موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
تأملی در مبارزات ملت ایران به بهانۀ نمایش دوبارۀ «روایتی شخصی از یک تاریخ»

سال یک هزار و دویست و استعمار

28 دی 1391 13:16 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.25 با 4 رای
سال یک هزار و دویست و استعمار

بنا به گفته کارگردان نمایش کلیت وقایع این نمایش صحت تاریخی داشت اما همه جزئیات آن‌ها بنا بر جبر ساختاری نمایش تغییر یافته بود. از عنوان نمایش چندان چیزی دستگیر مخاطب نمی‌شود جز این‌که با یک تئاتر تاریخی روبرو است. حتی با تأکید بر شخصی بودنِ روایتِ آن مسئلۀ تاریخی کشف جدیدی در عنوان‌بندی نداریم چون همۀ روایت‌های تاریخی به صورت شخصی انجام می‌پذیرد.

چندان به مسائل فنی و هنری تئاتر آشنایی ندارم پس در این زمینه زیاده عرضی نیست و به بیان چند نکته بسنده می کنم. با توجه به نورپردازی موضعی کار و موفقیت در اجرای چنین نورپردازی، در زمینۀ صدای جلوه‌های ویژه ضعف بزرگی در کار حس می‌شد. به گونه‌ای که مخاطب علیرغم نزدیکی به صحنه خود را در صحنه احساس نمی‌کرد و صدایی با حجم ضعیف و ناقص از گوشۀ سالن کمی ناخوشایند بود. بازیگران نمایش، به خصوص سه تفنگدار، با بازی فعال خود شور و استرس بازی را بالا می‌بردند. همچنین ملیحه نیز در سکانس‌هایی که به صحنه می‌آمد با میمیک چهرۀ خود فضای ترس، استرس و انتقام را می‌شد به راحتی در چهره‌اش دید، حتی اگر کلمه‌ای هم صحبت نمی‌کرد. مگردیچ یا همان تلگرافچی انگلیسی با آن لباس خاص خود گونه‌ای از خباثت را در بیان و رفتارش به نمایش می‌گذاشت؛ هرچند که بازی چند سال قبل او بیشتر به این مضمون نزدیک‌تر می‌نمود. در آخر برنامه از فرهاد اصلانی که نظاره‌گر نمایش بود، دربارۀ تئاتر و نوع بازی‌ها که سؤال کردم نمایش را بامزه دانست و از بازی بازیگران تعریف کرد.

کوتاه سخن این‌که به نظر حقیر در مجموع بازی‌ها توانسته بود محتوای کار را به مخاطب منتقل کند.
و اما محتوای کار ...
در بوکلت نمایش نوشته شده بود که در زمان جنگ جهانی دوم و اشغال جنوب کشور توسط نیروهای بیگانه، قوای انگلیسی با بعضی مقاومت‌های مردمی مواجه شدند. یکی از مشهورترین آن‌ها مقاومت‌های مردم کازرون به سرکردگی ناصر دیوان کازرونی بود.
موضوع نمایش از چند جهت قابل بررسی است. اولین و مهم‌ترین نکتۀ نمایش این است که به موضوع «ایران فقط تهران نیست» صحه گذاشته است و با پرداختن به یک موضوع تاریخی‌ملی و با ایجاد یک درام در آن توانسته مخاطب را به خود جذب کند و نشان دهد هنر صرفاً مخصوص مرکزنشینان نیست و مسائلی در گوشه و کنار کشور رخ داده و می‌دهد که قابلیت پرداختن به آن وجود داشته باشد؛ مسائلی که جامعۀ هنری روشنفکرزدۀ ما با آن غریبه است و اگر بخواهد به آن نیز نیم‌نگاهی داشته باشد جز با عینک آفتابی خود به آن نگاه نمی‌کند و این نیز نتیجه‌ای جز سیاه‌بینی و بالطبع سیاه‌نمایی آن ندارد. بنابراین تا اینجای کار موفقیت بزرگی، خواسته یا ناخواسته نصیب تیم هنری کار شده است.

دومین نکته پرداختن به این بخش از تاریخ کشور است. بخشی از تاریخ که در نمایش با عنوان «سال یک هزار و دویست و استعمار»، «سال یک هزار و دویست و مرگ» و «سال یک هزار و دویست و مقاومت» یاد شده است. گوشه‌ای نکبت‌بار از تاریخ که نویسندۀ نمایش از آن با تعابیر استعاره‌ای و همراه با ایهام زیبا در جهت تصویرسازی آن دوران یاد کرده؛ تعابیری چون «زمین دیگر بارور نبود»، «ملخ‌زده شدیم» و «شهر ما میزبان بود. میزبان ملخ و مرض».
پرداختن به موضوع جنایات انگلیس در حق کشور ما موضوعی مغفول در تاریخ و فرهنگ ماست. اگر دربارۀ جنایتکاران تاریخ سؤالی پرسیده شود احتمالاً انگلیس جایی در آن لیست ندارد و فقط چنگیز و هیتلر و این اواخر طالبان به عنوان جنایتکاران تاریخ نامبرده می‌شوند. فرق انگلیس با آلمان در این است که انگلیس  جهان سومی‌ها را چپاول کرده ولی آلمان نقطۀ هدفش کشورهای اروپایی بوده است. پس اقدامات آلمان جنایت بشری می‌شود و اقدامات انگلیس جبر تاریخی و کمک در پیشرفت تمدنی کشورها! در این بین کسانی که به مقابله با این حرکت برمی‌خیزند دیوانگانی بیش نیستند که بویی از انسانیت نبرده‌اند. همان‌گونه که در سکانسی از نمایش مگردیچ پیامی را مخابره می‌کند که همین مطالب را بیان دارد:
 «Naser Divan has an army. he is crazy. he wants to make the revolution.»
در بخشی از نمایش به موضوع تلگراف‌خانه و نقش جاسوسی آن پرداخته شده است. با نگاهی به تاریخ، دیده می‌شود که از تلگراف‌خانه‌ها در ایران به عنوان پاسگاه‌های کوچک امپراطوری یاد شده ‌است. در واقع، حضور این صاحب‌منصبان، مکمل نقش نمایندگی‌های سیاسی دولت متبوعشان بوده است؛ زیرا به واسطة وسعت و کثرت مناطق تحت نفوذ و اقامت‌های طولانی در ایران، اطلاعات دقیقی از اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی و... حوزه‌های مأموریتشان به دست می‌آوردند که ارزش بسیاری داشت؛ قدرت و میزان اختیارات کارکنان تلگراف‌خانه‌های انگلیسی، به ویژه در اوایل، به حدی بود که گاهی حتی سفارت انگلستان را نیز به تنگ می‌آورد. برای بسیاری از مردم ایران در آن زمان، پدیدة جدیدی چون تلگراف، به خودی خود منفی نمی‌نمود، بلکه انگلیسی یا روسی شدن آن موجب بدبینی آنان نسبت به این پدیده می‌شد. این نگرش که اتباع خارجی نیز کاملاً بر آن وقوف داشتند، نه تنها در جریان انعقاد قراردادها بلکه هنگام عملیات اجرایی نیز دردسرساز بود؛ چنان‌که قطع تیرها و بریدن سیم‌های تلگراف، به معضِل بزرگ انگلیسی‌ها و روس‌ها و همچنین دولت ایران که مسئول جبران خسارات عمدی بود، تبدیل شد که سال‌ها ادامه داشت. تعویض تیرهای تلگراف و تعمیر آن‌ها، در ناحیه‌ای واقع در مسیر بوشهر ـ کازرون به قدری تکرار شد که متصدیان انگلیسی ناچار به نصب تیرهای آهنی شدند. تطبیق این رویدادها با مقاومت مردم منطقه مقابل انگلیسی‌ها نشان می‌دهد که این کار جز برای مبارزه و مقابله با جاسوسی این پاسگاه کوچک امپراطوری نبوده است.
در سکانس ما قبل پایانی نمایش نیز با اجرایی بجا، مفهوم آب از سر مگردیچ گذشتن را در نمایش به نظاره نشستیم تا با عکس یادگاری تاریخی، نمایش را به پایان بریم. صحنه‌ای که در اجرای چند سال قبل با اجرایی بهتر با آن مواجه بودیم که دلیلش می‌تواند اجرای نمایش در تهران باشد.
نباید از پوستر زیبای نمایش هم چشم‌پوشی کرد که  با استفاده از نمادهای تفنگ، ریشه درخت و رنگ قرمز در فضایی سیاه بیانگر این است که مقاومت در تاریخ این سرزمین ریشه دوانده است. مقاومتی که جز با خون امکان‌پذیر نیست. همان‌گونه که در دیالوگی از نمایش ملیحه در رابطه با درخت بنه گفت: «عمر این درخت بنه خیلی زیاده، شاید به اندازۀ عمر تاریخ».
با این‌که نمایش جدی بود، ولی طنزی مخفی نیز به همراه داشت که در چند صحنه توانست حضار را به خنده وا دارد. طنزی که شاید نشئت‌گرفته از لهجۀ محلی نمایش بود.

در پایان باید گفت سه مفهوم غیرت، شرف و عشق جزء عناصر محوری و کلیدی نمایش بودند که گروه توانسته بود آن را به طور ملموسی به مخاطبان انتقال دهد.

احمد زارعی




کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • سال یک هزار و دویست و استعمار
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.