موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از حمیدرضا مداح

شکل تازۀ عشق | نگاهی به کتاب «هنوز باران است» اثر میتراسادت دهقانی

02 خرداد 1401 18:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
شکل تازۀ عشق | نگاهی به کتاب «هنوز باران است» اثر میتراسادت دهقانی

شهرستان ادب: یادداشتِ این بارِ قفسۀ شعر و داستان اختصاص دارد به کتاب «هنوز باران است» که نگارش آن را حمیدرضا مدّاح، شاعر و پژوهشگر جوان کشورمان بر عهده داشته است. مدّاح در این یادداشت، به بررسی مسئلۀ زن و زنانگی در شعر بانوان و بویژه شعر میتراسادات دهقانی پرداخته است.

 

برایم بسیار پیش آمده است که در جلسۀ شعر، خانمی شعری خوانده است و برخی مخاطب‌ها ایراد گرفته‌اند که این شعری که شما خواندی، مناسب احوالات و روحیات زنانۀ شما نبود. بدون توجّه به این نکته که این ایراد چه‌قدر بر شعر بانوان امروز ما وارد است، آیا به این نکته توجّه شده است که اساساً شعر زنان و یا بهتر بگویم شعر زنانه، چه ویژگی‌ها و چه محدوده‌ای دارد؟ شعر بانوان امروز ما چه نسبتی با تجریبات، احوالات و مشاهده‌های گوناگون ایشان دارد؟ آیا عشق که درون‌مایۀ اصلی سروده‌های بانوان شاعر امروزین ماست، بایست صرفاً محدود به مفاهیمی عمدتاً با موضوع شکست عاطفی، نالیدن از نرسیدن به معشوق و مضامین پرتکراری از این دست شود؟ آیا بیان احساسات زنانه با محوریت عشق، ابعاد و احوالات دیگری را در بر نمی‌گیرد؟

به نظر نگارندۀ این متن، اگر می‌خواهید کتابی بخوانید که دربردارندۀ احوالات گوناگون زنانه با محوریت عشق باشد، مجموعه‌غزل «هنوز باران است» سرودۀ سرکار خانم میتراسادات دهقانی می‌تواند انتخاب مناسبی باشد. ناگفته نماند اگرچه بخش قابل توجّهی از غزل‌های کتاب، بیان غم‌ها و رنج‌های عاشقانۀ مرسوم در شعر بانوان است، امّا شاعر از بیان سایر احوالات و روحیات زنانه با محوریت عشق در قالب غزل غفلت نکرده است.

در ادامه به احساسات و احوالات مختلفی که شاعر از دیدگاه یک زن به آن پرداخته است، اشاره می‌کنیم.

- گاه شاعر به بیان احساس رضایت و آرامش حاصل از عشق می‌پردازد:

1

«مغرور و شاد و پرهیجانم کنار تو

زیباتر از تمام زنانم کنار تو

هم بودن تو مایۀ آرامش من است

هم تند می‌زند ضربانم کنار تو...» (غزل 7، صفحۀ 21)

2

«ما را جفای زندگی از رو نمی‌برد

ما عاشق همیم کسی بو نمی‌برد

تا تکیه داده است سرم روی شانه‌ات

موی مرا نسیم به هر سو نمی‌برد...» (غزل 20، صفحۀ 47)

3

«بخوان که نیّتم از شعر عاشقانه تویی

تمام دلخوشی من در این زمانه تویی...

نگاه کن به دل بی‌قرار آینه‌ها

دلیل این همه زیبایی زنانه تویی...» (غزل 28، صفحۀ 63)

 

- در غزل شماره 15، شاعر سرمستی عاشقانه‌ را در قالب بافتی مذهبی بیان می‌کند:

«دلتنگم و قدم‌به‌قدم عاشق توام

امشب که در مسیر حرم عاشق توام

لبخند می‌زنند به من زائران صحن

امشب که روبه‌روی حرم عاشق توام...» (غزل 15، صفحۀ 37)

 

