مذهبی است.

«جلوۀ روح است یاد روی محمّد

روضۀ حور است خاک کوی محمّد

تافته هر سو ز ملک تا ملکوت است

شعشعۀ طلعت نکوی محمّد»

اوستا در قصیده‌ای 72 بیتی خود، این چنین به ستایش پیامبر والامقام اسلام پرداخته است:

«برون خرامید از لفظ، معنی و بنمود

به آفرین محمّد، خدای سبحان را

درود باد و سلام آن فروغ بینش را

چراغ چشم دل و شمع دیده‌ی جان را»

در دیوان او هم‌چنین آثار فراوانی در مدح و ثنای اهل‌بیت و ائمّۀ معصومین (علیهم‌السّلام) به چشم می‌خورد:

«چون دل، دُرِ معنی از خرد سُفت

عشق آمد و مدحت علی گفت

ای جان جهان و جان هستی

وی زنده به تو روان هستی

مقصود نبی ز لا فتایی

ممدوح خدا به هل اتایی»

و

«در ثنای فاطمه با چنگ زرتار سحر

می‌تراود نغمه‌ها از پرنیان آفتاب

گفت آن ذرّه که خود هرگز نیاید در شمار

مدح زهرا را ترنّم‌های جان آفتاب

مام والای شهادت گوهر مهر و کمال

برترین معنای عرفان و آسمان آفتاب»

از دیگر مضامینی که در نظم و نثر او به چشم می‌خورد، می‌توان به انتظار و همچنین به فلسطین اشاره کرد:

«با من ای انتظار، از انتظار سخن بگوی؛ از انتظاری که بامدادان در انتظار دمیدن است، از شب‌هایی که در انتظار شکفتن ستارگان هستند، از زمینی که در انتظار بارور شدن است، از درختانی که در انتظار جوانه‌ها و شکوفه است، از دل‌هایی که در سینه‌ها به انتظار می‌تپد. هرگاه که از میان همۀ آرزوها ما را مخیّر بدارند که یک آرزویمان برآورده شود، آرزوی هر انسان شریف و آزاده‌ای این خواهد بود که خداوند چنانش از نعمت آزادگی و شرف برخوردار سازد که سزاوار شریف‌ترین حکومت بوده باشیم.»

و

«بدرود، بدرود

ای ارض موعود

والتّین و الزّیتون و اللّیل

و طور سینین

بشکوه، بشکوه، ای مرز فلسطین

ای خورده نیرنگ، از هر زمان بیش»

 

مهرداد اوستا در نگاه بزرگان

استاد محمّدرضا حکیمی در وصف مهرداد اوستا:

«بیداری اوستا در برابر استعمار و شگردهای آن و موضع‌گیری متعهّدانۀ او در برابر ایادی داخلی استعمار، اعم از فرهنگی و سیاسی، اموری بود بسیار قابل تکریم.

 

استاد محمّدرضا حکیمی، در معرّفی قصاید مهرداد اوستا:

«مایه‌هایی از شیوۀ خاقانی در قصاید اوستا دیده می‌شود، لیکن تعبیرهایی ویژه و گاه‌گاه تکرارهایی زیبا، سبک او را متمایز می‌سازد و بر زیبایی قصاید او می‌افزاید و ترکیب‌های نو و واژه‌های گوش‌نواز، به قصاید او اوجی خاص می‌بخشد... و اینکه قصیده را آکنده از فضای غزل می‌ساخت، ویژگی‌ای است بس دل‌انگیز از شعر او.

 

دکتر عبدالحسین زرّین‌کوب در مقدّمۀ نقد کتاب پالیزبان:

«اعتدال بین لفظ معنا، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصاً سعی در پیدا کردن مضامین تازه، شعر او را رنگی می‌بخشد که در بسیاری از گویندگان نسل جوان، مانند آن را نمی‌توان یافت.

 

استاد حمید سبزواری:

«همین ضمیر آگاه و اندیشه پاک و زبان حق‌گویش سبب شده است تا متولّیانِ مدّعی شعر امروز، به انکارش کمر بندند، زیرا از موضع قاطع او از معارضه با غرب‌گرایی و بی‌اعتقادی بیمناکند.»

 

سیّدهادی خسروشاهی:

«او به راستی انسانی مهربان، شاعری مردمی و متعهّد و هنرمندی آگاه و متواضع بود. همواره از درد دردمندان دردمند بود و در خروش‌های مردمی خروش برمی‌داشت و به درستی سزاوار عنوان شاعر زمانه بود.»

 

منوچهر آتشی:

«شعر اوستا با همۀ امتناعش از درگیری و اختلاط با ابعاد فکری و افق‌های تازه شعری، هم از نظر قالب و تکنیک و هم از جهت محتوا و تنفّس‌گاه، جوهردار، زنده، متحرّک و ریشه‌دار است و رو به آینده. اوستا شاعری است که سال‌هاست شعر می‌سراید، آن هم نه با تفنّن، زیرا او در حاشیۀ شعر، زندگی می‌کند. شعر او یادآور شعر خاقانی است، با این تفاوت که شعر اوستا، استخوان‌دارتر و امروزی‌تر است.»

