شهرستان ادب: یادداشتی از داستان نویس گرامی آقای «مجید پورولی کلشتری» در نسبت «ادبیات منتقد» و «ادبیات سیاهنمای دفاع مقدس». این یادداشت ابتدا در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است.
در تقابل «دفاع هشت ساله» با «ادبیات داستانی» ما با چند نوع دیدگاه و رویکرد متفاوت مواجه هستیم. یکی از آن ها «ادبیات رئال و حقیقت محور» است. ادبیاتی که آن چیزی را بیان میکند و مینویسد که پیش آمده است. شاید بتوان گفت «خاطره» نزدیکترین فرم به این نوع از ادبیات است، اما باید به این نکته هم اقرار داشت که «راویان خاطره» نیز از گزند «احساسات» و «تعصب» و «نگاه شخصی و فردی» دور نیستند، و اینها میتواند ارزش تاریخی و سندی یک خاطره را مخدوش کند. نوع دیگری از ادبیاتی که در حوزه «دفاع هشت ساله» با آن مواجه هستیم «ادبیات غلوآمیز» و ادبیاتی است که فراتر و جلوتر از حقایق و واقعیتهای جنگ است. ادبیاتی که برآمده از احساسات و تعصبات و شور و هیجان است. نوع سوم در این حوزه «ادبیات منتقد» است. ادبیاتی که به جنگ و دفاع و زندگی پس از آن انتقاد دارد و این انتقاد لزوماً بر اساس «عناد داشتن» طرحریزی نشده است.
چهارمین گونهای که با آن روبرو هستیم، در حقیقت همین موضوع گفتوگوی شماست. یعنی «ادبیات سیاهنمای جنگ». جنگ تحمیلی هشت سال از تاریخ کشور ماست. از این تاریخ نمیشود فرار کرد. نمیشود بر آن چشم بست و آن را ندید. یا سکوت کرد و هیچ نگفت. هر کس نسبت به این حماسه وظیفهای دارد. نویسنده و داستاننویس هم از این حیطه خارج نیست. اما آنچه که مهم است این است که باید تاریخ را همانگونه که هست نوشت. نباید آن را تحریف کرد. نباید آن را کوتاه کرد. سانسور کرد. یا چیزی بر آن افزود. اما این حقیقت تنها یک تئوری است. در عمل میبینیم که دستهای زیادی وارد این بازی میشوند تا تاریخ را آنگونه که میپسندند بنویسند. یک جمله معروفی هست که میگوید تاریخ هر ملتی را، یا تاریخ هر کشوری را، حُکام می نویسند. دقیقاً در ادبیات هم ما یک نگاه حاکم و یک نگاه دولتی و سیاسی نسبت به جنگ و دفاع هشت ساله داریم. من شخصاً بر این باورم که «ادبیات غلو شده دفاع مقدس» به همان اندازه تخریبگر و ویرانگر است که «ادبیات سیاهنمای جنگ» نامرد و دروغگو است. می خواهم بگویم ما با دو نمونه از تحریفگر تاریخی روبرو هستیم. نمونه اول آن داستان نویسی است که در نوشتن یک داستان رئال از جنگ غلو میکند و نمونه دوم آن «شبهه روشنفکر» است که بر دفاع هشت ساله چشم میبندد و میخواهد کل ماجرا را نبیند. اینها هر دو «تحریفگر تاریخ» هستند.
کسانی که مخالف دفاع در برابر یورش عراق بودند، یا کسانی که مخالف ادامه جنگ پس از بازپسگیری خرمشهر بودند یا بلندگو در اختیار داشتند و یا قلم و کاغذ. آنها که بلندگو داشتند گفتند و سخنرانی کردند و آنها که اهل قلم بودند نوشتند و سرودند. همان نوشتنیها «ادبیات سیاهنمای جنگ» را بوجود آورد. البته متأسفانه ما گاهی «ادبیات منتقد» را هم در همان پوشه و فایل «ادبیات سیاهنمای جنگ» قرار میدهیم و این اصلاً درست نیست. جنگ یک زشتیهایی دارد که نمیشود بر آن چشم بست. جنگ هر چه که هست جنگ است. بنابراین بسیاری از آنان که ما آنها را طیف نویسنده «ادبیات سیاه نمای جنگ» میشناسیم در حقیقت منتقد به مسائل جنگ هستند. داستان آنها باید خوانده شود و نقد و نظر داده شود و لزوماً نباید آنها را تخطئه یا حذف کرد. «ادبیات منتقد» بیشتر روی سیاهیهای جنگ زوم کرده و آنها را انعکاس داده است.
ما باید مراقب این دو نگاه ظریف باشیم و نباید آنها را با هم خلط کنیم. یک وقتی یک چیزی به خودی خود پاک، مطهر و سالم است، حالا اگر نویسندهای بیاید و این پاکی را، این سپیدی را، به شکلی واژگون، سیاه و تار انعکاس دهد، این نوع نوشتن اسمش میشود «سیاهنمایی» یعنی نمایش سیاه. اما یک وقتی هم هست که جریانی دو سو، دو زاویه و دو جهت دارد. یک سوی سپید و یک سوی سیاه. حالا اگر نویسندهای بیاید و سوی سیاه آن را گزینش کند و به چالش بکشد، من اسمش را میگذارم «ادبیات منتقد» یا «ادبیات گزینش شده» میتوانم نویسندهاش را به پای میز مناظره و گفتوگو و نقد و نظر بکشانم که «چرا زوایای سپید ماجرا را ندیدهای؟!» «چرا حقیقتها را سانسور کردهای؟!» اما نمیتوانم به او بگویم سیاهنما. چرا؟! چون این ماجرا به خودی خود سیاهیهایی هم دارد. تعریفی که من از سیاهنمایی دارم «انعکاس واژگونه حقیقت» است. اگر نویسندهای سپیدی را واژگون جلوه دهد؛ اسمش میشود «سیاهنمایی».
اما نویسندهای که قسمتهای سیاه جنگی را به فراخور صلاحدید خود گزینش کرده و در داستانش پیاده کرده، بیشتر یک «نویسنده بیانصاف» است تا یک «نویسنده سیاهنما» جنگ ما هم سیاهی و پلیدی داشت. کم هم نداشت. اما ما معتقدیم جنگ ما با تمام جنگهای عالم تفاوت داشت. اول آن که دفاع کشوری مظلوم بود در برابر نیمی از کشورهای دنیا. دیگر آنکه محور این دفاع بیشتر از آن که وطنخواهی و وطنپرستی باشد، اعتقادی و الهی بود. جوانان برای خدا رفتند و برای خدا جنگیدند و برای خدا خون دادند. محور این دفاع خداوند است.
آن عده که به ذات «دفاع در برابر دشمن» انتقاد دارند و به رزمندهها به دید «متحجر» نگاه میکنند، برای من آدمهای عجیب و غریبی هستند. چون من نمیتوانم بفهمم اگر در برابر دشمن دفاع نکنیم پس باید چه کنیم؟! گزینهای دومی در برابرمان وجود ندارد. بنابراین به نظرم «ادبیات سیاهنمای جنگ» که من آن را «ادبیات تحریفگر جنگ» میشناسم، با اعتقادات توی سینه رزمندهها مشکل داشت. همان کسی که از سربازان ویتنامی و آمریکایی یا از پارتیزانهای آلمانی با آب و تاب تعریف میکند و جنگشان را، فیلمهای هالیوودیشان را، و ادبیاتشان را میپسندد، یا چه گوآرا را ملکه ذهنش میکند و به آن مینازد، چرا باید با «دفاع هشت ساله» ما مشکل داشته باشد؟! مشکل جای دیگری است. مشکل آن جاست که ایده و طرح اولیه این دفاع میشود «دفاع از دین» «دفاع از مذهب». آنها که با مذهب و نگاه مذهبی مشکل داشتند، طبیعتاً با جنگ هشت ساله هم مشکل خواهند داشت و در وادی ادبیات هم با «ادبیات دفاع مقدس» کنار نخواهند آمد. مسأله مهم آن جاست که حکم جنگ را یک فرمانده نظامی ارتش بر اساس اصول و اسلوب نظامی و مناسبات تسلیحاتی نمیدهد، بلکه فرمان جنگ را یک فقیه میدهد. این جاست که برخی در برابر این قسمت از تاریخ موضع دفاعی میگیرند و خود را جزیی از آن نمیبینند و نمیدانند.
«ادبیات سیاهنما» یک خطر است، اما من خطر بزرگتر را «ادبیات غلو» میدانم. به نظر من «ادبیات سیاهنما» چندان مخاطب ندارد. مگر ما چقدر کتابخوان توی این کشور داریم. از این تعداد چقدرشان «داستان» را برای مطالعه انتخاب میکنند؟! و از این داستانیها چند نفرشان «ادبیات ضد جنگ» یا «سیاه نما» را انتخاب خواهند کرد؟! خطر «ادبیات غلو» را بیشتر میدانم. ادبیاتی که پر است از گزافهگویی و زیادهنویسی. تعریف و تمجیدهای آن چنانی. مقدس نمودن بعضی آدمها خطرناک است. چون واژه «مقدس» ارزش زیادی دارد. بار معنایی زیادی دارد. نمیشود به هر کسی و هر چیزی و هر جریانی گفت مقدس. این واژه را نباید ارزان خرج کرد. اگر همینجور بیدلیل کسی را مقدس بنامیم به کلمه «مقدس» اهانت کردهایم. وای از آن روزی که این کلمه «مقدس» دستمالی شود و ارزش و بهای خود را از دست بدهد. آن وقت آن حقایقی که به واقع و در ذات «مقدس» هستند نیز در چشم مخاطب «بیبها» خواهند بود. من مقدس دانستن برخی چیزها را خطرناک میدانم. ببینید ... ما جنگ بزرگی داشتیم. در این شکی نیست و در این جنگ قهرمانهای زیادی داشتیم. جوانهایی که از خانه و خانواده و جانشان دست شستند و در راه دین و خدا و وطن به شهادت رسیدند. اینها برای ما ارزشمند است. اینها انسانهای بزرگی هستند. اما آن چیزی که در نظر من مقدس است «انتخاب» این آدمهاست نه خودشان. خودشان آدمهای معمولی و کوچه بازاری بودند. درست مثل ما. اما اینها انتخابشان انتخابی مقدس بود. اینها خدا را انتخاب کردند و در این معامله سود کردند. من با این مسأله که تمام افعال و مناسبات و رویدادها و اشخاص این هشت سال را مقدس بدانیم مخالفم. اما شهدا ... و همین طور جانبازها و اسیران جنگ و حتی خانوادههاشان و مادران و همسران شهدا ... همهشان انتخابشان انتخابی مقدس بود. مقدس کردن برخی چیزها آنها را دور از دسترس میکند و الگویی که دور از دسترس باشد انگیزه وصل را از مخاطب میگیرد.
