پرونده رضا امیرخانی: یادداشتی از محمدقائم خانی
چالش بیوتنِ علم با بی«وتن» دین
03 مرداد 1392
23:48 |
1 نظر
|
امتیاز:
3.17 با 6 رای
شهرستان ادب: مطلب زیر اولین یادداشت از سری یادداشت های اختصاصی تازه ترین پرونده گروه داستان «شهرستان ادب» است که به بررسی کارنامه نویسنده و داستان پرداز مطرح کشور آقای «رضا امیرخانی» می پردازد. یادداشت آقای «محمدقائم خانی»، منتقد ادبیات داستانی و نویسنده جوان را به عنوان مطلع این یادداشت ها بخوانید.
به نام خدا
قول مشهور درستی هست که میگوید: «هیچ رمانی نیست که مشتمل بر سبک زندگی نباشد.» حتی این مسأله آنقدر مهم است که برخی وجه تمایز اصلی میان رمان و دیگر اشکال داستان را همین «تصویر کامل سبک زندگی» میدانند. روایت وقایع و شرح حوادث در رمان در بستر «سبک زندگی» انجام میشود که می توان آن را ترویج عملی آن هم محسوب کرد. به اعتقاد اغلب نویسندگان، رمان همان زندگی و یا حداقل روایت زندگی است، پس چگونه ممکن است که سبک زندگی در آن تجلی نداشته باشد؟ هرچه رمان جذابتر باشد، سبک زندگی در آن پررنگتر میشود و این، خود ترویج سبک زندگی است. بنابراین شاید بشود گفت که اصلا «سبک زندگی از رمان جدا نیست و هر رمانی، به یک یا چند نوع سبک زندگی گرایش و تعلق بیشتری دارد».
سبک زندگی در دو عنصر رمان، نمود تمام دارد؛ یکی شخصیتپردازی و دیگری فضاسازی. البته بخشهای دیگر هم ممکن است متأثر باشند، مانند لحن و یا زبان، ولی آنها در درجات بعدی اهمیت قرار دارند. اگر رمان داستانی کامل داشته باشد (منظور پیرنگ باز و بسته نیست بلکه منظور عدم نقص در عناصر مختلف در نسبت با پیرنگ است)، حتما یک نوع سبک زندگی خاص در فضاسازیها و شخصیتپردازیهای آن حضوری پررنگ خواهد داشت. اگر هم رمان مشتمل بر چند سبک زندگی (به صورت جزئی و با همه ابعاد) باشد، باز یکی از آنها بر دیگری غلبه خواهد یافت و رنگ رمان به آن نزدیک خواهد شد. رفتارها، عادات، منشهای اجتماعی، سلوک فردی و تیپهای متفاوت تصمیمگیری شخصیتهای اصلی که ابزارهای نویسنده برای شخصیتپردازی هستند، چیزی جز سبک زندگی آن شخصیت نیستند. معماری فضاها، تعامل افراد با دیگران و محیط، نحوه و شیوهی ارزشگذاری جمعی، قوانین و قواعد رسمی و غیررسمی حاکم بر روابط انسانها، ویژگیهای زبانی و اخلاق اجتماعی رایج میان آدمها از دیگر بخشهای سبک زندگیاند که برای فضاسازی به کمک نویسنده میآیند. اما باید دانست که اگر همهی این جزءها و عنصرها در یک رمان بهتمامه وجود داشته باشند، باز هم دلیلی بر انعکاس متناسب و همگون سبک زندگی در رمان نخواهند بود. شرط دیگری وجود دارد که در صورت نبود آن، چنین تصویری شکل نمیگیرد. زندگی جمع اجزاء بر شمرده شده نیست. نخ تسبیحی لازم است تا دانههای زندگی را شکل بدهد.
رمان تنها با شخصیتپردازی و فضاسازی شکل نمیگیرد. آنچه که ترکیب این همه شخصیت و موقعیت را به رمان تبدیل میکند، «مسأله»ی داستان است. مسألهی رمان که معمولا (حداقل در آثار کلاسیک) همان مسألهی شخصیت اصلی داستان است، همان نخ تسبیحی است که این همه دانهی مجزا را گرد هم میآورد و شکلی خاص و متوازن به آن میدهد. مسأله ی داستان (که در یک اثر کامل، مسأله ی شخصیت اصلی پرتوی از آن است) تمام عناصر را بر سر جای خود می نشاند و به اثر شکلی صحیح میدهد و کثرات داستان را به وحدت میرساند. البته نظر دقیقتر آن است که در محصولی بدون نقص، مسأله حتی به عناصر شکل میدهد و همهی صورتها را خود میآفریند که این مجال، جای پرداختن به اختلافات این دو نگاه متفاوت به مسألهی داستان نیست.
