موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمدرضا معلمی

فردای این آفاق l منتخب اشعاری با حال‌وهوای انقلاب اسلامی

21 بهمن 1403 18:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
فردای این آفاق l منتخب اشعاری با حال‌وهوای انقلاب اسلامی
شهرستان ادب: محمدرضا معلمی به مناسبت 22 بهمن و سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، یادداشتی را آماده کرده که با هم می‌خوانیم.

انقلاب اسلامی، پدیده‌ای است که نه فقط بر ساحات مختلف سیاسی و اجتماعی اثرگذار بود، بلکه این تأثیرگذاری را تا زمینه‌های هنری و ادبی نیز ادامه و گسترش داد و امروز شاهد آن هستیم که جریانی قدرتمند در شعر تحت عنوان «جریان شعر انقلاب» در حرکت است. شاعران بسیاری، چه آن‌ها که در سال‌های انقلاب می‌زیستند و چه آن‌ها که دهه‌ها بعد از این اتفاق پا به عرصۀ وجود گذاشته‌اند، از این پدیدۀ تاریخی و مختصات آن تأثیر گرفته‌اند و شعرهای بسیاری در وصف خود پدیدۀ انقلاب اسلامی، بزرگان آن از قبیل امام خمینی و شهدا، اندیشه‌های انقلابی و... سروده‌اند.
پررنگ بودن ساحت اندیشه، استفاده از عناصر و طرح‌های جدید در اشعار، امیدآفرینی و حماسه، از ویژگی‌های مشترک بسیاری از این اشعار است. در ادامه چند شعر برجسته با موضوع انقلاب اسلامی را با هم مرور می‌کنیم.

1- این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
شاعر: علی معلم دامغانی
استاد معلم دامغانی در این مثنوی طویل و ماندگار خود، طرحی نو درافکنده و با شروع مثنوی از داستان پیامبران و مرور زندگی و اتفاقات مختلف پیرامون زندگی هر یک، در نهایت و در بندهای آخر، شعر خود را با پرداختن به وقایع مرتبط با ایران در دوران انقلاب به پایان می‌برد:
«...بر كفر ايران نوبتى ديگر خروشيد
اسلامِ سيلى‏خورده بر كافر خروشيد
در دل نه بيمش ديگر از گرمى، نه سردى
طاغوت را آواره كرد از پايمردى
آخر به مردى چارۀ سردرگمى يافت
داد بزرگى داد و عزّ و مردمى يافت
چشم جهان، حيران كافرسوزى‏اش شد
تا قابليت از رشادت روزى‏اش شد
وز آن قبولى آن امام رفتۀ ما
مشتاق شد، مشتاق جمع تفتۀ ما
در آسمان بر ابرها پُر شد ركابش
از مغرب عالم برآمد آفتابش
مژده‏ست گويى در خبر آخرزمان را
خورشيد از مغرب فروزد آسمان را
گيتى به كام خلقِ بازيگر نمانَد
وز توبه كس را بهره‏اى ديگر نمانَد
آنك ز مغرب مطلع شمس امامت
اينك به مشرق تيغ و ميزان و غرامت»

