موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمدهادی عبدالوهاب

نَه‌شاعر | جستاری دربارۀ دین‌مداری در دو رمان هوگو

01 خرداد 1401 08:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نَه‌شاعر | جستاری دربارۀ دین‌مداری در دو رمان هوگو

شهرستان ادب: در سالروز درگذشت ویکتور هوگو، شاعر و نویسندۀ مشهور فرانسوی، یادداشت محمّدهادی عبدالوهّاب، نویسنده و پژوهشگر جوان کشورمان را دربارۀ هوگو می‌خوانیم.

 

نویسنده باید فرزند زمانۀ خود باشد و هوگو این «باید» را به کمال رسانده است. از دورۀ ابداع رمان و عبور از ادبیات کهن، معمولاً وقتی از کسی با عنوان شاعر یاد می‌شود، مخاطب از آثار او توقّع نوعی رمانتیسیسم افراطی در زمان و مکانی نامعلوم دارد. جایی که شاعر نوعی در آن زیست می‌کند، جهانی صفر و یکی است: همه چیز در فراق و وصل خلاصه می‌شود. جنگ وقتی تقبیح می‌شود که زمینه‌ساز جدایی باشد. امّا اگر جنگی پیدا بشود که عاشق را به معشوق برساند، از هر چیزی برای شاعر و جهانش، دوست‌داشتنی‌تر است، ولو آنکه هزاران نفر قربانی و آواره شوند. اصولاً هیچ آدمی جز معشوق برای عاشق و شاعر اهمّیتی ندارد، و نه هیچ حادثه و حکومتی و روزگاری. همۀ این‌ها در جهان شاعر نوعی، اعتباریات‌اند، فرع‌اند و برای معنا باید به اصلی متّصل باشند: فراق یا وصل.

حالا باید یک «چرا»ی بزرگ بگذاریم وسط این مقدّمه: «چرا منتقدان فرانسوی به هوگو لقب شاعر داده‌اند؟» رمان‌های هوگو پُرند از عشق‌های آتشین. او حتّی از به‌کارگیری صحنه‌های سانتیمانتال ابایی ندارد. آیا همین یک ویژگی برای تنزّل جایگاه یک حکیم به یک شاعر کافی است؟ همۀ این‌ها از نگاهی تک‌بعدی به آثار هوگو سرچشمه می‌گیرد و من می‌خواهم دو اثر او را از بعد دیگری در این متن بررسی کنم: بینوایان و گوژپشت نتردام.

از همۀ شخصیت‌های مهم و اساسی که بگذریم، «کشیش» در این دو اثر، جایگاه ویژه‌ای دارد. یکی مثبت است و منشأ تحوّل قهرمان و دیگری منفی و در برابرش. کشیش‌ها از آسمان نیفتاده‌اند و به زور توی رمان جا نگرفته‌اند. کلیسای آن‌ها جایگاه و زمینه‌ساز اتّفاقات مهمّی است. در بینوایان، مردم به کلیسا پناه می‌آورند. در گوژپشت، فرودستان علیه‌ش قیام می‌کنند و هجوم می‌برند. کشیش و کلیسا یعنی دین، و دین، تقریباً مهم‌ترین مسألۀ فرانسۀ قرن نوزدهم و بیستم است. حالا در جامعه‌ای که در حال عبور از امر قدسی است، در میان روشنفکرانی که مهم‌ترین وجه مشترکشان تمسخر ماوراست و ذیل پرچمی که داعیۀ به زیر کشیدن کلیسا برای دست‌یابی به آرمان آزادی را دارد، یک نویسنده پیدا شده که می‌خواهد از دین بنویسد؛ از یک تابو.