و از عناصری مانند لحن و زبان دور است، ولی روی همه اثر میگذارد و نسبت عناصر را در رمان مشخص میکند.
همهی داستانها یک ایده و تفکر برتر دارند که حاکم بر فضاسازی و شخصیتپردازی در رمان است. همین تفکر حاکم است که اجزاء زندگی بیروح رمان را از پراکندگی خارج میسازد و جانی میبخشد که میتواند یک زندگی یکریخت کامل را به وجود آورد و به اصطلاح دارای «سبک» کند. این مسأله و تفکر حاکم، هر چیزی میتواند باشد؛ از جزئیترین مسائل انسانی تا اساسیترین آنها. هرچه عمق تفکر بیشتر باشد، عناصر رمان پیوند بیشتری با هم خواهند داشت. تفکر هم فقط وابسته به خالق اثر است. همهچیز به نویسنده بستگی دارد که با محور قرار دادن چه چیزی، چه صورتی به عناصر داستان بدهد و کدام سبک زندگی داستانی را بیافریند و بپروراند.
در میان رمانها کماند رمانهایی که مسألهی داستانشان، «سبک زندگی» باشد. این غیر از آن است که موضوع رمان چیز خاصی باشد و در ضمن آن، یک نوع خاص از سبک زندگی بر آن حاکم گردد. تنها برخی از رمانها هستند که مسألهی شخصیت اصلیشان، زندگی است. تازه این مسأله میتواند یکی از ابعاد متفاوت زندگی باشد. ممکن است مسألهی شخصیت اصلی یک رمان، نسبتی باشد که شخصیت با زندگی میگیرد. ممکن است برای یکی دیگر، معنا و مفهوم زندگی مهم باشد. امکان دارد دیگری به دنبال یافتن نحوهی پایان دادن به زندگی باشد. یکی از این شقوق هم ممکن است سبک زندگی باشد، یعنی هویتی که بتواند صورتهای گوناگون زندگی شخصیت اصلی را به وحدتی معنادار برساند. از میان یکی از این آثار محدود، یک نمونهی ایرانی موفق وجود دارد که هنوز هم خوانندگان خود را حفظ کرده است؛ «بیوتن» رضا امیرخانی.
مسئلهی رمان «بیوتن» رضا امیرخانی، زندگی و سبک زندگی است. آن مسألهای که حوادث را به هم پیوند میزند و شخصیتها را به نمایش در میآورد و به اصطلاح رمان را جلو میبرد، تشکیل یک زندگی جدید در محیطی غریب و متفاوت با گذشتهی شخصیت اصلی است. شخصیت اصلی رمان (ارمیا) از ایران به آمریکا رفته و میخواهد در نیویورک، دینی زندگی کند! همهی دین را هم میخواهد و حاضر نیست از هیچ جزئی کوتاه بیاید. دوست دارد در سرزمین کفرِ مطلق، به سبک اسلامی زندگی کند و همین تصمیم است که تمام چالشهای داستان را به وجود میآورد و به عناصر مختلف شکل می بخشد. چالشهایی که به تضاد و کشمکش منجر شده و رمان را پویا و جذاب میسازند. به عبارت بهتر «بیوتن» رمان سبک زندگی است که هم در مسأله و هم در فضاسازی و شخصیتپردازی با آن درگیر است. آنقدر این چالشها مهم است که رمان، بسیاری از خوانندگان خود را به این پرسش میرساند که «کدام زندگی دینی است؟» یا اینکه «چگونه میتوان دینی زندگی کرد؟»
چالش اول رمان در سطح شریعت است. دنیای جدید با شریعت دینی مانند اسلام جمع نمیشود و هرچه که در سازگاری و توافق میان آنها سعی شود، باز هم نتیجهای حاصل نخواهد شد. این چالش در جایجای رمان بیوتن بین ارمیا و محیط پیرامون به چشم میخورد. چون همهی ابعاد سبک زندگی دینی با مدرنیته در چالش است، دم به دم مسألهای تازه و پرسشی نو در برابر ارمیا قرا میگیرد. واکنشهای اوست که حوادث را میسازد و روایت را پیش میبرد.
چالش دوم رمان در سطح رفتارها، منشها و اخلاقیات دینی است. اگر هم بشود در جاهایی مدرنیته را با شریعت اسلامی جمع کرد، تضاد رفتارها و منشها و اخلاق اسلامی با مدرنیته چنان اظهر من الشمس است که با هیچ حیله و مکری قابل سرپوش گذاشتن نیست. نشان دادن این تضاد و پررنگ کردن آن در رمان، نقطهی قوت اثر به حساب میآید. بنابراین جایگاه ارمیا (شخصیت اصلی رمان) در داستان، نمایش سبک زندگی دینی است، و نسبت او با کلیت دین، تمام آن است، هرچند به اجمال.
