پیشنهاد ماه: اگر واقعاً دلتان میخواهد بدانید شعر چیست، و یا به شعر علاقهمند هستید و میخواهید شعر بخوانید و آن هم شعر شعر شعر، پیشنهاد ما خواندن مولوی است، مخصوصاً غزلیات دیوان شمس تبریزی (خب تا اینجایش کمترین کاری بود که از هر کس دیگری هم بر میآمد) اما اگر دلتان میخواهد غزلیات مولوی (موسوم به دیوان شمس – یا دیوان کبیر) را بخوانید ما یک پیشنهاد کاربردی تر هم داریم.
پیش از سال ١٣٨٨ هرکس میخواست دیوان شمس را بخواند کار برایش دشوار بود. دیوان کبیر یعنی یک دیوان واقعاً حجیم و سنگین با یک عالم شعر خوب و بد و عالی و ضعیف که از شاعران مختلفی از جمله مولانا، در کنار هم قرارگرفتهاند. یعنی شعرهای بسیاری در این دیوان حجیم اصلاً برای مولوی نبودند. این سه دلیل (حجم بسیار + شعرهای بد بسیار و تکراری در کنار شعرهای خوب و همین طور ابیات بد بسیار و تکراری در کنار ابیات خوب + عدم انتساب خیلی از غزلها به مولوی) باعث میشدند. خیلیها یا کلاً منصرف شوند و به خواندن مثنوی قناعت کنند و در سخنرانیهایشان بگویند غزلهای مولانا مخصوصاً با وجود حافظ و سعدی و دیگران غزلهای بدی هستند؛ یا اینکه با ملالت و خستگی این دیوان را بخوانند. و مثلاً بعضی وقتها که دلشان بخواهد تفألی بزنند رسماً بخورند به دیوار (یعنی به یک شعر بیسروته اساسی بر بخورند) .
پس از سال ١٣٨٨ با انتشار «غزلیات شمس تبریز» با مقدمه، گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی این مشکل حل شد. حالا اگر کسی میخواهد یک مجموعهی خوب از غزلیات مولانا را داشته باشد که هم جای ابیات و شعرهای ضعیف یا تکراری یا دیگران-سروده در آن خالی باشد، هم توضیح اصطلاحات و کلمات دشوار یا تفسیری مختصر پای هر شعر باشد، هم یک مقدمهی علمی (در حد علمیترین پایاننامهی ممکن) دربارهی مولانا و آثارش...، هم چند فهرست کاربردی خوب...، هم یک راهنمای تعلیقاتِ دقیق و خانواده دار...، هم شیک و زیبا... و هم خیلی مزایای دیگر، بهترین پیشنهاد ماه که هیچ، بهترین پیشنهاد خورشید هم همین کتاب است.
انتشارات سخن این کتاب را در دو قطع چاپ کرده است قطع بزرگ، دو جلدی است و برای مادرها و پدرها و بزرگترها و کسانی ست که چشمشان تاکید دارد واژهها بزرگ خوانده شوند. قطع کوچک هم یک جلدی است و برای دانشجو و طلبه و هیئتی و جوان و دوچرخهسوار و امثالهم است.
درست است که این کتاب گزیده است، اما در عمل خیلی فراتر از گزیدههایی ست که پیش از این دیدهایم. هم از لحاظ کیفیت هم از نظر کمیت. اصل دیوان کبیر (به تصحیح و تدوین استاد بدیعالزمان فروزان فر) دارای ٣٢٢٩ غزل و ١٩٨٣ رباعی و ٤٤ ترجیعبند است. و کتاب حاضر (به همت استاد شفیعی کدکنی) دارای ١٠٧٥ غزل و ٢٥٦ رباعی است. یعنی حدود یک سوم از کل دیوان کبیر توسط کسی که بالاترین ذوق و بیشترین دانش ادبی را در روزگار ما دارد خلاصه شده است. با حذف بیتها و شعرهای ضعیف از غزلها و رباعیها، و هم انتخاب ده غزل خوب از ترجیعبندها. و البته خود استاد شفیعی در مقدمهی کتاب (با اندک نمک طنز) متذکر شدهاند «اگر افرادی این سیاق را نمی پسندند، کسی دیوان کبیر را از ایشان نگرفته است». و البته که با دلایلی که در آغاز یادداشت گفتم بهترین راه همین کتاب است و ما مجبوریم این سیاق را بپذیریم. گمانم سخن استاد شفیعی ناظر به کسانی باشد که با حذف بیت مشکل دارند، و گمانم پیش از استاد شفیعی، کسی تا به حال گزینش گری را (به جز حیطهی خود اشعار) به حیطهی ابیات نبرده بود. من خودم اولین بار در کتاب «شاعر آیینهها» (بررسی سبک هندی و شعر بیدل) آقای شفیعی کدکنی با این پدیده مواجه و متعجب شدم. که نه تنها غزلها، بلکه ابیات هم گزینشی هستند. و تحمل این مسئله برایم سخت بود. پیش خودم میگفتم یا خانوادهی یک غزل را دست جمعی باید دعوت کرد یا هیچکدام را فرانخواند. کم کردن ابیات (همان طور که زیاد کردن و جا به جا کردنشان) دست بردن در اثر هنری است که فقط در حیطهی اختیارات خود هنرمند است. با این حال اینجا چند نکته وجود دارد، که به نظر من به استاد شفیعی برای این روش حق میدهد. یکم آنکه شاعر آیینهها یک «پژوهش و بررسی» بود، نه «دیوان» یا «گزینش شعر»؛ و شعرهای گزیده شده فقط به عنوان پیوست کتاب بودند. دوم: با توجه به مورد قبل، چون کتاب فقط یک روزنهی آشنایی بود، و چون بیدل اگر نه دشوارترین، از دشوارترینهای ادبیات پارسی است، این روش برای آشنایی مخاطب عام و فراری نشدنش! از مدرسهی بیدل کار صحیحی بود. سوم: استثنائاً در غزلیات شمس (با اینکه برخلاف شاعر آیینهها اصل کار اینجا اشعار است نه بررسیشان)، این کار بلااشکال است. چرا که مولانا برعکس بیدل و خیلیهای دیگر بیت ضعیف هم بسیار دارد. درحالیکه بیدل اصلاً بیت ضعیف ندارد و اگر قرار بود گزیده غزلیاتش منتشر شود باید همهی ابیاتش میآمد.
