موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتوگو با دکتر محمدعلي رجبي دواني

چگونه هنر انقلاب از غربزدگی عبور می‌کند؟

21 خرداد 1392 21:51 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 2 رای
چگونه هنر انقلاب از غربزدگی عبور می‌کند؟



اشاره: انقلاب اسلامي ايران در وجه باطني خود ترجمان «لا اله الا الله» است که «لا اله» آن در نبرد با شاه و آمريکا، و «الا الله» آن در رويکرد مجدد به اسلام و ارزش‌هاي توحيدي متجلي شده است؛ پس هرآنچه نسبتي با انقلاب دارد نيز نمي‌تواند خالي از اين دو وجه باشد، و هنر انقلاب نيز چنين است.
اين حقيقت در روزهاي آغازين انقلاب به نحوي، و در دوران جنگ و پس از آن به انحاي ديگري ظهور کرد. اما بايد ديد نحوه‌ي رجوع به اسلام و مبارزه با غرب در شرايط امروز چگونه است.
دکتر محمدعلي رجبي، نگارگر برجسته و استاد دانشگاه، برخلاف تصور مخالفان هنر انقلاب که آن را تمام‌شده مي‌دانند، اعتقاد به عميق‌شدن اين جريان دارد.

مخالفان بحث «هنر انقلاب» انتقادات متعددي را به اين بحث وارد کردهاند. از نفي کلي اين مفهوم تا تخفيف و تحديد آن تا حد آثار هنري در يک برحهي تاريخي که دورهي آن هم سپري شده است. با کم شدن آثار هنرمندان منتسب به اين جريان اين انتقادات هم شدت بيشتري پيدا کرده است. جنابعالي به عنوان کسي که هم از حيث آثارتان و هم از حيث عقايد و نظراتتان متعلق به اين جريان هستيد شرايط فعلي هنر انقلاب را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
هنر انقلاب اسلامي هم سرنوشتي مانند هنر اسلامي داشته است. همانطور که مخالفان اسلام در هنر و فرهنگ اسلامي تشکيک کردند، در هنر و فرهنگ انقلاب اسلامي هم تشکيک کردند. برخي گفتهاند که اساسا هنر اسلامي وجود ندارد، و برخي گفتهاند فقط هنر مسلمانان يا هنر اقوام مسلمان و هنر عرب و ترک و ايراني و... وجود دارد و اصالت آن به تجربيات قومي است و نه به جنبهي اسلامي آن. اما با تمام مخالفتهايي که با هنر اسلامي صورت گرفت اهل علم و تحقيق پذيرفتهاند که هنري با ماهيت اسلامي وجود دارد و به قول ژرژ مارسه وقتي که ما تاريخ هنر را ورق ميزنيم و با آثار متعددي مانند يک مسجد، يک سيني قلمزدهي اصفهان، يک فرش ايراني و... در جايجاي عالم اسلام مواجه ميشويم احتياج به علم زيادي نيست که بفهميم از ميان آثار تمدني گوناگون، اين آثار با تمام تفاوتهايشان داراي فرهنگ مشترک و مشخصي است که ميتوان آن را روح هنر اسلامي ناميد.
هنر انقلاب، مانند هر صورت تمدني ديگر، ناگهان بعد از انقلاب آغاز نشد و از قبل از انقلاب هم عدهاي به سمت هنرهاي اصيل توجه پيدا کرده بودند، و فقط بعد از انقلاب جهش عمدهاي در اين جريان پديد آمد.. يا نمايشگاه نقاشياي که در حسينيهي ارشاد برگزار شد، با اينکه فقط مضامين آن ديني و انقلابي بود و صورت آن برگرفته از هنر غرب بود، با استقبال بينظير مردم مواجه شد و براي بازديد از آن صفهاي کيلومتري شکل گرفت. همزمان ايرج صفيري در زيرزمين حسينيهي ارشاد نمايش سربهداران را اجرا کرد. حتي مکتب سقاخانه هم نشانهي اين توجه به هنرهاي اصيل است، هرچند اين جريان توسط عدهاي که ميخواستند بعد از دورهي پستمدرن براي ايران هويتي بسازند ايجاد شده و مبنا از هنر غرب اخذ شده و صورت از هنر ايراني بر آن منطبق شده بود.
در بعد نظري هم مرحوم جلال آل احمد از وضع معماري آن دوره انتقاد کرده بود و مرحوم فرديد با طرح بحث غربزدگي همه را متوجه غربزدگيِ دل انسان مسلمان کرده بود که بايد با گذشتن از اين غربزدگي دلشان را متوجه حقيقت اسلام بکنند. 

اين جريان ويژگي بارزي که مختص به خود باشد داشت؟
اين جريان دو ويژگي بارز داشت: اولين ويژگي که امام خميني (رحمتالله عليه) بر آن تأکيد بسياري ميکردند برداشتن حکومت بود. ايشان معتقد بودند تا زماني که اين حجاب بزرگ حکومت پهلوي وجود دارد ما نميتوانيم از اسلام حقيقي سخني به ميان بياوريم، زيرا اسلامِ در پردهي حجاب طاغوت، اسلام نيست. البته افراد ديگري هم با نيات مختلف در اين اصل با ايشان مشترک بودند و عموم مردم، حتي اقليتهاي مذهبي هم از اين اصل حمايت ميکردند. اما دومين ويژگي، که مختص انقلابيون مسلمان بود، تأکيد بر جايگزيني اسلام بهجاي طاغوت بود. 
بعد از پيروزي انقلاب جريان بازگشت به سمت فرهنگ اصيل اسلامي، که از قبل از انقلاب آغاز شده بود، جهش بزرگي کرد. بعد از انقلاب اين جريان صاحب پشتوانهي عظيمي از هنرمندان انقلابي شد، اما پشتوانهي نظريِ قوي نداشت، زيرا که پرسشها تازه آغاز شده بود. در اين ميان مردم به هنرهاي سنتي، مانند خوشنويسي، اقبال فوقالعادهاي داشتند، تا جايي که يکي از نشريات خارجي نوشته بود که پنجاه هزار نفر در ايران به کلاسهاي خوشنويسي ميروند و اين اتفاق را بهعنوان يک انقلاب مطرح کرده بود. همين اتفاق در موسيقي سنتي و نگارگري هم افتاده بود، تا جايي که اساتيد توان پاسخگويي به همهي متقاضيان را نداشتند. 

باگشت به مبادي و سنت و فرهنگ اصيل اسلامي به چه معناست؟ آيا اين سنتپرستي نيست؟
روشن است که منظور ما بازگشت به گذشته نيست، بلکه منظور بازگشت به «قديم» است. قديم از اسماي خداوند است. اسم حق هيچوقت گذشته نميشود و هميشه جاري و زنده است. ممکن است مدتي به «موقف» برود اما هميشه در جوف اسماي ديگر حرکت ميکند. اسم قديم حق ريشهي همهي فرهنگها و تمدنهاي ديني است، که آنهم «توحيد» و شهادت به يگانگيِ خداوند است. از اينرو تمام کساني که در مورد هنر اسلامي صحبت کردهاند آن را هنري توحيدي دانستهاند. اثر هنري سنتي با وجود تکثر اجزايش در کل مبين يگانگيِ خداوند است. بهقول حافظ: «نديم و مطرب و ساقي همه اوست/ خيال آب و گل در ره بهانه». 
اين جريان بعد از انقلاب با جواناني که «دلباخته» انقلاب شده بودند آغاز شد. هر انقلاب شامل تخريب گذشته (که در ادبيات عرفاني ما به آن «تخليه» ميگويند که به معني قطع تعلق از طاغوت است) و احياي وضع جديد (که به آن «تجليه» ميگويند) است و چون جوانان گذشتهي چنداني ندارند زودتر از ديگران جذب انقلاب ميشوند. در مرحله دوم که مرحلهي تجليه است، بايد دل به همان اسمي که انقلاب به دنبال آن است، يعني اسم اسلام، جلا پيدا کند. انقلاب به معني آن است که دل از سويي به سوي ديگر منقلب شود و قلب صفت دل است. در اولين سورهاي که به پيامبر نازل شد هم سخن از تعلق انسان به حق است و انسان را به علق متذکر ميشود. وارستگي از طاغوت و دلبستگي به الله. ولي وارستگي از فرهنگ طاغوت کار سادهاي نيست و احتياج به زمان دارد. همانطور که دکتر فرديد اشاره ميکردند، تا ما از غربزدگي نگذريم نميتوانيم به فرهنگ اسلامي دست پيدا کنيم. اين حرکت تدريجي و پلهپله است و به هرمقدار که از طاغوت جدا ميشويم به همان مقدار الله در ظرف وجود ما ريخته ميشود. ما نميتوانيم ابتدا بهطور کامل تخليه و سپس به صفات جديد آراسته شويم. ما از يکسو نيازمند شناخت غرب هستيم تا بتوانيم از آن جدا شويم و از سوي ديگر نيازمند شناخت فرهنگ اسلامي هستيم تا به هر ميزان که از فرهنگ طاغوت رها ميشويم، جلوياي از الله جاي آن را بگيرد. 

شناخت فرهنگ ديني در وضعيت فعلي چگونه حاصل ميشود؟
براي اين شناخت هيچ راهي جز تجربهي قديم وجود ندارد. بايد ببينيم آنهايي که دلي داشتند در قديم چه کردند. اول بايد به مظاهر برويم و سپس به بواطن نزديک شويم. لذا توجه به ادبيات و منابع اسلامي و عرفاني بسيار زياد شد، اما چون مباديِ فکر اسلامي را به خوبي نميشناختند، از اين منابع هم تفاسير غربزده ارائه ميکردند، مگر کساني که آگاهي داشتند و مراقبت ميکردند که در اين بازگشت مجددا دچار نوع ديگري از غربزدگي نشوند. ما همچنان در همين مرحله هستيم. 
وقتي با يک اثر در هنر قديم مواجه ميشويم از آن سه پرسش داريم: اين اثر در همان صورت ظاهرش چيست؟ انديشهي آن چيست و چه ميگويد؟ در چه شرايطي صورت گرفته است؟ پرسش اول بررسي مرتبهي شريعت اثر و پوستهي ظاهري آن است. اما براي اينکه بفهميم در پس اين ظاهر چه انديشهاي نهفته است و چه ميخواهد بگويد نيازمند طي طريقي هستيم تا از زبان ظاهر به زبان باطن برسيم. بايد اين طريقت را در وجود هنرمند خالق اثر جستجو کرد که در مطالعات کمتر به آن توجه ميشود. 

ظاهرا مسائلي که مطرح کرديد در مطالعات هنر نيز عينا طرح ميشود. تفاوت رويکرد شما با جامعهشناسي و روانشناسيِ هنر چيست؟
مباديِ جامعهشناسي و روانشناسي هنر اجازهي طرح بحث طريقت هنري را نميدهد. اين بحث «آداب معنوي» در هنر است که فتوتنامهها و بعضي آثار اخلاقي مانند منيه المريد نمونهي بارز آن هستند. در اين آثار دستوراتي داده ميشود که اين دستورات جزو لوازم لوازم ذاتيِ تحقق اثر هنري از فرهنگ اسلامي به تمدن اسلامي است. چراکه فرهنگ بايد از مسير هنرمند و عالم جاري شود تا به ظهور برسد و هنرمند بايد به مقام «آينگي» رسيده باشد تا حقيقتي  را که در مقابلش است به وضوح نشان دهد. مظاهر اين حقيقت در ادوار مختلف متفاوت است، زيرا در هر دورهاي اسمي خاص از اسماي الهي ظهور ميکند تا زماني که اسم الله با وجود مبارک امام زمان (عجلالله فرجه) ظهور کند و حقيقت اسلام و قرآن بر همگان ظاهر ميشود. 
اگر امروز هنرمندان ما با مطالعه و شناخت اقوال و احوال قدماي خودمان پلي بهسوي حقيقت هنر بزنند، ما ميتوانيم در آينده شاهد ظهور هنر انقلاب اسلامي ناب باشيم. 

پس تکليف آثاري که تاکنون خلق شده است چيست؟
همينکه در آن آثار هم زبان اعتراض به وضع موجود بهنام خدا انجام شده است، آنها را هم جزو مراتبي از هنر انقلاب قرار ميدهد. اما بايد توجه کرد که ظاهر اين نهگفتن و ذکر حق متناسب با شرايط انقلاب گوناگون ميشود. خطري که در کمين هنرمندان انقلاب است اين است که آنان از نفس انقلاب جدا شوند. انقلاب زماني احتياج به تظاهرات خياباني داشت، زماني احتياج به رزمنده براي جنگ، و زماني احتياج به جهادگر براي کار در روستاها. هنرمند انقلاب بايد در همانحالي که متوجه تجربهي قديم هم هست، همواره خود را با شرايط انقلاب تطبيق دهد. 

از اتفاقات بزرگي که بعد از انقلاب رخ داد ايجاد رشتههاي درسي دانشگاهي و غيرِدانشگاهي هنرهاي سنتي بود که با مخالفتهاي زيادي هم همراه بود. امروز دهها هزار نفر براي فراگرفتن اين هنرها و آشنايي با انديشهي قديم مراجعه کردهاند تا بتوانند وضعيت امروز را براساس آن حقيقت سامان دهند. 
در دهمين سال پيروزي انقلاب نمايشگاهي در موزهي هنرهاي معاصر برگزار شد و در آنجا تا توانستند به هنر انقلاب فحاشي کردند. در مقالهاي به اسم «هوايي تازه و نفسي تازه» به هنرمندان انقلاب بدگويي کردند و آنها را هنرمندان دولتي و هنرشان را هنر استالينيستي معرفي کردند که ميخواهند با تحکم نوعي از هنر را غالب کنند، و با اين بحثها به جنگ تجربهي ده سالهي هنر انقلاب رفتند. اين هجمه زماني اتفاق افتاد که ما درگير جنگ بوديم و مسئولان کشور تقريبا مسائل فرهنگي را رها کرده بودند. اين اتفاق سبب شد که عدهاي از کساني که در مسير هنر انقلاب بودند و در بنياد انديشهشان ضعفهايي وجود داشت از مسير هنر انقلاب جدا شدند. اما تا زماني که انقلاب هست، هنر و فرهنگ انقلاب هم پابرجاست. ما امروز شاهد نوع ديگري از تحول در هنر انقلاب اسلامي هستيم. بهاعتقاد من هنر و فرهنگ انقلاب در جهت تعميق بسيار جدي قرار گرفته است. هنرمندان انقلاب با زيرکي بسيار زياد به نوعي خفا در فعاليتشان پناه بردهاند.

کمشدن آثار آنان هم به همين دليل است؟
بله. بهجاي آنکه مانند اوايل انقلاب آثار زياد اما با مظاهر غربي خلق کنند، سعي در ايجاد هماهنگي ميان ظرف و مظروف در کارشان مينمايند که کار سادهاي هم نيست. 

اين تلاش نظري است يا عملي هم هست؟
تلاشي نظري، عملي و سلوکي است. ما اوايل انقلاب فکر ميکرديم بايد يکشبه تمام تجربيات غربي را بهدور ريخت، اما بعد ديديم که اين امر نشدني است. اکنون دو حقيقت در جهان زنده است: يکي حقيقت غربي و يکي حقيقت اسلامي، با اين تفاوت که حقيقت غربي در حال احتضار است و حقيقت اسلامي جوان و در حال ظهور است. هنرمندان ما بايد غرب و مقتضيات آن را بشناسند تا بتوانند از آن گذر کنند. اين شناخت هم وجه نظري دارد و هم عملي و تجربي. 

يعني بايد هنر غرب را تجربه هم بکنند؟
بله. اگرچه اين تجربه خساراتي دارد اما بايد صورت گيرد، کمااينکه چه موافق باشيم و چه مخالف، هنرمندان در حال اين تجربه هستند. اگر ما اين تجربه را نکنيم ممکن است بهگونهاي ديگر به دامش بيفتيم. هنر در ساحت تجربه شکل ميگيرد و با نظر هنر عوض نميشود، مگر آنکه آن نظر به ساحت تجربه وارد شود. در حوزهي مسائل نظري بهراحتي چيزي را نفي و يا اثبات ميکنند، ولي اين امر در هنر بدون تجربه صورت نميگيرد و اين تجربه نيز مراحلي دارد. 

