پرداختن به ادبیات پایداری چه سودی برای ما دارد؟ پیش از اینکه از این سؤال تعجب کنید، توضیح میدهم که منظورم از ادبیات پایداری، ادبیاتی است که مقاومت ملتهای دیگر را در برابر ظالمان به تصویر میکشد. مجموعة «خورشید در مشت» نیز همانطور که از توضیح عنوانش برمیآید، تدوین شعرهایی است که به موضوع بیداری اسلامی میپردازد و موضوع بیداری اسلامی نیز زیر مجموعة ادبیات پایداری است. با این توصیف، بار دیگر به سؤال آغازین برمیگردم.
آیا ادبیات پایداری میتواند در خدمت ادبیات فارسی باشد؟ به یقین اگر از شاعرانی که نامشان در این مجموعه آمده بخواهیم که به این پرسش پاسخ دهند، خواهند گفت: مگر ما برای منافع خودمان شعر گفتهایم؟ ما در پی رساندن فریاد مظلومان به گوش مردم جهان بودهایم و جز توجه به عواطف انسانیاسلامی هیچ انگیزة دیگری ما را ترغیب به سرودن شعر نکرده است.
بنده نیز در صداقت و خلوص شاعران این مجموعه و دیگرانی که یاد مبارزان راه آزادی را گرامی میدارند، هیچ تردیدی ندارم. اما به مصداق «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» معتقدم شعر پایداری میتواند در خدمت ادبیات فارسی باشد و یکی از این خدمات کمک به جهانی شدن شعر معاصر فارسی است.
روشن است که وقتی موضوع شعری چیزی فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران باشد، در اولین نگاه توجه کسانی جز مخاطب فارسیزبان را برمیانگیزد. در همین مجموعه تعداد قابل توجهی شعر برای مردم مظلوم بحرین سروده شده است. واضح است که مخاطبان اصلی این شعرها آزادیخواهان و مبارزان بحرینیاند. از همین طریق میتوان پیشبینی کرد که دریچهای جدید برای آشنایی علاقهمندان غیر ایرانی به شعر فارسی گشوده شده است و همین تعاملها و تبادلها میتواند شعر فارسی را بهتر و بیشتر به جهانیان معرفی کند.
خوانندگان را به این نکته توجه میدهم که علیرغم تولید انبوهی از شعر دربارة دفاع مقدس، کمتر نمونهای از این شعرها به خارج از مرزهای کشور راه پیدا کرده است. کمتر مترجمی را سراغ داریم که نمونههای شعر دفاع مقدس را به زبانهای دیگر برگردانده باشد. دلیل این موضوع تا حدودی روشن است و آن نوع فرهنگ رایج در این شعرهاست که عمدتاً برای مخاطب غیر ایرانی نامأنوس است. لذا خوانندگان غیر ایرانی ارتباط وثیقی با آن قرار نمیکنند و به تبع آن از دسترس ترجمه دور میماند. این در صورتی است که موضوع ادبیات پایداری و بهطور خاص، بهار عربی یا بیداری اسلامی برای مخاطبان جهانی آشناتر و ملموستر است.
در اینجا باید توجه داشت که تأکید ما بر توانایی برقرای ارتباط با مخاطب جهانی فارغ از ارزشگذاری و صرفاً در جهت تبیین یک ویژگی و ظرفیت بالقوه است. از این رو نمیتوان این ویژگی را عاملی برای برتر دانستن یا فروکاستن ارزش دستة خاصی از اشعار دانست. اکنون برای روشنتر شدن بحث پیشین، به این موضوع توجه کنیم:
در طول سالهای دفاع مقدس همانطور که در ایران ادبیات دفاع و جنگ تولید شده، حتماً در عراق نیز چنین ادبیاتی خلق و تولید شده است. اما مخاطب ایرانی حتی از آنها خبر نیز ندارد. در حالیکه شعرهای زیادی از شاعران عراقی در ایران ترجمه شده است که به موضوع فلسطین پرداختهاند و این جز به دلیل حس مشترک مخاطب ایرانی و عراقی دربارة فلسطین نیست.
اکنون فرض کنیم مخاطب غیر ایرانی بر سر ذوق آمده تا شعرهای فارسی این مجموعه را به همان دلایلی که گفته شد، بخواند، ترجمه کند و به دیگران معرفی کند. آیا شعرهای کتاب «خورشید در مشت» چنین قابلیتی را دارند؟
پاسخ بدیهی است: بخشی از شعرها چنین قابلیتی را دارند و بخشی دیگر خیر. شعرهایی که قابلیت ترجمه شدن را ندارند، نمونههایی هستند که در آنها بیش از اندازه عناصر بومیِ بومی، اعم از تکنیکهای شعری و نشانههای جغرافیایی، به کار رفته است. بنابر این معتقدم شاعر شعر پایداری باید توجه کند که مخاطب اصلی شعر او کسانیاند در آن سوی مرزها. لذا باید به زبانی شعر بسراید که قابلیت برگرداندن به زبانهای دیگر را داشته باشد. حتماً آن حکایت مشهور را شنیدهاید که وقتی شاعران به زبان عربی برای یعقوب لیث شعر میخواندند، وی به آنان گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ حال نمیگوییم شاعر فارسیزبان به زبان دیگری شعر بسراید. اما بهتر ا ست از عناصری در شعرش یاری بجوید که قابلیت ترجمه به زبانهای دیگر را داشته باشد.
فرض کنید شاعر فارسیزبان میخواهد دلاوریهای مردان مبارز مصری یا تونسی را ستایش کند و در شعرش از نامهای پهلوانان ایرانی چون رستم، گیو و... استفاده کند، نتیجه روشن است. مخاطبان اصلی چنین شعری (یعنی مبارزان مصری یا تونسی) بهدرستی نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. به عبارت دیگر شاعر به زبان و بیانی شعرش را سروده که برای مخاطب غیر ایرانی جذابیتی ندارد. خلاصة کلام اینکه شاعر ادبیات پایداری باید از نشانههایی در شعرش استفاده کند که برای مخاطب جهانی آشنا و قابل درک باشد. اکنون نگاهی خواهیم انداخت به اشعار همین دفتر:
برای شاعر متعهد ایرانی در سالهای اخیر مجالهای چندی رخ نموده است تا در مقطعی خاص رسالت ادبی و هنری خود را در قالب شعر، به ظهور برساند. اتفاقات بوسنی و هرزگوین، جنگ سی و سه روزة لبنان، جنگ غزه و... از این دستاند. البته کسانی در همان برههها بودهاند که این دست شعرها را جمعآوری کنند و در قالب کتاب ارائه کنند. این کتابها قطعاً برای پژوهشگرانی که بعدها خواهند آمد، بسیار مفید است.
اگر نگاه تحقیقی به این مقوله بیندازیم، آنگاه درمییابیم که در چنین گردآوریها و تدوینهایی لزوماً نیز نباید به دنبال نمونهشعرهای موفق بگردیم. همین که جُنگی از شعرهای برههای فراهم شود، برای پژوهشگر غنیمت است. البته معتقدم در زمینة بیداری اسلامی، آن قدر شعر تولید شده است که بتوان از میان آنها نمونههایی را گزینش کرد که به کار یک کتاب بیاید.
«عبدالرحیم سعیدی راد» از این جهت، وجودش برای ادبیات ما غنیمت است؛ کسی که شعرهایی از این دست را جمعآوری و دستهبندی میکند و آن را برای مخاطب امروز و فردا «قابل دسترس» میسازد. میدانیم و میداند که اگر شعرهایی از این جنس گردآوری نشوند، معلوم نیست در آینده دسترسی به آنها کار سادهای باشد. از این جهت تلاش شاعر بزرگوار عبدالرحیم سعیدی راد ستودنی است. میتوان برای بهتر شدن این مجموعه پیشنهادهایی را ارائه کرد، میتوان حتی ساختار آن را به کلی زیر و رو کرد. اما مهم نفس این موضوع است:
شاعر فارسی زبان، دغدغههای انسانی دارد و این دغدغهها محصور در مرزهای کشورش نیست. او پا به پای مبارزان سراسر جهان به خلق حماسه میپردازد و آنها را تنها نمیگذارد. به عبدالرحیم سعیدی راد نیز به پاس زحماتش در ارائة بهتر این تلاشها خستهنباشید و دستمریزاد میگوییم.
سیداکیر میرجعفری