 

سیّدحسن حسینی در فقدان مهرداد اوستا:

«مرگ اوستا مُهر پایانی است بر کتاب توانایی‌ها و مهربانی‌های این نسل. آنچه وظیفۀ نسل جوان است، سرمشق‌گیری از دانش‌اندوزی و مهرورزی و خشوع خالصانۀ استادانی نظیر اوستاست.

 

سیّد حسن حسینی دربارۀ روح ادیبانه و سلوک معلّمی مهرداد اوستا:

«اوستا، پایان یک نسل است. نسل ادیبانی که دانش و تجربه خویش را همراه با صفا و فروتنی و به دور از بخل و ریا، صادقانه به شاگردان جوان خویش تعلیم می‌دادند. بزرگداشت یاد اوستا، بزرگداشت هنر و تحقیر بی‌هنران است و من این زمان که به آن پیکر تکیده که آرامگاه روح بی‌آرامی بود می‌اندیشم، تنها می‌توانم گفت که اوستا نسیم مهربانی بود که از کرانه‌های فروتنی می‌وزید.»

 

یوسفعلی میرشکّاک:

«عشق چیزی جز درد و لذّت بردن از دردناکی هستی خویش نیست. اوستا ظاهری ظریف و این اواخر نحیف داشت. امّا باطن او برای تحمّل درد بسیار ستبر و درشت می‌نمود و از همین رو خود را در عمری سراسر عذاب، آمادۀ مواجهه با دردناکی جان خویش و جهان کرده بود. اوستا کریمی فقیر و بخشنده‌ای نادار بود. نداشت و بخشید و این یکی از بزرگ‌ترین دردهای مهرداد اوستا بود. با دل نیرومند ایران به جهان آمده بود و دست تهی نیازمندان، و هیچ دردی فراتر از این درد برای انسان نیست و اوستا انسان بود، پیش از اینکه شاعر باشد.»

 

علیرضا قزوه:

«مردانه به میدان آمد و زیر پر و بال شاعران جوان‌تری مثل سیّدحسن حسینی، قیصر، سهیل و جوان‌ترهایی مثل من، کاکایی و... را گرفت، آن هم بدون هیچ توقّعی و وقتی هم رفت، آخرین پول‌ های جیبش را شاید ساعتی قبل از رفتنش داده بود به آخرین رانندۀ خوش‌شانس؛ شاعری که دل هیچ شاعر جوانی را نمی‌شکست.

 

سمیح القاسم شاعر فلسطینی:

«امّت اسلامی نام مهرداد اوستا را پاس خواهد داشت.»

 

حسین حماد، نویسنده و محقّق فلسطینی در سوگ مهرداد اوستا:

«درگذشت زنده‌یاد استاد اوستا، داغی سخت و سنگین بر دل ما نهاده است. اینک گویی قبّه‌الصخرۀ قدس که معراج‌گاه پیامبر است، در سوگ استاد مرثیه می‌گوید. من اینک صدای گریۀ منبر مسجدالاقصی را می‌شنوم که برای شاعر ما اوستا می‌گوید؛ منبری که پیامبر ما از آن جایگاه به معراج رفت.»

 

در پایان این یادداشت شما را به مطالعه دو شعر از اشعار مرحوم استاد مهرداد اوستا دعوت می‌کنیم:

1

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی‌ام؟ شکوفۀ اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشمِ ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبّت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

به جز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، به دوش ناله کشیدم

جوانی‌ام به سمند شتاب می‌شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 

2

اگر چه آیينۀ دل چو جام لعل شكستم

ز خون ديده به هر قطره نقش روى تو بستم

از آشيان ندامت چو مرغ آه پريدم

بر آستان ملامت چو گرد راه نشستم

كه را شناسم اگر زين پس تو را نشناسم؟

كه را پرستم اگر بعد از اين تو را نپرستم؟

نهان به سايۀ اندوهم آن‌چنان كه ندانى

شب است يا كه ندامت، فراق يا كه منستم

به دوش ناز، نگاهت چو تكيه كرد همان دم

اميد عافيت از دور روزگار گسستم

هنوز نقش وجود مرا به پردۀ هستى

نبسته بود زمانه كه دل به مهر تو بستم

خيال گردش چشم تو بود در سر و مردم

در اين خيال كه من سرخوشم ز باده و مستم

شب فراق مرا بود ره به دامن محشر

اگر كه دامن آه سحر نبود به دستم

گهى شدم همه تاب و به سنبل تو چميدم

گهى شدم همه خواب و به نرگس تو نشستم

ز من مجوى نشان وفا و گر كه بجويى

وفا همين كه به يادت هنوز هستم و هستم


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از اوستای رفته | سیری در زندگی و آثار مهرداد اوستا
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.