دوستی معتقد بود که نگاه احساسی و یا نگاه با ذکر جزئیات وقایع منزجرکننده، مانند صحنههایی در کتاب «دا» که به توصیف جمعآوری محتویات شکم شهید که بر زمین ریخته شده می پردازد، و یا توصیف صحنههایی در سفر به گرای 270 درجه؛ منجر به تنفر از جنگ میشود. من اینطور فکر نمیکنم. اتفاقاً اینها حقیقت و واقعیتهای جنگ هستند. من از «غلو در محتوا» و «غلو در شخصیتها» بیشتر میترسم. متأسفانه در یک دورهای برخی نهادها شروع کردند به تولید فلهای کتاب خاطره و داستان. نوشتهها کیلویی بود. میزان کیفیت، مهارت، قوّت متن و نثر و روایت نبود. میزان پرکردن صفحههای سفید بود. مثلاً میگفتند در قبال پرداخت این مبلغ، صد صفحه درباره فلان شهید بنویس. واقعاً یک دورهای نمایشگاهها پر میشد از کتابهای خاطرات و داستانهایی که به همین شیوه نوشته شده بود. انگار کارخانه تولید خاطره تأسیس کرده بودند. همان کتابهای بیکیفیت مخاطبان حرفهای ادبیات را از این موضوع و محتوا فراری داد. آن روزها کم کم ادبیات جنگ شکل ادبیات زرد و بازاری و بیکیفیت به خود گرفت. همین کتاب «دا» با وجود آنکه کتاب خوبی هست و من از چند مخاطب تعریف خوب و مناسبی دربارهاش شنیدهام ـ اما های و هویهای تبلیغاتیاش غیرواقعی و غیرطبیعی است. من کاری با نثر و روایت و نوشتهاش ندارم. درباره ناشر این اثر حرف میزنم. کتابهایی در همین حوزه و توسط همین ناشر چاپ شده است که هرگز چنین تبلیغاتی را به خود ندیدهاند و شاید در کیفیت بالاتر از آن نیز بودهاند.
درباره پخش و تیراژ یک اثر و درباره بازاریابی برای فروش یک اثر هنری حرف میزنم. یک روزی توی مسجد یک آقای از صف پشت مرا صدا زد و گفت: گویا شما اهل کتاب و مطالعه هستید. من تعدادی کتاب دارم که دوست دارم به شما هدیه کنم. فردای آن روز دو کارتن بزرگ پر از کتاب برایم آورد. پنج تا از کتابها کتاب «دا» بود. از نیروهای سپاه بود. میگفت این کتاب را به من هدیه داده اند. تازه مدعی بود نصف دیگرش را بین فامیل و خویش و قوم تقسیم کرده و پنج تایش نصیب من شده. این نوع توزیع کتاب آن هم به شکل دولتی بازار کتاب را از شکل حقیقی و واقعی خارج میکند. با همین راه و روشهای حکومتی است که کتابی به چاپهای نجومی میرسد. این نوع دخالت در ادبیات عدالتمحور نیست و منافات دارد با آن آرمانهایی که آقایان مدعی دفاع از آن هستند. معلوم است که یک نهاد گردن کلفت دولتی که با پول نفت ارتزاق میکند میتواند با چاپهای فلهای کتابش را به تیراژ بالا برساند. من از روایت کتاب «دا» دفاع میکنم و نثر روان و جذاب این کتاب را دوست دارم. اما من کتابهای زیادی خواندهام که بهتر از این کتاب بودهاند. چرا این اتفاقی که برای کتاب «دا» افتاد برای آنها نیفتاد؟! کدام ناشر خصوصی جرئت میکند با این اوضاع «قدرت محور» پا به عرصه بگذارد؟! اصلاً ناشری که کمی معقول باشد با ناشر دولتی رقابت نمیکند! این دیدگاه که میگویم دقیقاً همان دیدگاه عدالتمحور است. دیدگاهی که مردم سال پنجاه و هفت برای همان انقلاب کردند و حالا توقعشان از مردم همان «عدالتمحوری» است. من نویسنده هم توقعم از مسئولان فرهنگی «عدالتمحوری» است. متأسفانه همین «نقد»های ما گاهی حمل بر «سیاهبینی» و یا «انحراف از حقیقت» می شود.
حقیقت در کلام معصوم پیداست و با تعویض مسئولان تغییری نمیکند. ما موظفیم خودمان را با کلام معصوم وفق دهیم نه با تفکرات آقایانی که پشت میز مینشینند. اگر نقدی هم میکنیم بر اساس همان دیدگاه مکتبی و مذهبی است. این نقدها از روی دلسوزی است نه عناد !