نکتهی جالب در رمان، جایگاه ویژهی علم در سبک زندگی است. همهی رمان با ظرافت خاصی با یک مرکز علمی (مرکز تحققات مذهب دانشگاه نیوجرسی) گره خورده است. یک ساختمان تحقیقات مذهبی بیبدیل که به همهجای رمان کار دارد. از ماجرای اول یعنی آشنایی ارمیا و آرمیتا در تهران، که به خاطر پروژه تحقیقاتی این مرکز برای گلزار شهدای تهران است، تا انتها یعنی دادگاه محاکمهی ارمیا، که سر و کلهی بیل (مسئول ارشد تحقیقات اسلامی همان مرکز) پیدا میشود، همه به علم مربوط است. نویسنده در موضوع سبک زندگی ریز میشود و عناصر اصلی سازندهی آن را بیرون میآورد و در برابر چشم خواننده قرار میدهد. مهمترین حرف نویسنده در رمان دربارهی سبک زندگی آمریکایی این است که «تکلیف همهچیز را علم معلوم میکند و تکلیف علم را «اقتصاد».» یک نوع از زندگی بر محور اقتصاد و علم شکل میگیرد و نوع دیگر، بر محور خدا. رمان به خوبی موفق میشود حلقهی مفقودهی تحلیل سبک زندگی آمریکایی را بیرون بکشد و به وضوح در برابر دیدگان مخاطب قرار دهد. به همین دلیل هم هست که ارمیا در همهی ساحات با علم و اقتصاد امریکا درگیر میشود. او می-خواهد همهی تصمیمات را دین برایش بگیرد، ولی آمریکا علم و اقتصاد را پیش میاندازد و خواستهای خود را بر آن تحمیل میکند. با کمی تساهل و تسامح میتوان ادعا کرد که رمان بیوتن، صحنهی تقابل دین با علم و اقتصاد غربی است. نه اقتصاد (و به تبع آن علم) حاضر است منازع دیگری را در قلمرو امریکا تحمل کند و نه دین میپذیرد که یک مسلمان مومن، از مرجعی به غیر او، از جای دیگری حرف شنوی داشته باشد. چالش علم و دین از آغاز رمان بر همهچیز سایه میاندازد و تا آخر همهچیز را به دنبال خود میکشد.
در انتها ابعاد این چالش بیشتر میگردد تا آنکه به نابودی ارمیا منجر شود. در زندگی واقعی نیز همینطور است. آنچه که تکلیف سبک زندگی را تعیین میکند، چیزی خارج از اینها نیست. هرچیزی که محور زندگی واقع شود، همان هم سبک زندگی مخصوص به خود را می-سازد. چه سبک زندگی آمریکایی امروز که اقتصادمحور است و چه سبک زندگی اروپایی دیروز که علممحور است، هیچکدام نمیتوانند دین را در محوریت زندگی تحمل کنند و سعی در نابودی یا به انزوا کشاندن آن میکنند. از طرفی دین نیز برای هیچچیز جز خدا جایگاه محوری قائل نیست و سیادت هیچچیزی را نمیپذیرد. دین پر از مباحث اصلی سبک زندگی است و خود را تنها مرجع لایق تصمیمگیری دربارهی آن می-داند. اگر شریعت را به عنوان بخش مهمی از اسلام بفهمیم (که رمان هم همین را به مخاطب ارائه می دهد)، متوجه خواهیم شد که «چرا نمیشود شریعت اسلام با دنیای جدید (و به خصوص علم) کنار بیاید؟» اقتصاد و علم تمامیتخواه هستند و جز به شرط مرگ و یا حداقل استحالهی شریعت، حاضر به پذیرش آن حتی در کوچکترین سطح (زندگی فردی) اجتماع نیستند.
اگر این چالش را در رمان نبینیم، نمیتوانیم پایانبندی داستان را در دادگاه خوب درک کنیم. اما اگر به این نکته توجه داشته باشیم، دلیل صفبندی عجیب آخر رمان را به وضوح درمییابیم. یک سمت چالش و دعوای دادگاه، اقتصاد و علم قرار دارند و در سمت دیگر، دین. فقط با این تحلیل است که میتوان چنان شکافی را فهمید. هیچچیز دیگری مانند اختلاف ادیان و مذاهب یا اختلاف ملیتها نمیتواند این صفکشی را توضیح دهد. اینکه چرا آرمیتا (که آنهمه ارمیا را دوست داشت) با ارمیا در یک صف قرار نگرفت، فقط با همین منطق قابل تحلیل است.