- شاعر در چندین غزل، زنی ناامید، دل‌شکسته و مغموم از دوری و بی‌وفایی‌های معشوق را به تصویر کشیده است:

1

«نگاه کن به زنی بی‌ثبات، افسرده

که سال‌های زیادی‌ست در خودش مرده...» (غزل 17، صفحۀ 41)

2

«در خانه عکس‌های زیادی هست، از من که در کنار کسی بودم

من رو به دوربین جهان یک عمر، لبخند گریه‌دار کسی بودم

ای عابران خسته که با تردید، رد می‌شوید از غم چشمانم

من -این زن شکستۀ معمولی- یک روز افتخار کسی بودم...» (غزل 2، صفحۀ 11)

 

- گاهی با زنی روبه‌رو هستیم که با تمام وجود ابراز عشق می‌کند و هیچ گلایه‌ای از دوری و بی‌وفایی‌ معشوق در کار نیست:

1

«پاییز می‌آید کماکان عاشقت هستم

کم دیدمت امّا فراوان عاشقت هستم...

حتّی همان روزی که می‌گیرد کسی جز تو

دست مرا در هر خیابان عاشقت هستم...» (غزل 18، صفحۀ 43)

2

«امروز روز اوّل شهریور، یا  به عبارتی سی خرداد است

خوشبخت آن شکار که عمری را در آرزوی دیدن صیّاد است

خوشبخت من که بی‌سروسامانم، گیسوی بادهای پریشانم

هر کس که در هوای تو ویران شد تا روز حشر خانه‌اش آباد است...» (غزل 30، صفحۀ 67)

 

گاهی شاعر از زبان زنی سخن گفته است که فقط خوشحالی و آرامش یارش را خواستار است و خودی در میان نمی‌بیند:

«مرا ببخش که شعرم پر از غم است همیشه

برای از تو سرودن نفس کم است همیشه

بخند و شاد بمان تا جهان به شور درآید

که خندۀ تو به هر غم مقدّم است همیشه» (غزل 33، صفحۀ 73)

 

درون‌مایۀ غزل شمارۀ 37 را امید شاعر برای رسیدن به معشوق تشکیل می‌دهد:

«با من بیا به سمت خیابان سال بعد

آهسته زیر نم‌نم باران سال بعد...

من دلخوشم که سر بگذارم تمام عمر

بر شانه‌های مرد غزل‌خوان سال بعد...»  (غزل 37، صفحۀ 81)

 

نکته‌ای که باید به آن توجّه کرد، این است که تمامی مثال‌های فوق از زبان متکلّم وحده است. امّا نکتۀ دیگری که در کتاب «هنوز باران است» به چشم می‌خورد، این است که در برخی غزل‌ها شاعر نه فقط از زبان یک زن که احوالات خاصّ خود را دارد، بلکه از زبان تمام زنان در حال سخن گفتن است. شاهد این ادّعا می‌توانند ابیات زیر باشند:

1

«بیا فروغ بخوانیم و خوب گریه کنیم

به دردهای جهان میخ‌کوب گریه کنیم...

زنیم و خالقمان آفرید ما را تا

بدون هیچ دلیلی غروب گریه کنیم» (غزل 4، صفحۀ 15)

2

«با خود همیشه چتر بردارید، اینجا تمام سال آبان است

با خود همیشه چتر بردارید، دنیا پر از زن‌های گریان است» (غزل 11، صفحۀ 29)

 

نکتۀ دیگری که نباید مورد غفلت قرار بگیرد، این است که ‌شعر سرکار خانم دهقانی فقط از لحاظ محتوایی، احساسات گوناگون زنانه با محوریت عشق را در بر نگرفته است. بلکه از منظر لفظ نیز یکی از عواملی که بر گره‌خوردگی احساس مخاطب با مجموعه‌غزل «هنوز باران است» کمک کرده است، به شعر درآوردن فعّالیت‌ها، اشیا، واژه‌ها و ترکیب‌های ساده ولی واقعی روزمرّه در بیان احساسات می‌باشد. نمونه‌هایی از این دست، عبارتند از:

