شهرستان ادب: یادداشت زیر از سیّدعلیرضا شفیعی، شاعر و پژوهشگر جوان اهوازی، نقدی مروری است بر کتاب «دقایق» از سعید تاجمحمّدی. با هم این یادداشت را میخوانیم.
در روزگاری که اکثر شاعران از روی دست هم مینویسند و بیشتر شعرها مثل هم، بیهویت و تکراری است، سر برآوردن شاعری از یکی از دوردستترین نقاط کشور و ارائۀ شعری متشخّص و باهویت، میتواند یک اتّفاق ادبی قابلاعتنا باشد. «سعید تاجمحمّدی» همین شاعری باهویت و متشخّص است که شعرش، آیینۀ جهان بیآلایش و باصفای اوست. تاجمحمّدی در مجموعۀ شعر «دقایق» که به تازگی توسّط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است، با ارائۀ 41 شعر، نمونۀ موفّقی از جهان مدّ نظر خویش به نمایش گذاشته است.
تاج محمّدی شاعر زندگی است. دنیای او دنیای انتزاعیات صِرف نیست، بلکه زندگی عینی با همۀ مختصّاتش در شعر او حضور دارد. او گاهی معلّمی است که لحظات شیرین حضور در مدرسه و درسهایی که از دانشآموزانش فرا گرفته، طبعش را به وجد میآورد:
«حسّ خوبیست اینکه اوّل صبح
چشمهایی به انتظار تواند
لحظهای دیرتر اگر برسی
نگرانند، بیقرار تواند»
گاهی یک سیب را دستآویز طبعآزمایی قرار میدهد:
«کالی اکنون، لاجرم وقت رسیدن میروی
سیب جان! روزی تو هم از شاخۀ من میروی»
گاهی به پدر و مادرش عرض ادب میکند:
«محبّت تو به جانم نشست و مست شدم
شراب اطهر من بود شیر مادر من
برای برکت شعرم پدر گذاشته است
دوازده پر نرگس میان دفتر من»
و گاهی رابطۀ محبّتآمیزش با دخترش را به تصویر میکشد:
«بخند و در زمستان پدر گل کن، بهار من!
بهار من بدون خندهات کامل نمیگردد»
امّا مشاهدات عینی او در همین حد خلاصه نمیشود، بلکه او به اجتماع اطرافش نیز از زاویۀ دیدی شاعرانه مینگرد. به همین دلیل کودک گلفروش پشت چراغ قرمز احمدآباد مشهد از نگاهش مخفی نمینماند و از زبان او میگوید:
«دو دست خالی تنهایم، دو دست خشک ترکخورده
در این تطاول تاولها وَ زخمهای نمکخورده»
چنان که مجاهدتهای کادر درمان در دورۀ شیوع بیماری کرونا، قریحۀ او را به جوشش میآورد:
«سبز همچون سرو حتّی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم»
از این موارد که بگذریم، عشق، محوریترین موضوع مجموعهشعر «دقایق» است؛ عشقی زنده، پویا و حرکتآفرین. برجستهترین عاملی که شعرهای عاشقانۀ او را خواندنی میکند، عاطفه و صمیمیت سرشار آنهاست:
«لبخند میزنند دقایق به یکدگر
وقتی که میرسند دو عاشق به یکدگر»
معشوق شعرهای او، یک معشوق خیانتکار و بیمهر نیست تا شاعر از او شکایتی داشته باشد، چنان که عشق شاعر به او نیز گذرا و هوسآلود نیست. معشوق او، معشوقی است که خیلی ساده میتوان او را دوست داشت و تا ابد به او عشق ورزید:
«بگذریم از حرفهای تلخ، وقت رفتن است
من تو را بیش از گذشته دوست دارم تا ابد»
و تا ابد با او زندگی کرد:
«بادا همیشه این دو دل ساده خوش به هم
باشند تا ابد متعلّق به یکدگر»
به همین خاطر او حاضر است برای این عشق مقدّس پای همۀ دردها بایستد:
«دوستت دارم علیرغم تمام دردها
ماندهام در پای این اقرار مثل مردها»
علاوه بر شعرهای عاشقانه، چند شعر آیینی نیز در این مجموعه به چشم میخورد که از همان عاطفه و صمیمیت شعرهای عاشقانۀ تاجمحمّدی برخوردار است، مانند این دو بیت دلنشین او برای امام زمان(عج):
«چون بادبادکی نخ این دل به دست توست
من از تو دور میشوم امّا جدا که نه
با لهجۀ لطیف خراسانی آمدم
یَک روز بییی ببینُمِت آقا خدا کِنَه»
یا این مصراع برای امام رضا(ع):
«تمام گریهها از دامنت لبخند برگشتند»
امّا به نظر من، نقطۀ اوج او در شعرهای آیینی، آنجایی است که رنگ دغدغههای اجتماعی او را میگیرد و به چنین مطلع کوبندهای در مدح سادهزیستی امیرالمومنین(ع) و قدح مدیران اشرافیتزده میرسد:
«نه در کاخ و نه در حجره، نه پشت میزها گم بود
علی با کفشهای وصلهدارش بین مردم بود»
و البتّه که در همین یک بیت، او علاوه بر مدیران پشت میزنشین و اشرافی، متحجّرانی را که سر در کنج عزلت فرو بردهاند هم مینوازد. اگر این نگاه نمود بیشتری در آثار آیینی او میداشت قطعاً ابیات درخشان بیشتری هم آفریده میشد.
نکتۀ پایانی که به نظر نباید ساده از آن گذشت، معرفت مؤمنانهای است که روح حاکم بر شعرهای مجموعه «دقایق» است و در همۀ شعرهای عاشقانه، آیینی، اجتماعی و انقلابی شاعر به چشم میخورد. او هم وقتی برای دخترش -چنان که اشاره شد- شعر میگوید، دنبال همین معرفت است:
«برای مؤمنان تنها مسافرخانه است اینجا
مسافرخانه در آیین ما منزل نمیگردد»
هم در بیت پایانی یک شعر عاشقانه:
«ذلیل میشود آن کس که در جهان سر تسلیم
به هر صدای بلندی به جز اذان بسپارد»
و هم در شعری که از زبان دختر «شهید بلباسی» به پدر است و پس از یک نجوای عاطفی با پدر، به شناخت او از جایگاه و مسئولیتش اشاره میکند:
«چهقدر کار بزرگیست دخترت بودن
چهقدر بار بزرگیست روی شانۀ من»
این است که میتوان سعید تاجمحمّدی را شاعر زندگی دانست و از دقایق معرفتی مجموعۀ شعر او که با بیان شیوا و روان او همراه است، بهره برد.