2- نه او ولی من و ما، که او ولی خداست
شاعر: شهید احمد زارعی
یکی از شاعران کمترشناخته‌شدۀ دوران انقلاب و دفاع مقدس، شهید احمد زارعی است. این شهید والامقام که شاگردان بسیاری در خراسان تربیت کرد و شخصیتی بسیار تأثیرگذار و فعال داشت، فعالیت‌های فرهنگی و مبارزات انقلابی خود را تا بدان‌جا رسانده بود که گروهک کومله برای سرش جایزه تعیین کرد. دغدغه‌مندی و بیان صریح اندیشه‌ها و اصول اصیل انقلاب، از ویژگی‌های اشعار احمد زارعی است. اغلب اشعار او در قالب مثنوی سروده شده‌اند:
«نه چپ، نه راست، منم، این منم برابر تو
به چشم من بنگر، این منم برادر تو
منم بسیج، که ایمان انقلاب منم
پیام سرخ شهیدان انقلاب منم
نه ماردم، نه مردّد، به حق یقین دارم
نه کافرم، نه منافق، که درد دین دارم
مگر قرار نشد سر به انقلاب دهیم؟
مگر قرار نشد دل به آفتاب دهیم؟
مگر قرار نشد از میان خون گذریم؟
ز تیغِ زار بلا با سر جنون گذریم؟
به جان آن لحظاتی که عهدِ خون بستیم
بر آن قرار، اگر نیستید ما هستیم
قرار بود که از مهر چون ستاره شویم
نه این که دور نشینیم و در نظاره شویم
مگر نه قبله در این سوست، پس چرا به نیاز
به سوی کعبۀ دیگر نموده اید نماز؟
مگر نه قبله در این سوست، این طرف خوانید
مگر که قبلۀ خود را شما نمی‌دانید؟
نه چپ، نه راست، منم، این منم برابر تو
به روی من بنگر، این منم برادر تو
ولایت است، نه ابزار کار ما و شماست
نه او ولیّ من و ما، که او ولیّ خداست
روا نبود که این راه را خلاف روید
که در مبانی وحدت به اختلاف روید
به راه تفرقه رفتن مگر گناه نبود؟
نه چپ، نه راست، مگر مستقیم راه نبود؟
مگر نه اهل نمازید، پس چه می‌کردید؟
مگر نه کعبه در این جانب است؟ برگردید
ز اعتصام چه دیدید تا رها کردید؟
به سوی «واعتصموا» با خلوص برگردید
مگر وصیت آن پیر برده‌اید ز یاد
که بر تداوم حفظ اصول، فرمان داد؟
من این میانه یتیمم، خدا! یتیم منم
من این میانه یتیمم که مستقیم منم
تو ای ادامۀ سرخ تشیع علوی
تو ای تداوم ده قرن عشق و خون‌طلبی
نهیب زن هله بر جای خویش بنشینید
چگونه عاقبت کار را نمی‌بینید؟
اگر چه مهر گذشته است، لیک ماه به جاست
به یمن پرتو او فرق چاه و ره پیداست
ستاره‌ای است که مهر خدا در او باقی است
صدای روح خدایی در آن گلو باقی است»

3- شب، شبی بیکران بود
شاعر: قیصر امین‌پور
در بسیاری از اشعار قیصر امین‌پور، می‌توان رد پای تأثیرات پدیدۀ انقلاب اسلامی را مشاهده کرد. او در اشعار بسیاری به موضوعات مرتبط با این پدیده پرداخته است. در ادامه دو شعر او را با هم مرور می‌کنیم:
1
«شب، شبی بیکران بود
دفتر آسمان پاره‌پاره
برگ‌ها زرد و تیره
فصل، فصل خزان بود
هر ستاره
حرف خط‌خورده‌ای تار
در دل صفحۀ آسمان بود
گرچه گاهی شهابی
مشق‌های شب آسمان را
زود خط می‌زد و محو می‌شد
باز در آن هوای مه‌آلود
پاک‌کن‌هایی از ابر تیره
خط خورشید را پاک می‌کرد
ناگهان نوری از شرق تابید
خون خورشید
آتشی در شفق زد
مردی از شرق برخاست
آسمان را ورق زد»
2
«لبخند تو خلاصۀ خوبی‌هاست
لختی بخند، خندۀ گل زیباست
پیشانی‌ات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین‌کمان عشق اهورایی
از پشت شیشۀ دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست»

4- آب‌تان نبود؟ نان‌تان نبود؟ انقلاب‌تان دگر چه بود؟
شاعر: قادر طهماسبی (فرید)
در شعرهای فرید نیز می‌توان مانند شعرهای قیصر، به‌راحتی رد پای اندیشه‌های انقلابی را سراغ گرفت. او که در قالب‌های مختلف در این حوزه شعر سروده است، در یکی از اشعار نیمایی خود با صراحت تمام و با محکمی، پاسخ شبهه‌اندازان و طعنه‌زنان را می‌دهد. او در بخش پایانی این شعر بلند، چنین می‌نویسد:
«در فرارگاه غرب
این سه جملۀ پلشت را:
«آب‌تان نبود
نان‌تان نبود
انقلاب‌تان دگر چه بود؟»
گر چه در جوابشان شکفته‌ام چو لاله‌ها و
گفته‌ام
باز هم پیاله‌ها
ساقی سؤالتان کجاست؟
حالتان چه می‌کند؟
روزتان به خیر و خواب نیم‌روزتان
باز هم که شاد خورده‌اید
باد و باده را زیاد خورده‌اید
مهر اتحاد هم که خورده‌اید
آی زخم‌های آب دیده باورم چه می‌کنید؟
دود و دم در این میان چه می‌کند؟
باد و باده خورده‌اید و باد کرده‌اید و خواب باد دیده‌اید
راه نو، گناه نو
چاه نو مبارک است
اشتباه نو مبارک است
راستی کلاه نو مبارک است
گرچه اندکی گشاد می‌زند
داد می‌زند که تازه است
هر چه هست بهتر از قراضه است! ای گرازها
باز هم به من بگو چرا
جانماز آب می‌کشی؟
تا گراز هست و بی‌نماز
پاک نیست جانمازها
این بهار بهمنی، برای عاشقان خجسته باد
انفجار نور و روشنی خجسته باد»

5- وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم
شاعر: حمید سبزواری
مرحوم استاد حمید سبزواری، از موفق‌ترین و پرکارترین شاعران انقلاب است. او برای خدمت به انقلاب از طریق شعر، به صدا و سیما رفت و از آن زمان در شورای شعر مشغول خدمت شد. از حمید سبزواری که دارای مدال درجه‌یک هنر در رشتۀ ادبیات بود، شعارها، سرودها، مثنوی‌ها و غزل‌های بسیاری در این موضوعات به یادگار مانده است. در ادامه غزلی و بخشی از یکی از مثنوی‌های او را با هم مرور می‌کنیم:
1
«مگو كه كشتی از این موج بر كران نرود
كه بر دماغ خرد هرگز این گمان نرود
در آن سفینه كه سكان به دست نوح در است
امید ساحل مقصود از میان نرود
حرامیان، ره صد كاروان زدند و هنوز
ز گوش بادیه آوای كاروان نرود
قدم به صدق و صفا نه به راه دوست كه جان
اگر ز دست رود بر كسی زیان نرود
مباش در پی دعوی كه رهرو ره عشق
بر آستان وفا جز به پای جان نرود
سراب داعیه‌داران به مدعی بگذار
نهنگ لجّه ز عمّان به آبدان نرود
فروغ خلوت روحانیان نیفزاید
چو شمع هر كه در این بزم سرفشان نرود
چنین كه رهسپران چابكانه می‌تازند
غبار عرصه ز سیمای آسمان نرود
ز بس كه خون شقایق به دشت و هامون ریخت
بهار از دمن و دشت و بوستان نرود
اگرچه شب‌پرگان آرزوی شب دارند
سحر به بویۀ خفاش از جهان نرود
به جز حدیث محبت كه جاودان سخنی است
بسا فسانه كه از نامه بر زبان نرود
مرید رهبر عشقیم و در گذرگه عمر
«حمید» را خط عشق است و جز بر آن نرود
2
«جانان من برخیز! بر جولان برانیم
زآنجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من! برخیز باید بر«جبل» راند
حکم است باید باره بر دشت امل راند
جانان من برخیز و زین بر بارگی نه
زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه
باید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن
باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین
باید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیرزن، لبیک‌گو، بنشین به رهوار
مقصد، دیار قدس همپای جلودار...»

6- پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شاعر: سلمان هراتی
نمی‌توان بحثی از شعر انقلاب به میان آورد و از شعر ماندگار سلمان هراتی یاد نکرد. سلمان هراتی، شاعر جوان نسل اول انقلاب که در جوانی از دنیا رفت اما معدود آثارش، کیفیتی بالا و درخششی ماندگار داشتند، در غزلی چنین می‌نویسد:
«پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهرۀ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار
حتی علف اجازۀ زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانۀ بهار
بی‌تو ولی زمینۀ پیدا شدن نداشت
دل‌ها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت»

