یادداشتی از محمدامین اکبری
قیصر و نیماییهایش | مختصری دربارۀ وزن عروضی در آثار امینپور
08 آبان 1401
08:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: هشتم آبان، سالروز درگذشت قیصر امینپور، شاعر پرآوازۀ معاصر است. به همین مناسبت، یادداشتی میخوانیم از محمّدامین اکبری که در آن به بررسی وزن عروضی در خلال برخی از آثار مشهور قیصر پرداخته است.
قیصر امینپور به مانند بسیاری از شاعران همنسل خود هم در قوالب کلاسیک و هم در شعر نو طبعآزمایی کرده است ولی در این میان، از معدود شاعرانی است که هیچگاه شعر بیوزن یا منثور منتشر نکرده است. البتّه قیصر یک نمونه شعر بیوزن سرود و در مجلّۀ سوره از او منتشر شد* ولی هیچگاه این شعر را در مجموعهشعرهای خود نیاورد و از این جهت، راهی را انتخاب کرد که استادش محمّدرضا شفیعی کدکنی از شاعران نسل پیش از او انتخاب کرده بود. سوای ارزشگذاری مبنی بر اینکه «وزن عروضی ضرورتی است برای شعریت یک شعر یا اینکه شاعرانی که صرفاْ شعر نیمایی سرودهاند کار درستی کردهاند یا نه؟» قیصر امینپور مسیری را برگزید که نیما یوشیج، بنیانگذار شعر نو فارسی، آن را بنیان نهاده بود، هماو که وزن و موسیقی را لازمۀ شعر فارسی میدانست.
احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری تعبیری دقیق دربارۀ نیما و شاگردانش دارد، او در ابتدا به واسطۀ سرایش شعر سپید که مقیّد به وزن عروضی نیست، خود را از صف شاگردان نیما جدا میکند و بعد از جهت پایبندی پیروان نیما به وزن عروضی، اخوانثالث را در سمت راست نیما قرار میدهد و سهراب و فروغ را در سمت چپ او. شاملو اخوان را در بهکارگیری قابلیتهای وزن عروضی در شعر نیمایی مقیّدتر و محافظهکارتر از نیما میداند و سهراب و فروغ را از آن جهت که بسیاری از قواعد و هنجارهای شعر نیمایی را ارتقا دادهاند، پیشروتر برمیشمرد، چه از جنبۀ نوع سطربندی و چه آزادیهایی نظیر خروجهای وزنی. البتّه اگر الزام موسیقی برای شعر را اصل قرار دهیم، شاملو هم در گروه این بزرگان قرار میگیرد؛ او با شگردهایی دیگر به شعر سپید و به ظاهر بیوزنش، موسیقی میبخشد ولی عمدۀ دیگرانی که پس از این بزرگان، به قافلۀ شعر نو میپیوندند، در عمل موسیقی را، چه نیمایی و چه شاملویی، از شعر حذف میکنند. قیصر از معدود افرادی است که چنین نمیکند و همواره به وزن عروضی پایبند است.
قیصر را از این جهت میتوان در دست چپ نیما قرار داد. او نگاهی نوآورانه به وزن، بخصوص در تقطیع و سطربندی دارد. وزن در شعر قیصر خود را به رخ نمیکشد و برای کسانی که هوش موسیقیایی پایینی دارند، چندان محسوس نیست. شیوۀ شعر او حتّی بسیاری از شاعران را به خطا انداخته است، به طوری که در نقدهای مکتوب برخی از ایشان به عبارتی چون «شعر سپید قیصر امینپور» برمیخوریم، در صورتی که همانطور که پیشتر ذکر شد، او در مجموعهشعرهای متعدّدش، حتّی یک شعر سپید هم ندارد.
ولی این خاصیت در شعر قیصر چیست که عدّهای را به اشتباه انداخته؟ این همان چیزی است که نیما در پی آن بود و دیگران را به آن سفارش میکرد، یعنی نزدیک کردن موسیقی شعر به موسیقی طبیعی کلام. برای فهم بهتر این مطلب، در ادامه یکی از نیماییهای او با عنوان «همزاد عاشقان جهان(3)» را میآورم و نکاتی را دربارۀ آن متذکّر میشوم. این شعر از آخرین مجموعهشعر او یعنی کتاب «دستور زبان عشق» انتخاب شده؛ مجموعهای که قیصر در اوج پختگی خود، آن را فراهم و منتشر کرد.
«...امّا
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانۀ کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفتهایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکیدو لحظه بخوانیم***
□
ما بیصدا مطالعه میکردیم
امّا کتاب را که ورق میزدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...
ناگاه
انگشتهای «هیس!»
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!**
این شعر از جهات ساختاری دارای ویژگیهای منحصربهفردی است که در ادامه، به تعدادی از آنها اشاره میکنیم. اوّل بیاییم الگوی وزنی این شعر را بنویسیم: (تقطیع هجایی کاملتر در فایل ضمیمه قابل مشاهده است)
1. فعلن
2. مفعولُ فاعلن فاع
3. مفعولُ فاعلاتُ فعولات
4. مفعولُ فاعلاتُ فعولن فاع
5. مفعولُ فاعلاتُ فعولن
6. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلن
7. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلات
8. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فع
9. مفعولُ فاعلاتُ فعولات
□
10. مفعولُ فاعلاتُ فعولن فاع
11. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاع
12. فعلن
13. مفعولُ فاعلاتن
14. فعلات
15. مفعولُ فاعلات
16. فعلن
17. مفعولُ فاعلاتُ فعولات
18. فعلات
19. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن
20. مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلات
همانگونه که ملاحظه میفرمایید، این شعر در بحر مضارع نیمایی سروده شده است و از این بیست سطر، سطرهای یک، دوازده و شانزده، سطرهای سه، نه و هفده، سطرهای چهار و ده، سطرهای هفت و بیست و سطرهای چهارده و هجده الگوی عروضی مشترکی دارند؛ به عبارتی این شعر بیست سطری، در سیزده الگوی وزنی سروده شده است. تنها دو سطر دارای الگوی وزنی سابقهدار و پرکاربردی هستند، سطر ششم و نوزدهم که مخاطب شعر کهن در بدو امر میتواند وزنشان را تشخیص دهد. این تنوّع وزنی و همچنین ختم بیشتر سطرها به هجای کشیده (-) سبب شده است که وزن عروضی خود را به رخ نکشد. نکتۀ دیگر این است که شاعر برای نزدیک کردن هنجار موسیقایی شعر خود به موسیقی طبیعی گفتار، ارکان جملههای خود را درست و بجا بهکار برده است، مثلاً فعلهای جملات همواره در پایان سطرها آمده است.