1

«بگو که رنگ‌پریده‌ست ماهی لب‌هام

بگو که : قرمز روشن بزن، قشنگ‌تر است» (غزل 3، صفحۀ 13)

2

«که رو به پنجره‌ها پشت چرخ خیّاطی

که وقت پخت‌وپز و رفت‌وروب گریه کنیم» (غزل 4، صفحۀ 15)

3

«کوه بودم کنار جارختی، دشت بودم به چشم روتختی

رود بودم ولی به هر سختی، جا شدم توی آشپزخانه» (غزل 5، صفحۀ 17)

4

«دلتنگی‌ات می‌نشیند، با من سر میز کافه

هر بار سر می‌گذارم بر میز باران می‌آید» (غزل 24، صفحه 56)

5

«که شام خیس تو بر روی میز یخ می‌زد

که از اتاق تو آمد صدای یک چمدان» (غزل 25، صفحه 58)

 

اگر بخواهم با اکتفا و اتّکا بر اشعار موجود در مجموعه‌غزل «هنوز باران است» از بانوی شاعری نام ببرم که بی‌شک مورد علاقۀ خانم دهقانی بوده است، به نامی جز شاعر فقید «فروغ فرّخزاد» برنمی‌خورم. با توجّه به قرابت‌ها و تأثیرپذیری‌های شاعر از فروغ، این مصراع شاعر برایمان بسیار برایمان باورپذیر می‌شود: «بیا فروغ بخوانیم و خوب گریه کنیم». علاقه‌مندی و تأثیرپذیری شاعر از فروغ در مقدّمۀ کتاب نیز خود را نشان داده است: «برای او که دست‌هایش ابتدای ویرانی‌ست».

فروغ در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» می‌گوید:

«در کوچه باد می‌آید

این ابتدای ویرانی‌ست

آن روز هم که دست‌های تو ویران شدند، باد می‌آمد»

 

نمونه‌های از دیگر گره‌خوردگی‌های لفظی و معنایی سروده‌های خانم دهقانی با اشعار فروغ را در ادامه می‌خوانیم:

1

«اگر به خانۀ من آمدی چراغ بیاور

که هیچ صبح سپیدی به شام تار ندارم» (غزل 10، صفحۀ 28)

فروغ در شعر «هدیه» می‌گوید:

«اگر به خانۀ من آمدی برای من، ای مهربان! چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازحام کوچۀ خوشبخت بنگرم»

2

«ما این زنان سادۀ کامل، رو به اجاقی گرم و پرآتش

در قاب‌ عینک‌های دودی‌مان، یک آسمان تیره پنهان است» (غزل 11، صفحۀ 29)

فروغ در شعر «وهم سبز» می‌گوید:

«مرا پناه دهید ای زنان سادۀ کامل

که از ورای پوست سرانگشت‌های نازکتان

مسیر جنبش کیف‌آور جنینی را

دنبال می‌کند

و در شکاف گریبانتان همیشه هوا

به بوی شیر تازه می‌آمیزد

کدام قلّه، کدام اوج؟

مرا پناه دهید ای اجاق‌های پرآتش، ای نعل‌های خوشبختی...»

3

«مرا که این همه تلخم کسی نمی‌برد امروز

به میهمانی گنجشک‌های کوچک خندان» (غزل 8، صفحۀ 24)

فروغ در شعر «پرنده مردنی‌ست» می‌گوید:

«کسی مرا به آفتاب

معرّفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار»

 

در آخر، همان‌طور که در مثال‌های بالا اشاره شد، احوالات گونه‌گون زنانه با محوریت عشق در شعر خانم دهقانی به زیبایی به تصویر کشیده شده است. با توجّه به توانایی‌های شاعر در سرودن، شاید انتظار بی‌جایی نباشد که در مجموعه‌ها و اشعار بعدی ایشان، مشتاق خواندن ساحت‌های دیگر مربوط به زنان در کنار موضوع عشق باشیم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شکل تازۀ عشق | نگاهی به کتاب «هنوز باران است» اثر میتراسادت دهقانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.