7- نتوان گفت كه اين قافله وا‌می‌ماند
شاعر: محمدعلی بهمنی
مرحوم محمدعلی بهمنی را بیشتر به اشعار عاشقانه، عاطفۀ سرشار و لطافت طبع می‌شناسیم. اما وجه کمتردیده‌شدۀ شعر مرحوم بهمنی، شعر اجتماعی اوست که از قضا جذبه‌ای هم‌تراز با اشعار عاشقانه‌اش دارد. در ادامه یکی از اشعار مرحوم محمدعلی بهمنی که مرتبط با وقایع انقلاب است را مرور می‌کنیم:
«نتوان گفت كه اين قافله وا‌مي‌ماند
خسته و خُفته از اين خيل جدا مي‌ماند
اين رَهي نيست كه از خاطره‌اش ياد كني
اين سفر هم‌رَهِ تاريخ به‌جا مي‌ماند
دانه و دام در اين راه فراوان اما
مرغِ دل ‌سير زِ هر دام رها مي‌ماند
مي‌رسيم آخر و افسانۀ واماندنِ ما
همچو داغي به ‌دلِ حادثه‌ها مي‌ماند
بي‌صداتر زِ سكوتيم، ولي گاهِ خروش
نعرۀ ماست كه در گوشِ شما مي‌ماند
بِرويد اي دلتان نيمه كه در شيوۀ ما
مرد با هر چه سِتم، هر چه بلا مي‌ماند»

8- حزب الله
شاعر: سیدحسن حسینی
سیدحسن حسینی نیز یکی دیگر از شاعران نسل اول و درجه‌یک انقلابی است که تأثیرات بسیاری بر جریان شعر انقلاب به جا گذاشت. از او دفاتر شعر بسیاری به جا مانده که می‌توان به‌راحتی ادعا کرد هیچ یک از این دفاتر خالی از اندیشه‌های ناب و اصیل انقلابی نیستند.
«امروز لفظ پاک «حزب الله»
گويا که در قاموس «روشنفكر» اين قوم
دشنام سختی است!
اما
من خوب يادم هست
روزی كه «روشنفكر»
در كافه‌های شهر پرآشوب
دور از هياهوها
عرق می‌خورد
با جان‌فشانی‌های جانبازان «حزب الله»
تاريخ اين ملت
ورق می‌خورد!»

9- گفتی که فردای جهان فردای توحید است
شاعر: زکریا اخلاقی
سبک عرفانی و ادبیات نمادین زکریا اخلاقی، از این استاد برجسته و دانشمند حوزه‌های علمیه، چهره‌ای ممتاز ساخته است. او نیز در اشعار بسیاری از مفاهیم و اندیشه‌های انقلابی بهره برده اما شاید یکی از برجسته‌ترینِ این اشعار، شعر «گفتی که فردای جهان فردای توحید است» باشد.
«تقویم در تقویم
این فصل‌ها سرشار باران تو خواهد شد
مجلس به مجلس باز
پیمانه‌ها، لبریز پیمان تو خواهد شد

این فصل‌های سبز
انگار تفسیر غزل‌های بدیع توست
این عشق‌های پاک
مجلس‌نشین درس عرفان تو خواهد شد

این بادها چندی‌ست
عطر تو را در باغ بیداری پراکنده‌ست
این باغ بی‌پاییز
دلبستۀ لب‌های خندان تو خواهد شد

این کاروان اما
منزل به منزل می‌رود تا بانگ بیداری
نسلی که در راه است
در آستان صبح مهمان تو خواهد شد

گفتی خدا با ماست
گفتی که فردای جهان فردای توحید است
فردا تمام خاک
جغرافیای سبز ایمان تو خواهد شد

تو زنده‌ای و عشق
در جلوۀ اندیشه‌های روشنت زنده است
یک روز این دل‌ها
پروانۀ شمع شبستان تو خواهد شد

این لاله‌های سرخ
یک پرده از شرح کرامات لطیف توست
این دشت‌ها آخر
محو تماشای شهیدان تو خواهد شد

نام تو جاوید است،
نام تو در افسانه‌های شهر پاینده‌ست
دل‌های بعد از این
آیینه در آیینه حیران تو خواهد شد

عالم همه شور است
با این همه، اینها همه آغاز این مستی‌ست
این جام‌ها یک‌ریز
سرمست از شیدایی جان تو خواهد شد

پیغام تو جاری‌ست
پیغام تو در هفت اقلیم زمین جاری‌ست
ای وارث خورشید!
فردای این آفاق از آن تو خواهد شد»

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • فردای این آفاق l منتخب اشعاری با حال‌وهوای انقلاب اسلامی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.