شهرستان ادب: سومین شب شعر و خاطرۀ بفرمایید فروردین در تاریخ چهارشنبه ۲۱ اسفند برگزار شد. «بفرمایید فروردین» جلسۀ ویژه حلقۀ آفتابگردانهاست که هر ساله در آخرین چهارشنبۀ حلقه آفتابگردان به همت مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار میگردد. تجربۀ شیرین و رنگین جلساتی سالهای ۹۱ و ۹۰، نوید جلسۀ پربار و خاطرهانگیز دیگری را میداد که خوشبختانه این امر به تحقق پیوست. در این شب شعر، شاعران «حلقۀ آفتابگردانها» و بانوان شاعر «انجمن صبح»ِ مؤسسه، شاعران افغانستانیِ «خانۀ ادبیات افغانستان»، اساتیدی همچون اسماعیل امینی، سعید بیابانکی، حمیدرضا شکارسری و مصطفی محدثی خراسانی و شاعران جوان کشورمان از جمله محمدمهدی سیار، محمدرضا طهماسبی، میلاد عرفانپور و محسن رضوانی حضور داشتند.
جلسه پس از قرائت آیاتی از قرآن کریم و با اجرای محمدحسین نعمتی، مدیر روابط عمومی مؤسسه، آغاز شد و نعمتی پیش از هر شعری، غزل مشهور قیصر امینپور که نام این جلسه نیز برگرفته از همین شعر است خواند:
«بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهاي ما
بفرماييد هرچيزي همان باشد که ميخواهد
همان، يعني نه مانند من و مانندهاي ما
بفرماييد تا اين بيچراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از اين چون و چرا و چندهاي ما...»
سپس و در ادامۀ جلسه و به رسم ادب و میهماننوازی از محمدسرور رجایی، مدیر خانۀ ادبیات افغانستان برای شعرخوانی دعوت شد. رجایی پس از ذکر خاطرهای از حضور در روزهای جنگ و گلوله در افغانستان، به خوانش غزل لطیف خود دربارۀ امام زمان (عج) با لهجۀ شیرین افغانستانی پرداخت:
«غنچه بودم، با خیالت وا شدم
آَشنا با لهجۀ گلها شدم...
سالها در انتظار جمعهها
روزهای هفته را فردا شدم»
یکی از اعضای ثابت حلقۀ شعر آفتابگردانها، فریدون شمس است که به رغم پیشکسوتی، غزلهایی با حال و هوای غزل امروز دارد. فریدون شمس پیش از این کتابی با عنوان «آوازهای شب یلدا» به چاپ رسانده است که در این شب شعر نیز شعری از این مجموعه برای حضار خواند:
«در برزخ زندان تاریکم، از آسمان یک تکه جا ماندهست
در غربت تنهاییام یادی، از آن نگاه آشنا ماندهست...»
محمدرضا طهماسبی، شاعر جوان کشورمان که با انرژی سرشار و بیانی شیرین، همواره موجی از شور و شوق را در میان جمعیت به راه میاندازد نیز در این جلسه پس از ذکر چند خاطره و یادی از مادربزرگِ تازهگذشتۀ خود، ترانهای خواند از زبان چارپایهای چوبی که در شب چهارشنبهسوری، قسمت آتش میشود:
«...دلمو سوزوندی و پریدی از روی دلم
واسه من همین بسه داره به تو خوش میگذره
خوشحالم از اینکه این چارپایه باز به کار اومد
این چاهارشنبهسوری محاله از یادم بره»
محمدمهدی سیار، شاعر نامآشنا و مدیر بخش پژوهش مؤسسۀ شهرستان ادب که نام او این روزها با سرایش ترانههای ضد آمریکایی خود، بیش از پیش، سر زبانها افتاده است پس از ذکر خاطرهای نمکین از حضور در دیدار شاعران با رهبری، غزلی خواند در حال و هوای اسفند و با زبانی و اندیشهای که خاصّ محمدمهدی سیار است:
«اینگونه سر در گوش هم، از هم چه میپرسند؟
از هم، هراسان، عالم و آدم چه میپرسند؟
گویا خبرهاییست؛ هرسو پچپچی گنگ است
من بیخبر، از خویش میپرسم: چه میپرسند؟
...گلبرگهای غنچه های آخر اسفند
اینگونه سر در گوش هم از هم چه میپرسند؟»
از دیگر حاضران جلسۀ آفتابگردانها، بهروز آورزمان، شاعر و معلّم خوشذوق و بامطالعهای است که در این جلسه پس از خبر از انتشار کتاب خود با عنوان «دریارباعی» چند رباعی از این مجموعۀ در دست چاپ را برای حاضرین قرائت کرد که از آن جمله بودند:
«با حادثه هممسیر بوده دریا
عمری انگار اسیر بوده دریا
شاید با خاطرات خود میگرید
شاید روزی کویر بوده دریا»
و
«ای موج! تو با که میستیزی؟ دریاست
خونش را هم اگر بریزی دریاست
از آغوشش فرار؟ نه! ممکن نیست
از هر سویی که میگریزی دریاست»
اسماعیل امینی شاعر ارجمند و پژوهشگر فعال حوزۀ شعر و ادبیات که کتاب «جلسۀ شعر» او را مؤسسه شهرستان ادب به چاپ رسانده است ابتدا غزلی ترکی از شهریار خواند و سپس شعر طنز خود را با این مطلع خواند:
«عید آمد و شد فصل سفرها و خطرها
همراه هیولای خطرهاست، سفرها...»
