موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
همزمان با شب شهادت حضرت زهرا(س)

یاس مأیوس l شعری از احمد عزیزی

05 دی 1401 18:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
یاس مأیوس l شعری از احمد عزیزی
شهرستان ادب: احمد عزیزی، از معاصرانی است که در دوران اوج خویش، جلوه‌ای خاص داشت و به واسطۀ طرح نویی که در شعر و بویژه در مثنوی درانداخته بود، علاقه‌مندان زیادی، پیرو راه او بودند. عزیزی اوّلین شاعری است که استعارۀ «یاس/ گل یاس» را برای حضرت زهرا(س) به کار برد. به واسطۀ شهادت صدّیقۀ کبری(س)، مثنوی زیبایی از این شاعر اهل کرمانشاه را با هم مرور می‌کنیم.

عشق من! پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خون‌جوش بود
در فراق یاس، مشكی‌پوش بود
یاس بوی مهربانی می‌دهد
عطر دوران جوانی می‌دهد
یاس‌ها یادآور پروانه‌اند
یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند
یاس در هر جا نوید آشتی‌ست
یاس دامان سپید آشتی‌ست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه می‌خندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر می‌شود
راهی شب‌های دیگر می‌شود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینه‌ها رو كرده‌اند
یاس را پیغمبران بو كرده‌اند
یاس بوی حوض كوثر می‌دهد
عطر اخلاق پیمبر می‌دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه‌های اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می‌چكانید اشك حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك می‌ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا، گل یاس كبود
گریه، آری! گریه چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمّد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بی‌خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش، ای زمین!
نیمه‌شب دزدانه باید در مغاك
ریخت بر روی گل خورشید خاك
یاس خوشبوی محمّد داغ دید
صد فدك زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو كس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت كن كه فاق
می‌شود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن كن تا سحر
كه پر است از لختۀ خون جگر
گریه كن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنه‌لب در قتلگاه
خاندانت را به غارت می‌برند
دخترانت را اسارت می‌برند
گریه بر بی‌دستی احساس كن
گریه بر طفلان بی‌عبّاس كن
باز كن حیدر تو شطّ اشك را
تا نگیرد با خجالت مشك را
گریه كن بر آن یتیمانی كه شام
با تو می‌خوردند در اشك مدام
گریه كن چون گریۀ ابر بهار
گریه كن بر روی گل‌های مزار
مثل نوزادان كه مادر‌مرده‌اند
مثل طفلانی كه آتش خورده‌اند
گریه كن در زیر تابوت روان
گریه كن بر نسترن‌های جوان
گریه كن زیرا كه گل‌ها دیده‌اند
یاس‌های مهربان كوچیده‌اند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری می‌بریم
ما جوانی را به پیری می‌بریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم، ای خزان!
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریه‌بار ناامید!
ای گل مأیوس من، یاس سپید!

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یاس مأیوس l شعری از احمد عزیزی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.