یادداشت زیر از آقای صادق كرمیار، نویسندهی كتاب «نامیرا» دربارهی نگرانیها پیرامون وضعیت زبان فارسی است. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در این باره گفتند: «من خيلى نگران زبان فارسىام؛ خيلى نگرانم ... ما در كانون زبان فارسى، داريم زبان فارسى را فراموش ميكنيم؛ براى تحكيم آن، براى تعميق آن، براى گسترش آن، براى جلوگيرى از دخيلهاى خارجى هيچ اقدامى نميكنيم.»
۲a kon sa@ ۴ biad. Man dg miram. Mr۳۰. Cu
اگر این پیام را بیست سال پیش میدیدیم تصور میكردیم یا كُدی نظامی است یا رمز جاسوسی؛ اما الان راحت میتوانیم آن را در پیامكهای گوشی همراه بخوانیم: «دعا كن ساعت ۴ بیاید. من دیگر میروم. مرسی. به امید دیدار».
از این نمونه در بخشهای دیگر ارتباطی فارسیزبانان نیز وجود دارد. مانند ارتباطهای شبكههای اجتماعی مجازی، وبلاگها، گفتوگوهای میان برخی جوانان كه گاه به شكل رمز میانشان رد و بدل میشود.
آیا این نگرانكننده است كه زبان و خط فارسی در انتقال پیام اینگونه دگرگون شده است و شروعی برای مسخ و در نهایت فروپاشی خط و زبان پارسی است یا یك پدیدهی زودگذر اجتماعی كه بعد از مدتی به فراموشی سپرده میشود؟
فنآوریهای ارتباطی؛ فرصتساز یا مشكلساز؟
به نظر میرسد تحول فنآوری نوین به همراه خود فرهنگ و روش ارتباطی ویژهای به ارمغان میآورد كه هم میتواند نگرانكننده باشد و هم فرصتساز. هم میتواند عاملی برای تسلط فرهنگی محسوب شود و هم زمینهای برای رشد زبان ارتباطی.
نگرانی نسبت به آسیبدیدن زبان و خط فارسی نگرانی تازهای نیست. اگرچه تازگی این نگرانی در این دوران ناشی از تازگی دگرگونیهای ارتباطات جهانی است. در طول تاریخ ایرانزمین، نقاط عطفی وجود دارد كه هر یك میتوانست زبان فارسی را به نابودی و فراموشی بسپارد، اما اینچنین نشد؛ از حملهی اعراب گرفته تا یورش مغولان و سپس بازشدن پای غربیان به سرزمینهای پارسیزبان كه هر كدام به تنهایی این توان را داشتند تا بر زبان فارسی تأثیر ویرانگر بگذارند، اما پارهای دلایل باعث شد زبان فارسی از تمام این تهدیدها فرصت بسازد و همچنان به مثابه زبان اصلی ایرانیان وسیلهی ارتباط در حوزههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، علمی، هنری و ادبی باقی بماند.
بیگمان مهمترین و اصلیترین دلیلی كه تاكنون موجب ماندگاری و نامیرایی زبان فارسی شده، وجود ادبیات غنی و ریشهدار فارسی است. اشعار رودكی، كتابهایی چون شاهنامه، شعرهای حافظ، آثار سعدی و نظامی و دیگران كه هر یك به تنهایی میتوانند هویت یك ملت را بازتعریف و جاودانه كنند.
تردیدی نیست كه چنین آثار ارزشمندی در خلأ پدید نیامده و یكشبه آفریده نشدهاند، بلكه هر یك از آنها بر و بازده فرهنگ و تمدنی پویا و رو به رشد بوده است. از این روست كه در مییابیم هرگاه تمدنی پویا و تأثیرگذار باشد، لاجرم زبان آن قوم نیز در مسیر حركت تمدنی همان قوم بالنده خواهد شد.
فرهنگ و ادب یكی از اصلیترین نمودارهای پویایی تمدن است. نشانههای دیگر مانند علم، سیاست، نیروی نظامی و جمعیت نیز اگر همپای فرهنگ و ادب و هنر رشد داشته باشد، میتوان باور داشت كه تمدن آن قوم نه تنها پویاست، بلكه بر دیگر تمدنها نیز تأثیر خواهد گذاشت و در گذر زمان بر خردهتمدنها چیره خواهد شد و آنها را زیر پوشش خود قرار خواهد داد.
میگویند، تمدن رو به زوال، زبان این تمدن را نیز در مسیر فروپاشی قرار میدهد و اساساً پستی و نشیب یك زبان، معلول علتهای گوناگونی نظیر فروپاشی سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و هنریست.
از سوی دیگر، حركت واپسگرای زبان نیز میتواند بر فروپاشی سیاسی، اقتصادی و علمی تأثیر داشته باشد؛ به این معنا كه یك سیاستمدار برای چیرگی بر حریف نیاز به زبانی قدرتمند دارد، یك اقتصاددان برای پیروزی در عرصهی اقتصادی نیاز به زبانی پویا دارد تا بتواند بر زمین بازی اقتصادی سیطره یابد و یك دانشمند برای عرضهی دانش خویش باید زبانی سخته و استوار داشته باشد تا بتواند آنچه در ذهن دارد با خط و زبان خویش انتقال دهد.
بنابراین زبان و تمدن تأثیر متقابل بر یكدیگر دارند و البته فراموشنشدنی است كه زبان سخته و استوار و پویا نیز در ادبیات و هنر شكل میگیرد و قوام مییابد و رشد میكند. از همین روست كه میبینیم سیاستمداران پیروز و دانشمندان برجسته و اقتصاددانان موفق بر ادبیات ملی خود نیز تسلط دارند و همواره بخش عمدهای از وقت خود را صرف پرداختن به ادبیات میكنند.
فروپاشی زبان یعنی فروپاشی تمدن
در دعواهای سیاسی هم بسیار دیدهایم كه سیاستمداری خام حرفی میزند و جنجالی به پا میكند و سپس میگوید از حرفی كه زدم منظور دیگری داشتم و شروع میكند به شرح منظور اصلی خود كه دست آخر هم نمیتواند منظور اصلی خود و آنچه را در ذهن دارد بیان كند. این نشاندهندهی ضعف زبانی این سیاستمدار است كه هرچه سیاست بیشتر بداند، به دلیل ضعف زبان، تخریبش بیشتر میشود.
به هر روی، آنان كه ادبیات و هنر را طفیلی اقتصاد و سیاست میدانند به كژراههای میروند كه نهتنها به نابودی و فروپاشی ادبیات و هنر میانجامد، كه در زمانی نهچندان دراز به نابودی اقتصاد و سیاست نیز خواهد انجامید. اینان اگر نپذیرند كه نهتنها رشد فرهنگی بلكه رشد و توسعه در همهی ابعاد وامدار رشد زبان و در نهایت وامدار ادبیات و هنر است، در گذر زمانی نهچندان دور شاهد مرگ تمدنی ملت خویش خواهند بود.
به همین دلیل است كه میگوییم، صَرف بودجه برای رشد شعر و داستان و رمان و فیلم، صِرف هزینه برای سرگرم كردن تعدادی هنرمند و شاعر نیست، كه ضرورت، سرمایهگذاری برای حفظ زبان تمدنی ملتی رو به جلو و بالنده است. وگرنه نویسنده و شاعر و هنرمند نیازی به تشر ندارد كه تنها با كمی بیاعتنایی میتوان آنها را به كنج راند و گوشهگیر كرد و دغمرگ؛ و بعد هم با تشییع جنازهای باشكوه و مراسم بزرگداشتی پُرسر و صدا قال قضیه را كند.
از سوی دیگر باید توجه داشت كه ادبیات و هنر فقط به كار بزرگان قوم نمیآید كه رونق و جریانسازی ادبیات و هنر در متن جامعه و ارتباط آن با تودهی مردم به ایجاد همزبانی و در نهایت همدلی میان خواص و عوام میانجامد. اگر جز این باشد و سیاستمداری ادیب سخنی بگوید كه عوام نفهمند، بیتردید برداشتهای اشتباه به گمراهی مردم میانجامد. وقتی مردم ندانند؛
آن یكی شیر است اندر بادیه / وان یكی شیر است اندر بادیه
آن یكی شیر است كه آدم میخورد / وان یكی شیر است كه آدم میخورد
بیگمان مهمترین و اصلیترین دلیلی كه تاكنون موجب ماندگاری و نامیرایی زبان فارسی شده، وجود ادبیات غنی و ریشهدار فارسی است. اشعار رودكی، كتابهایی چون شاهنامه، شعرهای حافظ، آثار سعدی و نظامی و دیگران كه هر یك به تنهایی میتوانند هویت یك ملت را بازتعریف و جاودانه كنند.
با آنان نه از شیر میتوان سخن گفت نه از بادیه. از همین روست كه گاه سیاستمدار یا دانشمندی زباندان سخنی به جا و بردار میگوید و برداشت های متفاوتی از آن سخن میشود. این نه ضعف زبانی سیاستمدار و دانشمند كه ضعف زبانی شنونده و خواننده است كه گمراهی او را در پی دارد و در نهایت به جنجالهایی میانجامد كه به سادگی نمیتوان آن را مهار كرد. بنابراین رشد جامعه نیازمند رشد ادبیات و هنر در میان تودههای مردم و رونق ادبیات در متن جامعه است و تنها از این طریق میتوان به پرورش زبان و فرهنگ مردم كمك كرد. پس خطر دوسویه است؛ یكی عوامزدگی مردم و دیگر خواص عوامزده كه ریشهی زبان را مانند موریانه میخورند و نابود میكنند.
سخن اصلی در اینجا با نویسندگان و شاعران و هنرمندان است كه بار اصلی حفظ و حراست از زبان فارسی را بر دوش دارند. لازمهی پویایی زبان پویایی این قوم است. بدانیم كه حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی نیز غم نان داشتهاند، اما غم فرهنگ و هنر و رشد و تربیت مردم بر غم نانشان چیره شده بود. بدانیم كه زبان پویا و سختهی شاعران و نویسندگان روزگار سپریشدهمان، ریشه در بینش و نگرش عمیق و جهاننگری مبتنی بر هستیشناسی فلسفی و عرفانی و اندیشهورزی در اعتراض به هستها و نشان دادن بایدها بود كه این آخری اگر برآمده از شناخت بنمایههای جامعهی دوران نباشد، نه به اوج كه به سقوط جامعه میانجامد.
پس زبان پدیدهای تجریدی از دیگر پدیدههای جامعهی تمدنی نیست و نویسنده باید بدون توجه به جریانهای گذرای سیاسی و اجتماعی، آسیبهای خواص و عوام جامعهی خویش را بشناسد و با زبانی ماندگار در قالبی هنری و در زمانی تأثیرگذار عرضه كند.
همچون هوا برای نفسكشیدن
نویسنده نباید در دام زبان شلختهی برخی از سیاستمداران و مدیران فرهنگی عوامزدهی جامعهی خویش بیافتد. واژه برای نویسنده مانند هوا برای نفسكشیدن است. زیبایی زبان است كه به اثر ادبی تشخص میدهد و این زیبایی در ذات زبان است. دهان زیبا با دندان سالم و پابرجای شناخته میشود و اساساً زیبایی دهان به دندان سالم است. از سوی دیگر زبان و محتوا باید چنان در هم آمیخته باشد كه خواننده حضور زبان را حس نكند. مانند دندان سالم كه اصلاً حضورش احساس نمیشود و وقتی لب به سخن باز میشود، دائم خود را به رخ نمیكشد. پس هم باید زیبا نوشت و هم كاركرد ارجاعی زبان را فراموش نكرد.
نویسنده میتواند به زایایی زبان كمك كند. همانطور كه دانش وارداتی میتواند زبان بومی را به چالش بكشد، زبان پویا و زایشگر نیز میتواند به رشد علمی كمك كند. زبان پویا زبان واژهآفرین و تركیبساز است و نویسنده و شاعر میتوانند واژهآفرینی كنند و ظرفیت زبان را برای بهكارگیری در مفاهیم علمی و انتزاعی و فلسفی افزایش دهند.
آنان كه ادبیات و هنر را طفیلی اقتصاد و سیاست میدانند به كژراههای میروند كه نهتنها به نابودی و فروپاشی ادبیات و هنر میانجامد، كه در زمانی نهچندان دراز به نابودی اقتصاد و سیاست نیز خواهد انجامید. اینان اگر نپذیرند كه نهتنها رشد فرهنگی بلكه رشد و توسعه در همهی ابعاد وامدار رشد زبان و در نهایت وامدار ادبیات و هنر است، در گذر زمانی نهچندان دور شاهد مرگ تمدنی ملت خویش خواهند بود.
دست آخر اینكه نویسندگان و شاعران میتوانند خط فارسی را پاس دارند و آن را متناسب با رشد زبان ارتقاء دهند. بهتازگی بخشهای فرهنگی پارهای رسانههای ایران تلاش میكنند خط فارسی را خوار كنند و زبون شمارند. آنان میگویند خط ما خط عربی است و این خط برای زبانهای صرفی بهكار میآید، در حالی كه خط امروزی ما با اندك تفاوتهایی از گذشته با نام خط پارسی شناخته میشود و ریشه و پایهاش خط ایرانی است كه ابتدا از ایران به هاماوران و سپس از آنجا به عربستان راه یافت و در سدهی یكم هجری در عربستان به خط كوفی مشهور شد.
اساساً یكی از دلایل ماندگاری این خط پیوستگی فارسیزبانان برای حفظ خط پارسی است. چنان كه اكنون در تاجیكستان پس از پنجاه سال تغییر خط پارسی به سیریلیك، نویسندگان و شاعران و دانشگاهیان تاجیكستان در تلاشند تا بار دیگر خط پارسی را در این كشور بهكار گیرند و رواج دهند. در سفری كه با دوست ادیب و اندیشمندم هادی سعیدی كیاسری به تاجیكستان رفتیم، رییس كرسی زبان و ادبیات فارسی به اصرار از ما میخواست كه استادانی به آنجا بفرستیم تا خط فارسی را كه میگفتند «خط نیاكان» به دانشجویان آموزش دهند.
به هر روی هرگونه دخل و تصرف در خط پارسی تبعاتی جبرانناپذیر دارد كه میتواند بر دیگر بخشهای فرهنگی، سیاسی و علمی كشور تأثیر بگذارد و نگهداری و پاسداری از زبان و ادبیات پارسی بایندهی یكایك پارسیزبانان، بهویژه نویسندگان و شاعران پارسیزبان است كه همگی پور فردوسی پاكزادند كه گفت:
جهان كردهام از سخن چون بهشت / از این بیش تخم سخن كس نكشت
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده كردم بدین پارسی
چنان نامداران و گردنكشان / كه دادم یكایك از ایشان نشان
همه مرده از روزگار دراز / شد از گفت من نامشان زنده باز
بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
پی افكندم از نظم كاخی بلند / كه از باد و باران نیابد گزند
بدین نامه بر عمرها بگذرد / بخواند هر آن كس كه دارد خرد
نمیرم از این پس كه من زندهام / كه تخم سخن را پراكندهام
هر آن كس كه دارد هش و رأی و دین / پس از مرگ بر من كند آفرین