موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
غزلی از وحیده افضلی برای شهیدان گمنام

بی دست، زلف دخترش را در خواب هایش شانه کرده

28 فروردین 1392 00:22 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.67 با 9 رای
بی دست، زلف دخترش را در خواب هایش شانه کرده

این مرد عاشق بوده بی شک...وقتی که از این راه رفته
شاید که یوسف بوده و با ...زیبایی اش در چاه رفته...
کنعان که نه....ایران هزاران ، یعقوب ِ دل آشفته دارد
بعضی دچار ِ چند یوسف !... (این راه را دلخواه رفته ... )
یعنی که مادر سالها قبل ، روی سرش قرآن گرفته
از سینه اش یاسین و الحمد....... همراه سوز و آه رفته
یعنی پدر پیشانی اش را....بوسیده و سربند بسته
تکلیف ِ اجباری نبوده ... (یعنی پسر ، آگاه رفته ! )
بی بال ، اما پر کشیده...در آسمانها سر کشیده...
راه بلند عاشقی را ...در فرصتی کوتاه رفته
بی دست، زلف دخترش را در خواب هایش شانه کرده
بی سر طواف عشق کرده...بی پا به بیت الله رفته
عطر تنی می آید از دور.... این استخوانهای شکسته -
بوی کسی را وام دارند...مردی که سمت ماه رفته

شعر» وحیده افضلی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • بی دست، زلف دخترش را در خواب هایش شانه کرده
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: