سخت است نویسنده به جایی برسد که، اسمش روی کتاب، دلیل شود برای خریدنش. که برای خودش «طرفدار» داشته باشد و «باشگاه هواداران». که وقتی کتاب جدیدش چاپ می شود، فروش فلان تعداد تیراژ قطعی باشد. سخت است در داستان نویسی ایران، سری توی سرها درآوردن. نه از آن باب که این رشته سران بسیاری دارد. از این باب که داستان همیشه در مقابل شعر قرار گرفته – نه کنارش - و مخاطب ایرانی، شعر را روی چشمش می گذارد و داستان را در جیب مخفی اش. وقتی این مخاطبِ شعر دوست، نویسنده ای را انتخاب می کند تا دوستش داشته باشد و بخواهد بخواندش، یعنی توانسته از هفت خان رد بزرگی رد شود. همان طور که رضا امیرخانی توانسته است.
رضا امیرخانی، منحصر به فرد است. نمی شود گفت زبان نوشته هایش ذهن ما را به سمت و سوی نویسنده ی دیگری می برد، یا محتوا و بن مایه ی سخنش، تحت تاثیر کسی است. نویسنده ای است که در سبک خودش، پیشرو است و می تواند پیرو داشته باشد. اما در حال حاضر، به نظر می رسد قبل از هرچیز خودِ امیرخانی سبکش را درست پیدا نکرده است. یا اگر پیدا کرده است، نتوانسته است آن را کاملا پردازش کرده و پخته شده تحویل مخاطب دهد.
هنوز در داستان های امیرخانی چیزهایی وجود دارد که برای مخاطب قابل هضم نیست. یا قرارِ امیرخانی با خودش بر این است که مخاطب را به این سبک عادت دهد، یا مخاطب باید صبوری کند تا امیرخانی پخته تر شود. او هنوز نویسنده ی جوانی است که تا پیش از قیدار، می توانستیم بگوییم با هر کتاب بهتر از قبل توانسته است رشد خودش و نوشته هایش را نشان بدهد، و هنوز فرصت دارد برای آن که خودش را به سرسخت ترین منتقدانش هم، اثبات کند.
این که چرا رضا امیرخانی اصرار به وارد کردن امور ماورایی و غیرعادی به داستان هایش دارد، هنوز جای سوال است. داستان های واقع گرای امیرخانی، همیشه با حوادثی غیرمانوس، و آن هم جزئی، دچار خلل می شوند. مانند جایی که در رمانِ من او شخصیت مریم، قلب ابوراصف (همسرش) را در هنگام مرگ می بلعد و در اثر آن کودکی که به دنیا می آورد، دارای دو قلب است! یا رفت و آمد شهیدی به نام سهراب در رمان بی وتن ، که قابل رویت است.
شگردهای خاص امیرخانی همچنان برای مخاطبانش شگفتی ایجاد می کند. از خالی گذاشتن چندصفحه ی کتاب و قرار دادن اثر انگشت در رمان منِ او گرفته، تا علامت های سجده ی واجبه در کنار رقم های نجومی در کتاب بی وتن و رسم الخط خاصی که تقریبا در همه ی آثار او، رعایت می شود.
با همه ی مهارتی که امیرخانی در داستان نویسی دارد و غیر قابل انکار است، عده ای معتقدند کتاب های مستند و پژوهشی او بهتر از آثار داستانی اش هستند. به خصوص سفرنامه های او. نگاه خاص و البته نزدیک او به رهبری در داستان سیستان و زبان گویای او در جانستان کابلستان. و حتی عده ی دیگری با تنها تجربه ی امیرخانی در داستان کوتاه، معتقدند امیرخانی در رمان به درازه گویی می افتد و بهترین اثر او همان ناصر ارمنی ست که به اصول ساختاری، پایبند مانده است.
با این همه، رضا امیرخانی نویسنده ی جوان، توانمند و پرکاری است که اسمش روی کتاب، دلیل بر خریدن آن می شود و برای خودش طرفدار دارد و در داستان نویسی ایرانی سری توی سرها درآورده و... شهرستان ادب، برای او پرونده ی ویژه کار می کند.