نوشتن نقد برای جنگ چه در قالب داستان و چه در قالب شیوههای نگارشی دیگر به خودی خود اشکالی ندارد. مهم آن است که ببینیم منتقد یا داستاننویس به چه چیزی در جنگ نقد دارند؟ و این نقد تا چه اندازه وارد است؟ «دفاع» در ذات خود نقدپذیر نیست. چرا که دفاع عکسالعملی طبیعی و ذاتی در برابر یورش است. دفاع نکنیم چه کنیم ؟! اما با وجود پذیرش طبیعی بودن و ذاتی بودنِ «دفاع»، از زوایای مختلف میتوان بر آن نقد نوشت. هر فعلی و هر تصمیمی که از جانب غیر معصوم صادر شود قابل نقد است. اینجور نیست که اگر کسی «دفاع هشت ساله» را به نقد بکشد، او «سیاهنویس» و یا «دگراندیش» و «ضد انقلاب» باشد. برچسب زدن کار انسانهای حقیر است. باید پذیرفت که در «دفاع هشت ساله» نیز اشتباهاتی رخ داده. تنها حکومت معصوم مقدس است. باقی حکومتها تقدس خود را از «منطبق بودن بر مکتب معصومین» میگیرند. اشتباهات جنگ باید قابل نقد باشند. البته آن اشتباهات چیزی از «مقدس بودن انتخاب بزرگی که شهدا داشتند» کم نمیکند. شهدا قهرمان هستند و جایگاه خود را دارند و کسی نمیتواند آنها را پایین بکشد. نقد «جنگ» و نقد «تفکرات حاکم بر جنگ» و نقد «انسانهای داخل جنگ» چیزی از ارزش و بهای «شهدا» و «قهرمانان زنده جنگ» کم نمیکند. چه اشکالی دارد مثلا ً اگر نویسندهای درباره فرار یک رزمنده از جبهه بنویسد. مگر میتوان ادعا کرد که اینها اتفاق نیفتاده؟! یا میشود درباره «مهندسی غلط» در طراحی یک عملیات توسط یک فرمانده جوان نوشت. آدمهای غیر معصوم ممکن است خطا کنند و نوشتن خطای آنها چیزی از عظمت جنگ ما کم نمیکند. سانسور عیبها و سانسور مشکلات جبهه و سانسور وقایع حقیقی جنگ نتیجهای جز بیاعتمادی مخاطب ندارد. اگر روزی مخاطب بفهمد که جنگ «روی تلخ» و «زاویه تاریک» هم داشته، آن وقت اعتمادش را به ادبیات از دست میدهد و ادبیات را تحریفگر و ابزاری در دست حکومت قلمداد میکند. اتفاقی که همین امروز هم افتاده. ادبیات پیش از آن که برای خودش باشد برای تریبون سیاسیون است. قربانی مردان سیاست است. باید بگذاریم ادبیات مسیر طبیعی خودش را در جامعه طی کند. مردم و جامعه متعالی ادبیات متعالی خواهند داشت و مردم و جامعهای که اسیر «دروغ» «شعار» و «سیاست زدگی» هستند نیز ادبیاتی «دروغگو» و «شعارزده» و «سیاستزده» خواهند داشت. این ذات ادبیات و جامعه است. فرار از این واقعیت ممکن نیست.
با «ادبیات سیاهنما» از طریق «ادبیات واقعیّت محور» میتوان مقابله کرد. ادبیات پاسخ مناسبی برای ادبیات است. نمیتوان سانسور کرد. نمیتوان قلع و قمع کرد. نمیتوان قلمها را شکست و کاغذها را پاره کرد. به نظر من تنها آن قلمی را باید شکست که «کفریات» نوشته باشد و بر خدا و رسول و اهل البیت علیهم السلام دروغ بسته باشد یا تحریفی در دین خدا بوجود آورده باشد و یا نسبت به ساحت مقدس آنان توهین کرده باشد. وگرنه در حیطه علوم انسانی و جامعه تنها پاسخ مناسب همان «پاسخ ادبیاتی» است. باید پاسخ داد. باید پاسخگو بود. پاک کردن صورت مسأله نشان ضعف است. باید نقد کرد و باید نوشت. تنها همین.