شهرستان ادب: همان طور که در یادداشت پیشین گفتیم قصد داریم مروری بر «حضور شعر نیمایی در تاریخ مبارزه ملت ایران با آمریکا» داشته باشیم. یادداشت پیشین اختصاص به شعر شاعری داشت که تخصص اصلی و روش شاعرانگیاش مبتنی بر قالب «نیمایی» بود. شاعر دیگری که امروز به سراغش میرویم شاعری است که قالب غالب شعرهای او نوعی مثنوی است که خود مبدعِ ویژگیهای آن است. جالب اینجاست که ایشان در پایانِ این نیمایی باز به مثنوی برمیگردند.
استاد محمدعلی معلم دامغانی به نظر بسیاری از کارشناسان ادبی و خود شاعران انقلاب درخشانترین چهره و استادانهترین نمودِ شعر انقلاب است. هرچند که در بسیاری از مواقع پیچیدگیها، ظرافتها، اشارات و معانی گسترده شعر ایشان رابطهشان را با مخاطب عام شعر کم، و پیوندشان را با مخاطب خاص مستحکم کرده است.
نیماییِ «طرحی از تائیس» نخستین بار توسط یک اجرای موسیقایی با آهنگسازی «محمدرضا عقیلی» و خوانندگی «علی تفرشی» به گوش مردم رسید. هرچند در مورد موفقیتِ کامل آن اثر موسیقایی هنوز میتوان تردید کرد ولی خود شعر، شعری زیبا و با صلابت است. البته به خاطر وجود همان اشارات و معانی بسیار در شعر، خوب است که همیشه پیش از انتشار یا بازخوانی آن، بخشی از اشارات تاریخی و واژههای دشوار شعر برای خوانندگان توضیح داده شود. چه اینکه مخاطب این شعر هرچقدر هم که شعر-آشنا باشد و چیره به واژههای پارسی، باز هم بعید است با واژهی کهنِ یونانی «تخنه» یا اصطلاحِ فلسفیِ «اومانیته» آشنا باشد. یعنی این سطرِ «طرحِ اومانیته ی بالیده از تخنه» را بی اینکه بخواهیم به تمام معانیش وارد شویم باید توضیح بدهیم که مراد مفهومی در حدودِ «انسانیتی ست که محصولِ صنعت است».
در اشاره به داستانِ تاریخی شعر هم بسنده میکنیم به همان روایت معروفِ اسکندر و تختِ جمشید. نقل است که «تائیس» یکی از زنانِ بدکارهی اورشلیمی دربار اسکندر بوده که بنا به دلایلی دشمنی نژادی و کینه ایِ دیرین با ایرانیان داشته است. این تائیس بوده است که با جادوی شراب، فرمانِ آتش زدن تخت جمشید را از اسکندر میگیرد و خود مشعل به دست به سمت این بنای شکوهمند ایرانی میرود. باری شگفتی ماجرا اینجاست که طراحانِ فرانسویِ مجسمهی معروف آزادی (در نیویورک) آن را بر اساس طرحی از «تائیس» ساختهاند و به آمریکائیها هدیه دادهاند.
«طرحی از تائیس»
طرحی از ابلیس
از محبوبهی مقدونیِ ملعون
در شبیخون شراب و شعله
در شبگیر خشم و خون
طرحی از تائیس
از قدیسهی بی شرم آتن
_معبدش در نیس_
ماده دیوی قامتش شش زرع و سیصد پای
چیزی کم
مشعلش در دست و تاجش
بر سر از تاراج ملک جم
رانده شاید پار یا پیرار از پاریس
مانده بر خیزابههای سرخ آتلانتیس
طرحی از تائیس
آنک آن تندیس بی همتای آزادی
دل ربا بر ساحل دریای آزادی
طرحی از تائیس
از محبوبهی ملعون اسکندر
طرح فریاد زنان جفت جو در مدخل بندر
طرحی از تائیس و مشعل
طرحی از تاراج
طرح قهر ماندانا تا فَروَهَر
تا شمعدان تا خاک
طرح آزادی به رغم بندگی کردن
طرح مشرک، طرح کافر زندگی کردن
طرح اومانیته بالیده از تِخنه
طرح در ایمانِ انسان، آخرین رخنه
طرحی از تائیس مشعل دار
از ابلیس
ماده دیوی مانده بر امواج آتلانتیس
طرحی از تائیس
این که میبینید بابل نیست، آتن نیست، آتیکاست
بل نه آتیکای یونان، بابل مغرور امریکاست
دشمن توحید و توهین خداوند است امریکا
دیو دیوانه است و اینک خفته در بند است امریکا
سایهی ضحاک و دجال است، نی مرده است نی باری
اینک این آخر زمان یا عصر آهن، فتنهی کاری
آی انسانهای هفت اقلیم! برخیزید برخیزید
شعلههای پاک را بر محو اژدرها بر انگیزید
هشتپای است این پلید هفت سر، بالیده پیوسته
وز دروغ بیفروغش دیده بر نالیده پیوسته
کشتن، او را باید و زین سان هنر کردن
یا چو انسان خود ز گرگ-انسان حذر کردن
طرحی از تائیس از ابلیس از شیطان آتیکا
لکه ننگی است بر ننگ جهان دامان امریکا