به گزارش روابط عمومی مرکز راهبردی جبهه فکری انقلاب اسلامی در حاشیه برگزاری دومین جایزه سینمایی گفتمان انقلاب اسلامی، محمدکاظم کاظمی در گفتگویی اختصاصی با سایت سینما انقلاب و به بهانه اکران فیلم «خاک و مرجان»، نگاه رسانه های ایران به افغانستان را از دو جهت نامتعادل دانست: «اول آنکه در ایران، همیشه حرف از این است که ما یک میلیون مهاجر افغانی داریم. یک میلیون مهاجر یعنی چیزی حدود سه درصد جمعیت ایران. آیا صداوسیما سه درصد زمان رسانهاش را در اختیار برنامههای مرتبط با افغانستان میگذارد؟ در واقع به میزان اشتراکی که افغانستان و ایران از لحاظ زبانی، فرهنگ و آدابورسوم با هم دارند و آن مقداری که مردم ایران باید در مورد مردم افغانستان بدانند، از طریق رسانهها به مردم منتقل نشده است.»
همچنین وی دلیل دوم را نگاه منفی مردم ایران به افغانستان عنوان کرد و افزود: «افغانستان و مردمش را بهعنوان مزاحم و عامل آشوب در ایران و در کشورهای دیگر ترسیم میکنند تا حداقل تصویری که از افغانستان نشان داده میشود تصویری ناخوشایند باشد.»
این ادیب افغانی نگاه رضا امیرخانی و محمدحسین جعفریان نسبت به افغانستان را میستاید و دلیل آن را سفر این نویسندگان به افغانستان و دیدن آدابورسوم و خلقوخوی این مردم از نزدیک عنوان میکند.
وی در ادامه به نقد برخی فیلمهای ساخته شده پیرامون مردم افغانستان میپردازد: «حتی یک خانه از افغانستان نمیبینیم و فیلم از بیابان شروع و به همانجا هم ختم میشود. گاهی این نگاه شدت پیدا کرده است.» مثلاً در سریال طنز «چارخونه» بهنوعی لهجه و نامهای افغانی مورد تمسخر قرار میگیرد. فیلم «باران» مجیدی که چهرهای واقعی از مهاجران نشان میدهد و مجموعه دیگری به نام «راه شب»، که بعداً متوجه شدیم کار اصغر فرهادی بوده است، از معدود مواردیاند که فکر میکنم بهخوبی مسائل افغانستان را بیان کردهاند. حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد کسانی که در فیلمها بهعنوان افغانی معرفی میشوند یا کارگر هستند یا افرادی بیسواد. این نقطهضعف حتی در «باران» و «راه شب» هم وجود داشت. در «بایسیکلران» محسن مخملباف هم یک افغانی بیکار داریم که درگیر مشکلات اقتصادی است.»
ایشان عوامل به وجود آمدن این نگاه نزد فیلمساز و اهل رسانه را خواست عمومی مردم ایران عنوان میکند و میافزاید: «اکثر فیلمسازان شناختشان در مورد افغانستان کم است. مثلاً در سریال طنز چارخونه اسم یک نفر را گذاشته بودند «جمعه» و به تبع آن، اسم چهارشنبه و پنجشنبه را هم روی بقیه گذاشته بودند. فیلمساز نمیداند که آن اسم «جمعه» ماهیتش متفاوت است. آنها از نزدیک افغانستان را نمیشناسند و این منجر به خطاهای بزرگی در فیلمش میشود. در ابتدای فیلم «یک، دو، سه… پنج»، چند واگن و ریل قطار را میبینیم، درحالیکه افغانستان راهآهن ندارد. تازه این فیلمی بود که از لحاظ شخصیتپردازی و لهجه کمی به فضای افغانستان نزدیک شده بود. البته بسیاری از اصطلاحاتی که در فیلم آمده است در افغانستان خیلی رایج نیست. بسیاری از فیلمها همین لهجه را هم بد کار میکنند.»
محمدکاظم کاظمی مشکل دیگر را نگاه فیلمسازان به جشنوارههای خارجی میداند و ادامه میدهد: «معمولاً در جشنوارههای خارجی به فیلمی جایزه میدهند که در آن از بدبختی و مصیبتهای افغانستان و مسائل حقوق بشری صحبت کند و با دیدگاه عوامل جشنواره از این کشور مطابقت داشته باشد.»
ایشان دلیل این ضعف را همچنان عدم سفر فیلمسازان به افغانستان عنوان میکند و از مخمباف اینگونه مثال میآورد: «زمانی که مخملباف «بایسیکلران» را ساخته بود، نمیتوانست برود افغانستان. حتی در «سفر قندهار» هم افغانستان را ندیده بود و بعد، به افغانستان رفت و مدتی هم آنجا ماند. مجیدی برای «باران» و حاتمیکیا برای «روبان قرمز» افغانستان را ندیده بودند. تنها کارگردانی که افغانستان را دیده، فکر میکنم بهروز افخمی است که با محمدحسین جعفریان رفته بود.»
وی در پاسخ به این سؤال که آیا چهرهای که از طالبان در این فیلم ترسیم میشود قابل قبول و واقعی است میگوید: «بهجز آن مرد سیاهپوش، ما چهرۀ طالب دیگری نمیبینیم. در طالبان انواع آدمها وجود دارند، از حافظ قرآن، متشرع و مخلص گرفته تا کسانی که قبلاً کمونیست بودهاند و حالا عضو طالبانند. کسی که از اقوام پشتون و مخالف حکومت باشد، خودش را طالب میداند. در واقع فقط یک چهره از طالبان در این فیلم وجود دارد و آن ترکیب شخصیتی که در بین طالبان سراغ داریم دیده نمیشود. البته کسی که در انتهای فیلم مقابل تفکر طالبان میایستد، شخصیت واقعیتری نسبت به بقیه دارد، ولی ضعف آن شخصیت این است که فیلم شخصیت مثبت افغانی را کسی نشان میدهند که از خارج برگشته است.»