هوگو اگر گماشته و مزدور کلیسا بود، نه تنها نمی‌توانست چنان شخصیتی عمیق از اسقف مایرل در برخورد با نقره‌دزدی ژان‌وال‌ژان بینوایان ارائه دهد، بلکه همین کلیشۀ حمایت بی‌چون و چرا، کیفیت آثارش را به قهقرا می‌برد. از طرفی، او اگر می‌خواست بی‌باکانه و بدون قید و شرط علیه دین بنویسد، از عهدۀ خلق چنان کشیشی چندبعدی در گوژپشت برنمی‌آمد و اوج صحنۀ وصل فوبوس و اسمرالدا را با این جمله به شکوفایی نمی‌رساند: «دینت را به من یاد می‌دهی؟»

هوگو در آثارش نشان داده دین را از از زندگی و حرکت جامعه، جدا نمی‌بیند. ژان‌وال‌ژانِ ایمان‌آورده، شهری را به سامان می‌رساند و مدینۀ فاضله‌ای را بنا می‌کند و در مقابل کلود فرولو در لباس کشیش، با عملی در تضادّ مستقیم با دین، شهری را به آشوب می‌کشاند و طبقۀ فرودست را علیه کلیسا می‌شوراند.

مقایسۀ کشیش‌ها در دو رمان هوگو، برداشتی چندوجهی از دین ارائه می‌دهد: دین آن رهبانیتی نیست که در کلیسای پیش از رنسانس نمایش داده شد. دین، آن چهرۀ ترسناک و خشونت‌آمیز و انحصارطلبی نیست که جامعه را در عصر تاریک اروپا به اختناق کشاند. دینی که هوگو به آن رسیده، نبایدهایش در کلود فرلو تجلّی یافته: مردی خیرخواه که به مرور زمان بر اثر رشدی تک‌بعدی و کناره‌گیری از دنیا و پیشه‌گیری زهد افراطی، تبدیل به هیولایی شده، مسموم از جادو و شهوت و غضب. کسی که می‌کشد و تجاوز می‌کند امّا با لباس روحانیت. هوگو امّا صرفاً به نبایدها اکتفا نکرده است. او حالا در آثار بعدی‌اش، از جمله باشکوه‌ترینشان، بینوایان، چهرۀ رهایی‌بخش و پاک‌کننده و جریان‌ساز دین را معرّفی کرده است، با خلق اسقف مایرل و ژان‌وال‌ژان، و با عرضۀ هنر این دو که تربیت نفس و انسان‌پروری است. آن‌ها بر خلاف فرولو، نه تنها از دنیا کناره نمی‌گیرند، بلکه آبادی آن را در خدمت ساختن نفوس قرار می‌دهند. مایرل وضع زندگی خوبی دارد امّا از آن برای پناه دادن به بی‌پناهان بهره می‌گیرد و بازگشت جنایت‌کاران. ژال‌وال‌ژان فعّالیت اقتصادی می‌کند امّا برای ریشه‌کن ساختن فقر. او کوزت را از تجاوز و هرزگی نجات می‌دهد، برعکس فرولو که می‌خواهد اسمرالدای پاکیزه را به هوس آلوده کند. و چه تصویری از این نزدیک‌تر به دین؟ و چگونه می‌توان رسولانی را دراماتیزه کرد از این کامل‌تر؟ پیامبرانی که در وصف خاتم‌شان متعجّبانه می‌گفتند: «این چه رسولی است که در بازارها راه می‌رود و زن را دوست دارد؟»

هوگو حدود دویست سال پیش و در میان جامعۀ مشوّش و منقلب فرانسه، یکی از نیازهای اساسی جامعه را شناخت دین واقعی رصد کرده است. او که با لقب شاعر تقلیلش می‌دهند، از دل داستان‌های عاشقانه و حتّی خلق شخصیت‌های رمانتیکی مثل اسمرالدا، حکمت و اندیشه را با گره زدن به احساس، تقدیم مخاطب کرده است. در عین حال او از هیچ هشداری برای مدّعیان دین و سیاست دریغ نکرده و این از پایان تراژیک گوژپشت پیداست؛ پایانی که می‌تواند حماسی و پیروزمندانه باشد، مثل بی‌نوایان. حالا باید کارنامۀ صدوپنجاه سالۀ نویسندۀ ایرانی را با این معیار سنجید. او که در جامعه‌ای معلّق میان پذیرش و ردّ دین قرار گرفته، چه حرفی برای گفتن داشته است؟


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نَه‌شاعر | جستاری دربارۀ دین‌مداری در دو رمان هوگو
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.