موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشت سعید بیابانکی دربارۀ فیلم «قاعدۀ تصادف»

پدر، مادر، ما متهمیم...

20 اردیبهشت 1392 09:54 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 5 رای
پدر، مادر، ما متهمیم...
                                                                                
قاعده تصادف را در جشنواره فیلم فجر دیدم. فیلمی از بهنام بهزادی که جوایزی را هم از جشنواره دریافت کرد. این یادداشت را همان روزهای جشنواره نوشته ام . به نظرم باید صحنه هایی از این فیلم در اکران عمومی حذف شده باشد. این فیلم در اکران نوروزی نسبتا موفق بوده و نوشته من صرفا یک یادداشت است . من منتقد سینما نیستم ولی تضاد پیشرفت در هنر و دغدغه های خانواده موضوعی است که در همه شاخه های هنری حضور دارد.
 
حرف حساب قاعده تصادف چیست؟ ظاهرا این فیلم قرار است چند مسئله مهم را به چالش بکشد و احتمالا قضاوت را به عهدۀ بیننده بگذارد . چند جوان، چند ماه است خانه ای را اجاره کرده اند ودر آن تمرین تئاتر می کنند و قرار است برای شرکت در یک جشنواره خارجی به خارج از کشور سفر کنند و دو روز بیشتر هم به سفرشان  باقی نمانده است که مخالفت پدر یکی از دختران گروه در کار گره می افکند و در واقع گشودن این گره خط سیر داستان فیلم است. گرهی که شاید بتوان با دست باز کرد توسط چند جوان احساساتی خام با دندان باز می شود و چالش های بعدی فیلم شروع می شود . تمرد شهرزاد از دستور پدر کار را به زد و خورد و حتی سرقت محترمانۀ گذرنامۀ او از منزل پدری اش می کشد و همین ها پدر را عصبی کرده و وساطت عموی شهرزاد نیز راه به جایی نمی برد و در نهایت با فرار شهرزاد از دست پدرش درکار گروه حسابی گره می افتد. مشاجرات و در گیری های رفتاری و اعتقادی اعضای گروه هم قوز بالاقوزی می شود بر اختلافات درون گروهی این گروه جوان و تازه کار . ودر نهایت اعضای گروه از رفتن به جشنواره ناخواسته منصرف می شوند.
قاعده تصادف را باید در گروه فیلم های آپارتمانی قرار داد. فیلم هایی که تمام یا بخش زیادی از آنها در یک آپارتمان یا منزل مسکونی اتفاق می افتد و فیلم را به نمایش و تئاتر نزدیک می کند. مضافا این که داستان فیلم هم درمورد یک گروه تئاتر است که می شود تئاتر در تئاتر. ظاهرا فیلم تلاش می کند دو طبقه را در مقابل هم قرار دهد. هنرمندان به عنوان یک طبقۀ پیشرو ، دگر اندیش و روشنفکر و خانواده به عنوان یک طبقه مستبد، خودرای و سنتی. هنرمندی که قصد دارد هنر خود را به آن سوی مرزها صادر کند و برای کشور احتمالا جایزه هم بیاورد، تازه آن هم با موضوع تئاتری که حول و حوش خودکشی و مسائل حاشیه ای سیر می کند و خانواده ای که با رفتاری سنتی و دیکتاتور مآبانه مانع این «پیشرفت» می شود! 
دو پدر در فیلم حضور دارند. یک پدر که ظواهر امر نشان می دهد سنتی و مذهبی است و با دلایل خودش از رفتن دخترش با این گروه به خارج از کشور مخالفت می کند. و یک پدر هم که ظاهرا روشنفکر است و نه تنها مانع رفتن دخترش با گروه نمی شود بلکه دودستی ارز و توشۀ راه و چشم‌روشنی هم برای دخترش می آورد. فیلم تلاش می کند به ما تحمیل کند که ما به پدر روشنفکر بگوییم:  بابا ای ول! 
ظاهرا همۀ اعضای گروه به نوعی به پدر و مادر خود دروغ گفته اند و به قول جوان ها آنها را «پیچانده اند» به جز شهرزاد که راست گفته و همین راست گفتنش هم در کار گروه اختلال ایجاد کرده است. اینجاست که بیننده در ناخود آگاه خود می گوید ای کاش این شهرزاد خانم هم برای آقای پدر دروغی سر هم می کرد و می رفت خارج و زحمات گروه را هم بر باد نمی داد.
پدر شهرزاد که امیر جعفری نقش آن را بازی می کند بر روابط دخترش با این گروه جوان حساس است. به گونه ای که به زور وارد منزلی می شود که گروه برای تمرین تئاتر اجاره کرده. حتی برگی از یک درخت باغچه را می کند و بو می کند. به اتاق ها سرکشی می کند و تلاش می کند از محیطی که دخترش در آن ماه هاست تمرین تئاتر می کند سر دربیاورد. کارگردان بسیار رندانه یکی از اعضای گروه را در حین نماز خواندن نشان می دهد که احتمالا مجوزی باشد برای تمرین یک گروه مختلط تئاتر در یک خانۀ مسکونی! و به بیننده بقبولاند که این گروه بسیار پاک‌اند و مومن و نمازخوان و مخالفت پدر شهرزاد هم مستبدانه و بی دلیل است. قاعده تصادف تلاش می کند این گونه القاء کند که برای پیشرفت در هنر باید قید خانواده را زد؛ چرا که خانواده همواره قیدی است بر پای پیشرفت. ناگفته نماند که دیالوگهای شیرین و با نمک مارتین از نکات مثبت فیلم است. دیالوگ هایی که سکانس های کشدار و خسته کننده فیلم را قابل تحمل می کند. این شیرین بازی ها جاهایی کار دست کارگردان می دهد و چند دیالوگ هجو آمیز هم که نبودشان لطمه ای هم به داستان نمی زند وارد فیلم می کند که قطعا دور از ادب و فرهیختگی است. 
این فیلم خواسته یا ناخواسته والدین و حساسیت آنها را بر تربیت فرزندان و به خصوص دختران به باد انتقاد گرفته و پدر که رکن اصلی یک خانواده است را به عنوان یک انسان مستبد و خودرای معرفی می کند. قاعده تصادف بسیار حساب شده و نه تصادفی پیشرفت هنری را مقابل خانواده قرار داده و از این دو معجونی پارادوکسیکال می سازد . 

سعید بیابانکی 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • پدر، مادر، ما متهمیم...
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: