موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
بازخوانی بخشی از گنجینه‌الاسرار دربارة ارتباط حضرت سيدالشهدا و علي‌اكبر

زاده لیلی مرا مجنون مکن

01 تیر 1392 09:38 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.2 با 5 رای
زاده لیلی مرا مجنون مکن


عمان سامانی از جمله شاعرانی ست که همچون محتشم کاشانی، دعبل و برخی دیگر، در حوزه شعر آئینی و مذهبی نیازی به معرفی ندارد. مثنوی گنجینه الاسرار او که در مرثیه کربلا و شهادت سالار شهیدان و یاران ایشان سروده شده، از شناخته شده ترین آثار منظوم عاشورایی و حتی آثار منظوم آئینی ماست. عمان این منظومه را بر وزن و شیوه زبده الاسرار صفی علیشاه ساخته است.
یکی از زیباترین و دلرباترین صحنه های عاشورا، صحنه به میدان فرستادن حضرت علی اکبر(ع) فرزند امام حسین‌(ع) به وسیله ایشان و وداع این دو بزرگوار است. عمان درگنجینه الاسرار، این صحنه را به گونه ای عرفانی بازسازی می کند و آن را نمودی از بازگشت به حق می داند. و این خود نمونه ای است از بی شمار مواردی ست که میتوان از پرداختن عمان سامانی به مقوله عرفان یافت.او در پاره ای از موارد این مضمون را مستقیما بیان می کند و با نگاهی به مسائل سیر و سلوک در عالم عرفان، سخن از عاشق و معشوق و عبد و پروردگار را به میان می آورد (کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن؟) و در بعضی دیگر از اشعار، مقوله عرفان و توحید را در پدیده ها ،اشیا و اولیای خدا به تصویر می کشد. از این روست که عمان سامانی را میتوان پیش از هرچیز شاعری عرفانی دانست که ادبیات تعلیمی را با پرداختن بیشتر به توحید خلق می کند.
با هم، از زبان عمان سامانی، گوشه ای از به تصویر کشیدن عرفان در واقعه عاشورا را میخوانیم:
در بیان جواب دادن آن ولی اکبر با توجهات و تفقدات مر نور دیده خود، علی اکبر را بر مصداق اینکه، «به هرچ از دوست وامانی / چه کفر آن حرف و چه ایمان» (1) بر مذاق اهل عرفان گوید:
در جواب از تنگ شکّر قند ریخت
شکر از لب های شکر خند ریخت
گفت: کای فرزند مقبل آمدی (2)
آفت جان، رهزن دل آمدی
کرده ای از حق؛ تجلی ای پسر
زین تجلی، فتنه ها داری به سر
راست بهر فتنه، قامت کرده ای
وه کزین قامت، قیامت کرده ای
نرگست با لاله در طنازی است
سنبلت با ارغوان در بازی است
از رخت مست غرورم می کنی
از مراد خویش، دورم می کنی
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست
بیش ازین بابا! دلم را خون مکن
زاده لیلی؛ مرا مجنون مکن
پشت پا، بر ساغر حالم مزن
نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن
خاک غم بر فرق بخت دل مریز
بس نمک بر لخت لخت دل مریز
همچو چشم خود به قلب دل متاز
همچو زلف خود پریشانم مساز
حایل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت، سد مشو
لن تنالو البر حتی تنفقوا
بعد از آن، مما تحبون گوید او (3)
نیست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری، بهر نثار
هر چه غیر از اوست، سد راه من
آن بت است و غیرت من بت شکن
جان رهین و دل اسیر چهر توست (4)
مانع راه محبت، مهر توست
آن حجاب از پیش چون دور افکنی
من تو هستم در حقیقت، تو منی
چون تو را او خواهد از من رو نما
رو نما شو، جانب او رو، نما (5)


1.    این مصرع از حکیم سنایی غزنوی ست
2.    مقبل: با اقبال، خوشبخت
3.    ایه 92 سوره ال عمران
4.    رهین: وامدار ، در گرو
5.    منبع اشعار: گنجینه الاسرار عمان سامانی، به کوشش محمدعلی مجاهدی، نشر گنج عرفان، چاپ اول 1391

پیمان طالبی

 


 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • زاده لیلی مرا مجنون مکن
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.