بعضي از افراد، که ظاهرا ضدغرب هم هستند، ميگويند چون در اين دوران غرب حاکم است، امکان تجربه ديني وجود ندارد. چرا با اين حرف موافقيد؟ 
بعضي از دوستداران هنر انقلاب اين سخن را مطرح ميکنند، اما من با آن مخالفم، زيرا غرب بهطور مطلق حاکم نيست، که اگر اينگونه بود انقلاب هم نبايد رخ ميداد. انقلاب نشاندهندهي اين است که بخشي از غرب بهکنار زده شده است، ولي همانطور که عرض کردم اين امر يکباره اتفاق نميافتد و تخليه و تجليه قدمبهقدم است. نتيجهاي که از حرف اين افراد گرفته ميشود اين است که ما بايد تسليم بشويم و اين ضد اسلام است، زيرا اسلام تسليم در برابر الله است نه تسليم در برابر طاغوت. متأسفانه بعضا مسئولان هم از اين حرفها ميزنند و نمونهي آن اين است که موسيقي پاپ که از مبتذلترين موسيقيهاي غربي است توسط وزارت ارشاد و صدا و سيما و حوزهي هنري به شدت ترويج ميشود و با افتخار نيز از آن ياد ميکنند. اين مسئله از آنجا نشئت ميگيرد که مسئولان ادعا ميکنند زمينه براي احياي آن موسيقي اصيل مؤمنانه و عارفانه که توسط بزرگان ما تدوين شده وجود ندارد، لذا بايد به سراغ موسيقي غرب رفت، و اکنون هم که دوران انديشهي غرب گذشته و موسيقي کلاسيک که موسيقي انديشمندان بود هم جايگاهي ندارد، پس بايد به موسيقي کوچه و بازار غرب اکتفا کرد. کار به آنجا ميکشد که حتي مداحان ما هم از اين موسيقي استفاده ميکنند. چطور زمان طاغوت هم اين زمينه وجود داشت ولي اکنون وجود ندارد؟ وقتي ميقات با اسم طاغوت است و اسم ديگر به موقف ميرود به معناي آن نيست که کلا نابود ميشود، بلکه در دلها حضور دارد و انقلاب هم از همين دلها آغاز ميشود. ولي ايدهآلهاي بزرگ هم از فرهنگ اسلامي محقق نميشود.  

در شرايط فعلي که نظام به هنر احتياج دارد و هنرمندان انقلاب هم در حال تعميق کار خود هستند تکليف نيازهاي جمهوري اسلامي چه ميشود؟
اگرچه بحث انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بينسبت نيست، اما دو بحث مجزاست. وقتي از انقلاب اسلامي سخن ميگوييم، از دلهاي مؤمنيني حرف ميزنيم که در عرصههاي مختلف براي خدا ميطپد و نه از سيستمي که حاکم است. سيستم حاکم در مقابل اين دلها بسيار مسئول است و اصلا قوام سيستم نيز به همين دلهاست. آنها بايد اين دلها را دريابند و دلداري کنند، که متأسفانه اين اتفاق نميافتد و بسيار بد عمل ميکنند و تصميم ميگيرند. مسئولان فرهنگي نبايد تصميمها را از ديد حکومتي بگيرند، بلکه بايد برگرفته از آن حقيقت متجلي در انقلاب باشد، هرچند اين حقيقت در دلهاي عدهاي خاص و به صورت تئوري متجلي شده باشد. مثلا وقتي استاد فرشچيان پيشنهادي ميدهد بايد با تمام وجود به آن توجه کرد، نه اينکه بگوييم بايد شوراي عالي انقلاب فرهنگي تصميم بگيرد. دولت فقط ميتواند با حمايتي که اهل هنر و فرهنگ ميکند حرکت آنان را شتاب ببخشد تا اين دوره سريعتر طي شود، که اين امر صورت نميگيرد. اگر نگوييم هزينههايي که انجام ميشود در خلاف جهت هنر و فرهنگ انقلاب اسلامي است، حداقل در جهت آن نيست. اگرچه اين نظام، نظام مقدسي است که برگرفته از ايدههاي انقلاب و برآمده از خون شهداست، ولي سيستم هماهنگ با اين نظام نيست.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چگونه هنر انقلاب از غربزدگی عبور می‌کند؟
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.