امیر توانا از جوانانی است که غزلهای خوبی میسراید، او با توجه به روحیه لطیفی که دارد و عاطفهای که در غزلهایش سرشار است روز به روز پلههای ترقی در شعر را طی میکند.
توانا سالهای علاقهمندیاش به شعر تاکنون را برایمان روایت کرده است.
آقای توانا! چه سالی به دنیا آمدید؟
بنده متولد پنج فروردین سال 1371 هستم. در رشت متولد شدم و الان هم در املش ساکن هستم.
املش در کجا قرار دارد؟
املش یک شهرستان است که داخل گیلان قرار دارد و شهری است که پدرم در آن جا به دنیا آمده است؛ ما هم از کوچکی در آن جا بودیم.
قبل از این که وارد مصاحبه شویم، یکی از غزلهای خوب شما را میخوانم و شما راجع به این غزل چند کلامی صحبت کنید؛
رج به رج موی تو را بر دار قالی میکشم
یا که بر بوم از تو تصویری خیالی میکشم
با کمی خرما و مشتی خاک و چندین خوشه عشق
بر تنت پیراهنی از نخل و شالی میکشم
هر طرف اربابها محض تصاحب کردنت
نقشهای از جنگهای احتمالی میکشند
ای بهار رهگذر! با رفتنت نقاشها
سرنوشت باغمان را خشک سالی میکشند
بعد از آن دیگر به جای شمع دانیهای سرخ
در کنار پنجره گلدان خالی میکشند
بال در میآورم تا سربکوبانم به طاق
هر کجا یک جفت ابروی هلالی میکشند
این بهاریهای بود که اخیرا سروده بودم - فکر کنم از اردوی تابستان آفتابگردانها بود که داشتم برمیگشتم و داخل اتوبوس تنها بودم و مطلع این شعر در ذهنم آمد. این در دفترم ماند و نزدیک بهار که شد یک غزل بهاری شد و بعد آن را منتشر کردم.
الان دانشجو هستید؟
بله
چه رشتهای میخوانید؟
مهندسی عمران را در دانشگاه گیلان میخوانم.
* شعر کودک میگفتم
در سالهای مقطع دبیرستان و حتی الان کسی بوده است که جنابعالی را به سمت شعر بکشاند و شما را تشویق کند؟
دقیقا این طور بوده است، کلاس چهارم ابتدایی بودم که کنار خانهمان، کانون پرورش فکری بود و تازه آن جا ایجاد شده بود و یک واحدی به نام «آفرینشهای ادبی» داشت. و در واقع توسط مربیان خوب آن جا استعدادیابی شدم.
در واحد استانی کانون «آقای احمد خدا دوست» بودند که شاعر کودک و نوجوان بودند و هستند؛ ایشان خیلی من را تشویق میکرد و با تشویقهای ایشان، شعر کودک میگفتم.
پس بیراه نیست که در سمت راست وبلاگ خودت اسامی شاعران کودک و نوجوان مثل؛ شاهین رهنما و ... را آوردید؟
بله، دقیقا همین طور است که میگویید. آقای رهنما هم یکی از بهترین اساتید من بوده است. وقتی وارد مقطع دبیرستان شدم ایشان شعرهای بنده را نقد میکردند. در مسابقات پرسش مهر که برگزار میشد ایشان کمکم میکرد. دوستان زیادی از سراسر کشور در مسابقات پرسش مهر شرکت میکردند که الان به معنای واقعی شاعرند. آن زمان کنار همدیگر نوجوانهایی بودیم که تنها دغدغهمان شعر بود و شعر. همین اردوی کشوری دانشآموزی بود که شعر و انجمن ادبی را به من شناساند.
دوست دارم از آقای احمد خدادوست (شاعر خوب کودک و نوجوان) بیشتر برایمان بگویید.
آقای احمد خدادوست خیلی مرد مهربانی است. وقتی در ابتدای راه بودم ایشان دوست داشتند که من شعر کودک بگویم و الان هم هرگاه من را میبینند میگویند چرا شعر بزرگسال میگویی؟!
چندین کتاب ایشان جزء کتابهای برگزیده شناخته شده است.
در نشریات سلام بچهها و کیهان بچهها، شعرهای ایشان را دیده ایم.
هرگاه دلم برای ایشان تنگ میشود به دیدار ایشان میروم.