فاطمه نانیزاد، از اعضای انجمن شعر صبح مؤسسه، شاعر بعدی بود که برای شعرخوانی دعوت شد و ضمن ذکر خاطرهای، با توجه به نزدیک بودن ایام فاطمیه، غزلی را تقدیم حضرت زهرا (س) کرد:
«هر چند خانه از همۀ خانهها سر است
این آشیانه، مسلخ سرخ کبوتر است...»
پس از خانم نانیزاد، علی داودی، شاعر مطرح کشور و مدیر دفتر شعر حوزۀ هنری، خاطرهای از حضور در سازمان صدا و سیما تعریف کرد و سپس غزلی بهاریه اما حزنانگیز قرائت کرد:
«نوروز آمد باز یک سال دگر پیرم
هر هفت سین سفره من هستم، ز جان سیرم...»
بیشک سعید بیابانکی، از سرآمدان طنزپردازی در شعر امروز کشور است. بیابانکی در شب شعر «بفرمایید فروردین» با بیان این نکته که خاطرات طنزآمیز برای شاعران طنزپرداز بیشتر رخ میدهد، شمهای از خاطرات خود را بیان کرد و سپس غزلی خواند که البته طنز نبود:
«بگذار چشم مست تو افسونگری کند
شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند
...ما آهنیندلان به همین چرم دلخوشیم
تا کاوهای بیاید و آهنگری کند...»
محسن رضوانی، کسی است که تسلط خاصش به زبان عربی و صمیمیت واژهها در سرایش، از او شاعری متمایز ساخته است. رضوانی در این جلسه ابتدا غزلی خواند و آن را تقدیم به کودکانی سرطانی کرد، بلکه مرهمی باشد و امیدی باشد برای زندگی دوباره به این عزیزان. سپس غزلی عاشقانه خواند:
«...نام تو را در هر دم و هر بازدم گفتم
این دو غریب خسته، خرج راه میخواهند...»
یکی از میهمانان جوان این جلسه، محمدجواد آسمان بود که دو شعر برای حاضرین قرائت نمود. آسمان، ابتدا شعری خواند که در واقع بازسرایی قطعهشعری روسی بود که به همت دلبر تاشماتاوا، شاعر اهل روسیه، به فارسی برگردانده شده بود و سپس غزلی بهاریه اما تلخ خواند:
«کلاغ میبارد از هوا، چه بخت شومی! عجب بهاری!
چه چشمهایی به جای گل، شکفته هر گوشه و کناری...»
پس از شعرخوانی آسمان و به مدد تکنولوژی، تماسی تلفنی با سیدضیاء قاسمی، شاعر افغانستانیِ ساکن سوئد برقرار شد که قاسمی نیز پس از سلام و احوالپرسی و ابراز دلتنگی، شعر سپیدی را برای حاضرین در جلسه قرائت نمود. قاسمی از جمله شاعرانی است که در مراسمهای پیشین «بفرمایید فروردین» حضور داشت و در دورۀ حضور در ایران و تهران، همواره در برنامههای مؤسسه مشارکتی فعال داشت.
از شاعران سپیدسرا و از منتقدان جدی و مطرح این قالب شعری، حمیدرضا شکارسری است که در این جلسه چند شعر سپید کوتاه و رباعی خواند. «مرور» یکی از سپیدهای اوست:
«امسال در کنار منی
و من به صراحت میبینم
آفتاب از پیشانی تو اجازه میگیرد و برفها را آب میکند
آسمان از چشمهای تو اجازه میگیرد و میبارد
گلدان از دستهای تو اجازه میگیرد و سبز میشود
احساس میکنم بهار امسال باید بهار بیسابقهای باشد»
مصطفی محدثی خراسانی که به واسطۀ حضور در اردوهای شعر آفتابگردانها و نیمروزهای نقد و مشاورۀ ادبی، همکاری گستردهای با مؤسسۀ شهرستان ادب دارد نیز همچون علی داودی، خاطرهای از حضور در سازمان صدا و سیما تعریف کرد و سپس چند رباعی خواند که نقطۀ اشتراک همۀ آنها «دوتار» بود:
«ما را نفحات یار میباید و نیست
برگی ز گل بهار میباید و نیست
تا بشکند این سکوت جانفرسا را
یک حنجره، یک دوتار میباید و نیست»
پایانبخش شعرخوانی میهمانان شب شعر و خاطرۀ «بفرمایید فروردین» دوبیتیهای طنزِ نه چندان پیوستهای (!) بود از امید مهدینژاد که همۀ آنها با «الا دختر» شروع میشدند و مهدینژاد افزود که قرار است مجموعۀ این دوبیتیها به نمایشگاه کتاب سال ۹۳ برسد:
«الا دختر که موی بور داری
ز دختر بودنت منظور داری
بیا تا جزوهای از هم بگیریم
شنیدم مثل من کنکور داری!»
محمدحسین نعمتی، مجری جلسه نیز در پایان جلسه شعری بهاری از خود خواند:
«...چه جای شکوه؟ هزاران بهار در راه است
در این میانه خزان یک-دو غنچه چید که چید...»
ناگفته نماند که در این جلسه، شاعران دیگری از جمله عارف جعفری و شکور نظری از افغانستان، احمدرضا رضایی از اصفهان و محمد برزگر، سیدعلی رکنالدین، سیدعلی لواسانی، خانم عسکری و چند شاعر دیگر نیز به شعرخوانی پرداختند که در این گزارش مختصر، مجال بیان نام و شعر همۀ این بزرگواران نبود. شب شعر و خاطرۀ «بفرمایید فروردین» سرانجام با پذیرایی و مراسم شام مختصری که تدارک دیده شده بود پایان پذیرفت.