در یک طرف سربازان متنوع اقتصاد و علم قرار دارند و در سمت دیگر، جمع کوچک مخالفان آن. خشی نمایندهی اقتصاد است. همهچیز برای او، فقط و فقط با اقتصاد معنی پیدا میکند؛ حتی عشق! از راه همین اقتصاد هم هست که به همهچیز میرسد. علم برای او تکلیف همهچیز را تعیین میکند. اسلام دارد و نماز هم میخواند (!) ولی همهی اینها چیزی فراتر از سلیقهی شخصی نیست. بیل نمایندهی علم محض است. او رئیس شرکت و یک مسیحی است. انطباق شخصیت او با خشی نشان میدهد که مرز اسلام و مسیحیت در درون این جبهه، فقط تفاوت در الفاظ است. غیر اقتصاد و علم، بقیه بیمعنی هستند و باید از آنها معنی بگیرند. این دو شخصیت رهبران مخالفان ارمیا (دین) هستند اما این صف، پادوهایی نیز دارد که علیرغم تمام اختلافات، در ایستادن پشت سر شرکت تحقیقات مذهبی نیوجرسی توافق دارند.
شخصیتهای دیگری هم وجود دارند که ذیل پرچم اقتصاد گرد آمدهاند. لذتگرایی کنار آمده با اقتصاد نمایندهی خود را دارد؛ میاندار. علمِ با لعاب اسلام هم هست و اتفاقا بسیار فریبنده هم هست. آرمیتا علمی است که گرایشات اسلامی دارد و نمیداند که باید کدام طرف قرار بگیرد. ارمیا را دوست دارد ولی عقلش با خشی و بیل است و چون عقلِ مادیگرا و علمزدهی او بر قلب نحیفش غلبه دارد، کنار ارمیا نمیایستد. یک اسلام متظاهر اریجینال هم وجود دارد که اتفاقا کاملا علمی است. نمایندهی این اسلام عرب پولداری است که همهجوره با آمریکا و مدرنیته کنار آمده است؛ جیسن یا همان جاسم. او که (در ظاهر) از همه بیشتر به اسلام نزدیک است، بیشترین دشمنی را با ارمیا دارد.
جالبتر از مخالفان، موافقان و همراهان ارمیایند. اولین کسی که به ارمیا جذب میشود و از اقتصاد (محور مدرنیتهی آمریکایی) توبه میکند، سوزی است. او که یک رقاصهی تمامعیار و نمایندهی هنرِ کاملاً غربزده است، به خاطر مواجههای عرفانی با راز و نیاز ارمیا، از صف اقتصاد بیرون میآید و توبه میکند و رقصهایش (هنرش) را صرف ارزش آن و فقط برای مردم ارائه میکند. دومین نفر جانی است که عاشق سوزی شده است. نمایندهی سیاهان آمریکا که از همه لحاظ تحت استضعاف غرب بودهاند. از نظر اقتصادی هیچ ندارد و از نظر فرهنگی هم کاملا بی-هویت و لذتگرایند و جزء طبقهی پایین محسوب میشوند. جانی عاشق سوزی است و به خاطر او، با همهی سیستم درمیافتد و در برابر اقتصاد قرار میگیرد و از ارمیا دفاع میکند. مهمترین همراه ارمیا، یک راننده تراک (و به قول نویسنده) از طایفهی بنیهندل و از زمرهی جوانمردان است. او که ابتدا با ارمیای در خدمتِ خشی درگیر میشود، در دادگاه مهمترین پشتیبان او میگردد. تا جایی که با گفتن یک دروغ مصلحتی، برنامهی صف مقابل را به هم میزند. هر سه موافق ارمیا، هیچ نسبتی با مذهب او ندارند، ولی به خاطر «فطرت پاک» خود، با او در یک جبهه (دین) قرار میگیرند و به او نزدیک میشوند. فطرتی که با اقتصاد و علم به لجن کشیده نشده و میتواند حقایقی را که دین با حضور خود در جامعه (و نه لزوما با تبلیغ) عرضه میکند، دریافت کند و بپذیرد. این پذیرش تا جایی است که حتی حاضرند برای این دین، با سیستم مسلط جهانی دربیافتند.
پر بیراه نیست که کسی بیوتن را رمان علم و دین بنامد چراکه تمام کشمکشهای رمان بر سر تنازع علم تجربی و دین است. از طرف دیگر، باز هم پر بیراه نیست که کسی بیوتن را رمان زندگی و سبک زندگی بنامد چراکه تمام فضاسازی و شخصیتپردازی رمان بر اساس پارامترهای اصلی تشکیل یک زندگی دینی در جامعه است. بیوتن کشمکش مهم و سرنوشتساز علم و دین را تا سبک زندگی پایین آورده و آن را جلوی چشم همه قرار داده است. لاقل بعد از انتشار بیوتن، دیگر نمیتوان به همین راحتی از سازگاری علم و دین یا شباهت سبک زندگی دینی با سبک زندگی مدرن صحبت کرد؛ البته اگر کسی چشم خود را نبندد و خورشید را در آسمان ببیند.