ایشان هم در املش ساکن هستند؟
نه ایشان در رشت هستند. فکر کنم الان هم مسئول آفرینشهای ادبی استان هستند.
* غزل را بیشتر دوست دارم
در شعرهای شما یک ارادت ویژه بر قالب غزل دیده میشود، این دلدادگی به غزل از کجا در شعرتان نمایان شد؟
نمیدانم چه طور. البته من قالبهای دیگری مثل مثنوی و غزل مثنوی و سپید هم میگویم ولی بیشتر ارادتم به غزل است. آن هم به خاطر این است که بیشتر مطالعاتم در قالب غزل است. خودم هم این قالب را دوست دارم.
در اوایل بیشتر اشعار کدام یک از شاعران مطرح را مطالعه کردی؟
طبیعتا هر کسی که غزل را شروع میکند با کتابهایی مثل دیوان حافظ و غزلیات سعدی و مولوی است. ولی بعد که وارد یک عرصه جدیدتر میشود، یک سبک جدید را می شناسد. از معاصرینی مثل استاد قزوه و استاد حسین منزوی میخواندم. یادم هست از استاد منزوی کتاب «ترمه و تغزل» ایشان جزء اولین کتابهایی بود که من خواندم.
از آقای قزوه چه میخواندی؟
جالب است که من آن زمان به کتابهای ایشان دسترسی نداشتم. متأسفانه در املش خیلی از کتابهایی که جدید منتشر میشوند را ما نداریم.
متأسفانه شهرستانهای دیگر هم در حوزه کتاب از این گفته شما پیروی میکنند!
به هر حال شعرهای استاد قزوه را از طریق اینترنت میخواندم. یادم هست که از ایشان غزلی خواندم که به استاد شفیعی کدکنی تقدیم کرده بودند؛
«ای آینه هر چه غزل، هر چه قصیده
دل بازترین پنجره رو به سپیده»
واقعا غزل زیبایی بود! البته سعادتی نصیب من شد که وقتی وارد اردوی آفتابگردانها شدم و کتاب هایی از ایشان با نامهای «صبح بنارس» و «چمدانهای قدیمی» به عنوان یک بسته فرهنگی هدیده داده شد. و این هم بابی شد که بیشتر به ایشان ارادت پیدا کنم.
پس از شاعران معاصر بیشترین تعلق تان به حسین منزوی و علی رضا قزوه است؟
البته شاعران دیگری هم هستند که من کارهایشان را مطالعه میکنم؛ مثل آقای فاضل نظری، که همه کتابهای ایشان را خواندم و فکر میکنم ایشان یکی از شاعران خوب معاصر ما هستند. همچنین از شاعران دیگری مثل آقای مهدی فرجی و آقای کاظم بهمنی و خانم پانتهآ صفایی و خیلی دیگر از شاعران آثارشان را خوانده ام. تقریبا همه کتابهای معاصر را که چاپ میشود یا تهیه میکنم یا از دوستان امانت میگیرم و مطالعه میکنم.
خود شما تاکنون مجموعه شعر منتشر نکردید؟
نه، یک مجموعه دارم، ولی فکر می کنم هنوز برای چاپ کردنش زود باشد. به اساتید شهرمان دادم تا روی آن نظم بدهند و اگر خوب بود حتما آن را منتشر میکنم.
در قالب های مختلف، استان شما شاعران شاخص و قابل توجهی دارد. شما از محضر کدام یک از ایشان بهره میبرید؟
همیشه خودم دنبال این مسایل بودم چون وزن و عروض و مقدمات شعری را نمیدانستم. یادگیری مباحثی را که ذکر کردم مدیون شاعران کلاسیک شهرمان هستم شاعرانی مثل؛ آقایان نیکوکار، صمصام، علیزاده، منفرد، فرقه، واقع طلب، فرزام صفت و همچنین استاد فخر موسوی که واقعا از حضور ایشان بهرههای زیادی بردم. گاهی اوقات این دوستان را در انجمنهای ادبی میبینم.