برای اینکه صرفاً دربارهی کتاب ننوشته باشم و از کتاب هم نوشته باشم، دو عنوان-پاراگراف از مقدمهی دکتر شفیعی کدکنی، و همچنین دو تفألم به این دیوان غزلهای مولوی است _همراه با پاورقیهای آقای شفیعی کدکنی_ را مینویسم.
________________________________________
مولانا و خاندان رسالت
با این که در مواردی از مثنوی، او معنیِ «آل» را در مفهومی گستردهتر بیان میکند و همهی کسانی را که از عنصرِ جان و دل پیامبر رُسته باشند، از مصادیق آل و خلیفه زاده به حساب میآورد با این همه در سراسر آثارش عشق و شوق فزون از اندازه نسبت به آل در مفهوم ویژهی خود دارد و ستایشی که او از حضرت مولی الموالی علی بن ابیطالب، در مثنویِ شریف، دارد علی التحقیق بالاترین نمونهی مدیح آن حضرت در تاریخ ادبیات جهان اسلام است. ما غالباً به این نکته نمیاندیشیم که حجمِ نَوَد و نُه درصدِ مدایح آن حضرت، مقداری وصف چشم و ابروی معشوقی خیالی و موهوم است یا اغراقهای آزاردهنده. مدیح حضرت، بدان زیبایی و ژرفی که مولانا از او سخن میگوید نه در فارسی نه در عربی، در هیچ جا، دیده نشده است.
________________________________________
مولانا و اِلهامِ شعر
در میان بزرگان ادب فارسی، مولانا تنها شاعری است که شعر را تحت تأثیر جذبهی سماع و موسیقی می سروده است و خود هرگز به کتابت آن نمی پرداخته است. شعر او فَوَرانِ احساساتِ او در لحظهها بوده است و غالباً تحت تأثیر موسیقیِ سماع. به همین دلیل بسیاری از غزلهای او ادامهی شعر سنایی یا خاقانی یا نظامی است به این معنی که قوال بیت یا ابیاتی از شعر سنایی را مثلاً آغاز می کرده و مولانا دنبالهی آن را می گرفته و تکمیل می کرده است. انواع تصرفاتی که مولانا در شعر اسلافِ خویش کرده و به صورتهای گوناگون در دیوان کبیر قابل مطالعه و بررسی است،نتیجهی همین آمیختگی زندگی او به موسیقی و سماع است.
________________________________________
تفأل یکم: شراب خدای
میانِ باغ گلِ سرخ های و هو دارد
که بو کنید دهان مرا چه بو دارد!
به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد
چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب
خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد
چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل
کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟
به باغ جمله شرابِ خدای مینوشند
در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد
عجایباند درختانش، بکر و آبستن،
چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد
هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست
چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد!
١/٢. گل: گل سرخ.
٢/٣. خُنُک مرا: خوش به حال من! «لقمان گفت: به راهی می رفتم یکی را دیدم... گفتم: چه خوری؟ گفت: آنچه دهد. گفتم: از کجا دهد؟ گفتم: از آنجا که خواهد. گفتم: خنک تو را! گفت: تو را از این خنک که باز داشت؟» (مرموزات اسد،١١٧).
١/٦. بکر و آبستن: در اخبار است که مریم بار گرفت به عیسی در آن ساعت که جبرئیل در بادبان وی دمید... خدای تعالی... عیسی را از آن بیافرید و هم از سوی دهن از وی جدا گردانید و مریم بکر از این جهان برفت (قصص سورآبادی، ٦/٢٢٨).
١/٧. بسوخت: بخوانید: بسُخت، واوِ سوختن واو مجهول است. امروز هم در خراسان به همین صورتِ سُختن تلفظ میشود.
________________________________________
تفأل دوم : عشق، خلیل است.
دوست همان بِه که بلاکش بُوَد
عود همان بِه که در آتش بُوَد
جامِ جفا باشد دشوارخوار
چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد
زهر بنوش از قدحی کان قدح
از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد
عشق خليل است، درآ در ميان
غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد
در خم چوگانش يکی گوی شو
تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد
رقصکنان گوی اگر چه ز زخم
در غم و در کوب و کشاکش بُوَد
سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم
قبلهی هر فارسِ مه وش بُوَد
١/١. ناظر است به سخن مشهوری که بعضی آن را حدیث فرض کردهاند: «البلاءُ للولاء (احادیث مثنوی، ٥٤) بلا ئ دشواری نصبه ی دوستان است، یعنی عشق و دوستی با رنج قرین است.
١/٢. دشوارخوار: آنچه خوردنش دشوار است.
٢/٦. کوب: ضربت.
١/٧. سابقِ میدان: آنکه در میدان مسابقه از همه جلوتر است.
٢/٧. فارس: سوارکار.
حسن صنوبری