مورد دیگر که سبب شده موسیقی چندان حس نشود و فاصلۀ خود را با شعر کلاسیک و نظام موسیقاییاش حفظ کند، کمبود قافیه است. این شعر نسبتاً بلند تنها دو قافیه دارد که آنها هم اینقدر از هم فاصله دارند که اصلاً ملموس نیست و این شائبه را به وجود میآورد که شاعر به صورت ناخودآگاه آنها را در شعر خود قرار داده است. سطر یک با سطر پنج و سطر چهار با چهارده همقافیه هستند. البتّه قیصر خلأ موسیقی کناری شعر خود را با شگردهایی منحصربهفرد جبران میکند، مثلاً تکرار «را» در انتهای برخی سطرها و «یم»، شناسۀ اوّلشخص جمع در فعلهای «بردیم، گرفتهایم، بخوانیم، میکردیم و میزدیم» در چند سطر القای موسیقی میکند، البتّه نه به شکل کلاسیک آن. پس از این بررسیها، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که کمبود موسیقی و محسوس نبودنش با مفهومی که شاعر میخواهد آن را منتقل کند، مطابقت دارد؛ نباید سر و صدای وزن و قافیه در شعری که در یک کتابخانۀ ساکت میگذرد، به گوش برسد.
نکتۀ دیگری که درباره شعر قیصر و تمهیدات موسیقاییاش میتوان گفت این است که او در اشعار کلاسیک، بخصوص اشعار دفترهای آخرش نیز این وسواسها و ملاحظات را دارد. به عبارتی او در غزلها و رباعیهایش هم شعر نیمایی میگوید و همین امر، شعرش را از شعر غزلسرایان بنام همروزگار خود که شاخصترین آنها حسین منزوی است، متمایز میکند. غزل قیصر نسبت به غزل منزوی از غنای موسیقایی کمتری برخوردار است و البتّه این امر ریشه در روحیه و منش متفاوت این دو شاعر دارد؛ مضامین غزل منزوی عاشقانهتر و تغزّلیتر است ولی قیصر اگر به غیر از غزلهای اجتماعی و غیرعاشقانه، غزلی عاشقانه بگوید، شعری لطیفتر و ملایمتر میگوید که مانند شعر منزوی شورانگیز نیست. مثلاً غزل «عهد آدم» با مطلع «من از عهد آدم تو را دوست دارم/ از آغاز عالم تو را دوست دارم»****.
از لحاظ موسیقی و ساختار شعری نیز برخی از غزلها به شعر نیمایی بسیار نزدیک است، مثلاً غزل «سفر در آینه» با مطلع «این منم در آینه؟ یا تویی برابرم؟/ ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم»***** هم از جهت موسیقی کناری نهچندان قویاش و هم ساختار عمودی و روایتمحور که در شعر کلاسیک کمسابقه است و هم مضمون امروزینش، با هنجارهای مرسوم غزل فاصله دارد.
البتّه نکات دیگری هم میتوان گفت و نمونههای دیگری را هم میشود ذکر کرد ولی به دلیل مجال اندک از آن صرفنظر میکنم. مخلص کلام آنکه قیصر امینپور شاعری مهم و تکنیکمحور است که باید اشعارش را هرچند وقت یک بار مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
پانوشتها
* در شمارۀ چهاردهم مجلّۀ سوره در سال ۶۷ شعری بلند با عنوان «خطابه» از قیصر امینپور منتشر شد که بهنوعی جوابیهای بود به احمد شاملو. امینپور در این شعر با تقلید عامدانه از لحن و بیان شاملو، مواضع او را در سالهای جنگ تحمیلی نقد میکند. چند سطری از این شعر: «آی داعیان مردانگی!/ چه کسانی دوست میدارند/ در هزاران نسخه/ تصویر زن خویش را تکثیر کنند/ و در هزاران آیینه/ برهنه، به نمایش بگذارند؟/ در کدام ساحل آرام مگر/ لنگر گرفتهاید/ که اینگونه با سبکباری تماشاگر طوفانید؟»
** مجموعۀ کامل اشعار قیصر امینپور، انتشارات مروارید، صص 8-9.
*** مطابق با اسلوب سطربندی نیمایی و آنچه مرحوم اخوانثالث در مقالۀ «نوعی وزن در شعر فارسی» در کتاب «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» آورده است، این سطر باید از اوّل خط شروع شود ولی قیصر امینپور، بخصوص در کتابهای آخر، اسلوبی در سطربندی دارد که متأسّفانه در این مجال، قابل بررسی و توضیح نیست.
**** مجموعۀ کامل اشعار قیصر امینپور، انتشارات مروارید، ص 171.
***** همان، صص 37-38.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.