* یک اتفاق خوب برای من
پس در رشت انجمن ادبی دارید؟
بله، نمیدانم چرا همیشه بودجه بخش شعر، کمتر از بخشهای دیگر بوده است! یک اتفاقی که برای من پیش آمد و اتفاق خوبی هم بوده است، انتخابم به عنوان یک عضو از اعضای آموزشی آفتابگردانها بود که آقای مؤدب پیریزی کردند و به جهت نداشتن بودجه، یکی یکی دارد متوقف میشود. واقعا برای ما شهرستانیهایی که صدایمان به جایی نمیرسد جالب بود که اساتیدی را ببینیم و از علم آنها استفاده کنیم.
یعنی این قدر اردوی آفتابگردانها مهم است؟
به نظر من یکی از بهترین کارهایی که دارد برای جوانها صورت میگیرد اردوی آفتابگردانهاست.
* دلیل مهم بودن اردوی آفتابگردان ها
خودتان به عنوان یک شاعر جوان، دلایل مهم بودن این اردو را ذکر کنید؟
شما کجا میتوانید این امکان را فراهم کنید که مثلا فردی مثل «امیر توانا» از یک جای دور در یک شهرستانی در گیلان بیاید و صدایش به گوش استاد قزوه و استاد کاظمی و استاد بیابانکی و ... برسد؟ این یکی از فرصتهای مهم برای من بوده است. آن شبنشینیهای ادبی و شب شعرها و ... برای من روزنه جدیدی برای بهتر سرودنم بوده است.
* شعر گیلان در حال شکوفایی است
از شاعران نسل خودت (از سال هفتاد به بعد) کدام یک را موفقتر میدانید؟
زیادند، در شهر خودمان آقای پیمان طالبی هستند، خانم جبارپور، آقای کامران، آقای حاذق و ... خوشبختانه شاعران نسل جدید گیلان شکوفا هستند و شعر گیلان در حال شکوفایی است و فکر میکنم یک گام هم از گذشته جلوتر است.
از عناوینی که کسب کردی هم برایمان بگویید.
یکی از غزلهایی که سرودم و از آن خاطره خوبی دارم، شعری برای ایام فاطمیه بود و یک غزل «دفاع مقدس - فاطمی» نوشتم که با این مطلع شروع میشد؛
«شوق پرواز در سرش اما، با خودش بال و پر ندارد که
میخواست کفشی بپوشد و برود دید پای سفر ندارد که»
با همین کار بود که من رتبه اول جشنواره جوان شعر سوره را کسب کردم. این جشنوارهای بود که من دلی شعر را سروده بودم و شاید عنایت خود حضرت فاطمه (س) بوده است که من رتبه بیاورم و همین جشنواره بود که من شناخته بشوم.
اگر بخواهید یکی از غزلهایتان را به عنوان بهترین غزلی که تاکنون سرودید برایمان بخوانید، کدام را ارائه میدهید؛
شوق پرواز در سرش اما، با خودش بال و پر ندارد که
خواست کفشی بپوشد و برود، دید پای سفر ندارد که
پدرم مرد سالها جنگ است، جنگ هایی بخاطر وطنش
ولی اکنون بجز تو در این شهر، کسی از ما خبر ندارد که
باز هم دیشب از تو می گفت و، موج در موج غرق یادت بود
در محاق تو دیگر این دریا، دلبری در نظر ندارد که
به هوای تو بر زمین افتاد، شیشه ی بغض چند ساله شکست
با همان اشک و آه ثابت کرد، عشق، اما ... اگر ... ندارد که
گفتم این قدر بی قرار نباش، روی سجاده عطر یاس نپاش
گفتم و گفتم و نفهمیدم، حرفهایم اثر ندارد که
باز با رمز سرخ یا زهرا (س)، گفت: «باید به دادشان برسیم
مردهای مدینه در خوابند ... کوچه ای رهگذر ندارد که
نخی از چادرش توانسته، خانه ی کفر را بلرزاند
گریه کن تا شفاعتت بکند، امتحانش ضرر ندارد که»
به خیال تو پر کشیدم و بعد، آمدم که دخیل در بشوم
تا رسیدم به کوچه تان دیدم، آه !... این خانه در ندارد که
دست هایم نمی رسد به نخیل، گله ها را نوشته ام، اما
شهر ما شهر کفتر چاهی ست، کفتر نامه بر ندارد که
پدرم روی تخت خوابیده، دائما رو به قبله می گوید:
شیعه مدیون خطبه های شماست، یک علی بیشتر ندارد که