موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفت‌وگو با شاعر و مستندساز انقلابي

امام (ره) ما را دگرگون كرد.

25 شهریور 1392 14:09 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.33 با 3 رای
امام (ره) ما را دگرگون كرد.
محمدحسين جعفريان متولد ۱۳۴۶ است. او را بيشتر با مستند‌هايش درباره افغانستان مي‌شناسيم. او در سال۱۳۷۲در شمال شرق افغانستان از ناحيه پا مجروح شد. جعفريان يكي از معدود خبرنگاران جهان است كه با ملا محمد عمر رهبر طالبان ديدار داشته ‌است. او از كارشناسان خبره ايراني در امور افغانستان است ويكي از افراد مورد‌علاقه احمد شاه مسعود به حساب مي‌آمد. گفت‌وگوي كوتاهي به مناسبت بزرگداشتش و درباره كارهايي كه كرده با او داشتيم. 

چرا اين راه پرخطر را انتخاب كرديد كه باعث شد نقص جسماني هم پيدا كنيد؟ 

جنگ كه شروع شد ما نوجوان بوديم و نفس امام هم حال همه هم‌نسلان من را دگرگون كرده بود. خيلي از ماها با حس و حال‌هايي كه آن موقع بود و شعارهايي كه مي‌شنيديم و اتفاقاتي كه در اين سرزمين رخ مي‌داد حالي پيدا كرديم كه هر كداممان بر اساس توانايي‌هايمان بخشي از زندگي را صرف جنگ و جبهه كرد. ۸ سال اين وضعيت طول كشيد. گاهي طولاني‌تر و گاهي كوتاه‌تر در جبهه مي‌مانديم. وقتي جنگ تمام شد انگار خلأيي در زندگي‌مان به وجود آمد، حس اين را داشتيم انگار چيزي را گم كرده‌ايم. در وهله اول اين سوال به ذهنمان رسيد كه آرمان‌هايي را كه در جبهه به‌دنبالش بوديم در كجا مي‌شود دوباره پيدا كرد. اغلب كشورهاي دنيا كه درگير جنگ بودند و يك طرف دعوا، مسلمانان بودند توجه من را جلب كردند. من به افغانستان، بوسني، تاجيكستان، چچن، كشمير و بعدها به عراق و لبنان سفر كردم. در همه اينها دنبال گمشده‌اي بودم كه شايد در جنگ به دستش مي‌آوردم. وقتي اولين سفرها را به اين مناطق مي‌رفتم با اتفاقاتي مواجه شدم كه من را با دنياي ديگري آشنا كرد. آدم‌هايي كه هزاران كيلومتر دورتر از كشور من، آرمان‌ها و شعارهايشان شبيه من است! مني كه خميني را مي‌شناختم و عاشق آن پيرمرد بودم و دنبال آن بودم كه آمالي كه او مطرح مي‌كرد را در كجا مي‌شود پيدا كرد. براي همين سفرهايم ادامه داشت. در اين مناطق احساس وظيفه كردم كه به عنوان سفير عمل كنم. من هر جنگي كه در ۱۵-۱۶ سال گذشته پيش آمد رفتم. بچه‌ها مي‌گفتند رضا برجي و حسين جعفريان فقط جنگ بدر را نرفته‌اند! تمام تلاش ما اين بود كه مظلوميت مردم را منتقل كنيم. در آن زمان بايد در كنار اطلاع‌رساني غرب كه بر اساس منافع خود عمل مي‌كردند بايد چشم بي‌طرف ديگري هم وجود مي‌داشت تا مسائل را آنطور كه هست به مردم دنيا منتقل كند. 

پس اينطور كه به نظر مي‌رسد شما سعي كرده‌ايد بيشتر در مستند مطرح باشيد و كمتر به شعر بپردازيد. درست است؟ 

نه اينطور نيست. من از شعر و ادبيات شروع كردم. اولين مجموعه شعرم در ۱۳۶۹ منتشر شد. بعد از اينكه در سال ۶۸ براي ادامه تحصيل به تهران آمدم و با حوزه هنري آشنا شدم اولين كتابم به نام پنجره‌هاي رو به دريا را منتشر كردند. حوزه هنري جايي بود كه همه تيپ آدم در آن حضور داشت. از عكاس و مستندساز گرفته تا نقاش و رمان‌نويس و شاعر. همين باعث شد كه با مستند آشنا شوم. اولين كار مستندم بعد از اولين كتاب شعرم بود. البته قبل از اين كارها، عكاسي هم مي‌كردم كه بعدها روزنامه‌نگاري هم به كارهايم اضافه شد! ولي در دوره‌اي احساس كردم شعر توانايي انتقال آن پيامي كه مي‌خواهم را ندارد. احساس كردم سينما رسانه قوي‌تري است، براي همين دست به دوربين بردم. اما شعر را رها نكردم. براي همين اگر قرار باشد از ميان مستندساز، روزنامه‌نگار و شاعر با يكي من را خطاب كنند بي‌گمان من شاعر هستم. 

خودتان را شاعر سياسي مي‌دانيد؟ 

صفت‌هاي مختلفي در ادامه اين واژه آمده. گاهي من را شاعر اعتراض خطاب كردند. علتش هم اين است كه ما شاهد اتفاقاتي در دوره امام بوديم و به آرمان‌هايي عشق مي‌ورزيديم، اما بعد از جنگ هم كساني آمدند با خط سيري متفاوت كه به شعارهاي خودشان هم عمل نمي‌كردند در آن زمان شعر براي من رسانه بود. هدفم در شعر، حرفي بوده كه مي‌خواستم منتقل كنم كه در اينجا شعر من شعر اعتراض مي‌شود. اما لزوما نمي‌شود گفت سياسي بوده. 

شما راضي هستيد از اينكه در راهي كه انتخاب كرديد پايتان را از دست داديد؟ 

به اعتقاد من مي‌ارزيد. من روزهايي را گذراندم كه فكر مي‌كنم اگر دوباره متولد شوم باز هم همين مسير را انتخاب مي‌كنم. پشيمان نبودم هيچ وقت. به ميانسالي كه رسيدم مقداري مشكل پايم را احساس مي‌كنم وگرنه وقتي جوانتر بودم تمام مستندهايم را با همين مشكل پا ساختم. در اولين كاري كه رفتم اين مشكل برايم به وجود آمد. مشكل پا اصلا باعث نشد من متوقف شوم. كارم را ادامه دادم و الان هم همينطور است و تا جايي‌كه جسمم بكشد آن را ادامه مي‌دهم. 

خيلي دوست دارم بدانم در ازاي از دست دادن پايتان چه چيزي به دست آورديد كه اينقدر برايتان خوشايند است؟ 

من مي‌خواستم كاري را انجام دهم كه همه مي‌دانستند براي من مهم است و به جاهايي رفتم كه كمتر كسي رفت. حاضر بودم به خاطر هدفم همه چيزم را هم فدا كنم. مثلا براي همان مستندي كه به خاطرش به افغانستان رفته بودم و پايم را به خاطرش از دست دادم، 60 هزار تومان از ديگران قرض گرفته بودم! همه مدعي بوديم كه براي باورمان به اين سرزمين‌ها مي‌رويم. فكر مي‌كنم همه اين اتفاقات هم آزموني از طرف خداوند بود. اين يك نگاه به كار است. نگاه ديگر اين است كه من قبل از اينكه پايم را از دست بدهم يك دوره بيست و شش ساله سالم بودم و حالا هم كه دارم اين دوره از زندگي را تجربه مي‌كنم مي‌توانم به زندگي كساني كه در چنين شرايطي زندگي مي‌كنند برسم. اين‌طور زندگي مشكلاتي دارد كه اگر من خودم را بارها جاي اين افراد مي‌گذاشتم اما نمي‌توانستم مشكل واقعي‌شان را بفهمم تا اينكه به اين مشكل دچار شدم. اين هم تجربه‌اي است كه خوشحالم به قيمت معلوليت به دستش آوردم! 

شما محمدحسين جعفريان شاعر را بيشتر دوست داريد يا مستندساز؟! 

سخت است انتخاب! اما اگر مجبور باشم شاعر را مي‌پسندم.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • امام (ره) ما را دگرگون كرد.
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.