کبری موسوی قهفرخی، شاعری از خطه چهار محال و بختیاری است. «غروب پا به ماه» مجموعه شعری است شامل 31 غزل از سالهای 91 و 92 با موضوع آزاد که انتشارات شهرستان ادب آن را چاپ و منتشر کرده است. این کتاب در نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود.
در ابتدای گفتگو لطف کنید در مورد خودتان و اینکه فعالیتهای ادبیتان را کی، کجا و چگونه آغاز کردید توضیح دهید.
در ابتدای مصاحبه باید به نکتهای اشاره کنم آن هم اینکه «قهفرخ» اسم قدیم فرخ شهر است، شهری در 10 کیلو متری شهرکرد مرکز استان بام ایران (چهار محال و بختیاری)؛ جایی که هوای غزل خیزش تنفس را برای اهل هنر دلچسب میکند و «قهفرخی» پسوند فامیلی من و همشهریانم است، پسوندی که من حساسیت زیادی نسبت به آن دارم و دوست دارم همه جا خودم را این چنین معرفی کنم: کبری موسوی قهفرخی
من 59/6/15 به دنیا آمدم و 23 سال بعد در همین تاریخ دخترم «سایگل سادات» متولد شد. هیچ کدام از بستگان من شاعر نبودند اما آوازها و لالاییهای مادرم را پای دار قالی، با هیچ شعری عوض نمیکنم ... اولین باری که شعر گفتم و یادم مانده است چهارم دبستان بودم. تا مدتها خجالت میکشیدم دیگران بدانند که من شعر میگویم برای همین بدون اینکه کسی متوجه بشود میرفتم توی زیر زمین نیمه تاریک خانهمان و هرچه به ذهنم میرسید مینوشتم، از طرفی دوست داشتم روبروی آیینه بایستم و بلند بلند شعر بخوانم و همین مسئله باعث شد قضیه لو برود. تا اول دبیرستان چیزهایی مینوشتم که موزون بودند و تلاش میکردم که قافیهشان رعایت شود.
اولین باری که در انجمنهای ادبی شرکت کردید چه سالی بود؟
تابستان 73 با انجمن شعر و ادب آصف قهفرخی آشنا شدم، انجمنی به ریاست استاد غضنفر برزگر. شاعران خوبی عضو این انجمن بودند مثل سید مهرداد افضلی (که بعدا شد همسرم). انجمن آصف پاتوق شاعران و اهل ذوق سراسر استان چهارمحال و بختیاری و حتی استانهای مجاور بود.
از سال 75 تا 77 درچندین مسابقهٔ استانی و کشوری شرکت کردم. ابتدا مسابقات دانش آموزی سال 75 تهران بود که نفر دوم کشور شدم
تا جایی که بنده اطلاع دارم شما مقطع کارشناسی را در دانشگاه تهران گذراندهاید. فعالیتهای ادبی شما در تهران چگونه ادامه پیدا کرد؟
سال 77 اتفاق خوبی افتاد.. با کسب رتبه 43 در کنکور سراسری، رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شدم. البته ناگفته نماند که من هیچ وقت رشتهام را دوست نداشتم به همین علت بیشتر دانشکده ادبیات بودم... فضای دانشگاه تهران، خوابگاه فاطمیه، شب شعرهای دانشجویی، انجمنهای متنوع حوزه هنری و دفتر شعر جوان... وآشنایی با شاعرانی که امروز چهرههای شناخته شدهای هستند، نتیجه همان رتبه 43 بود. اواخر دوران خوش دانشجویی (اسفند 80) بود که با سید مهرداد افضلی ازدواج کردم و رفتیم زیر یک سقف.، مطلع اولین غزلی که بعد از این تاریخ گفتم این بیت است:خدا تو را کلمه خواند و در دهانم ریخت سپس به هیئت یک شعر بر زبانم ریخت
سال دوم دانشگاه درمسابقهای که از طرف واحد ادبیات نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران برگزار شد شرکت کردم و برگزیده شدم. پس ازآن مسابقه، پایم به انجمن شعر «حلقه روشنا» باز شد که هنوز هم عصر یکشنبهها در دانشگاه تهران برگزار میشود، همایش «سوختگان وصل» هم از دل همین جلسات بیرون آمد که در بسیاری از دورههای آن برگزیده شدم.
به غیر از همایش سوختگان وصل در چه مسابقات و کنگرههایی مقام آوردید؟
در این سالها در مسابقات، همایشها، کنگرهها و... (نامهای دیگری از این دست!) شرکت کردم که حاصلش کسب بیش از 40 رتبهٔ کشوری است:
شبهای شهریور (3 دوره)، کنگره شعر و قصه جوان بندر عباس (3 دوره)، شعر علوی مازندران، شب شعرهای عاشورای شیراز و کرمان (2 دوره)، ایران ما، از ارگ تا سیلک کاشان، شعر منطقهای فجر اصفهان، تولیدات حوزه هنری (3 دوره)، شعر دانشجویی کرمانشاه، مهر مهربان یزد، شعر رضوی مشهد، شعر رضوی شیراز، شعر دفاع مقدس اهواز – طلاییه،..... (حافظهام تا همین جا یاری کرد)
پس از دوران کارشناسی به شهر خودتان برگشتید؟
بله. سال 81 بعد از پایان دورهٔ کارشناسی برگشتم فرخ شهر، از 82 تا 84 مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و از آبان 84 شدم تهیه کننده رسمی رادیو شهرکرد. کار در رادیو عشق میخواهد و علاقه و البته توانایی. در این 8-9 سال در کنار برنامههای موظفی سعی کردم برنامههایی با رویکرد ادبی هم تهیه کنم.
وضعیت انجمنها در فرخشهر به چه صورت است و شما در چه جلساتی شرکت میکنید؟
نقد منصفانه بیتردید مهمترین کمک دیگران به شخص هنرمند است؛ اتفاقی که در انجمن آصف افتاد. تا جایی که شاعران موفق زیادی دراین انجمن بالیدند و شعرهایشان سر زبانها افتاد. شاعرانی چون استاد غضنفر برزگر، سید مهرداد افضلی، احمد رضا الیاسی، قباد غفاری، معصومه مهری، عادل سالم، وحید برزگر، پریسا جعفری، لیلا جعفری، سید اصغر صالحی و شاعران جوانی که در آیندهٔ نزدیک نامشان بیشتر شنیده میشود مثل آرزو سبزوار، مرتضی کریمی و ...
من با توجه به مشغلههای زیادی که دارم یک هفته در میان، دوشنبهها به انجمن «بوستان هنر» فرخ شهر میروم. شعر خوانی میکنیم و نقد و گفتوگو درباره اتفاقات مربوط به شعر،... کلا جلسهٔ جمع و جوری است.
جلسات و انجمنهای دیگر را هم اگر وقت کنم حتما سر میزنم. ترجیح میدهم انجمنهایی بروم که بیشتر کلاسیک کار میکنند و خوب هم نقد میکنند.
دربارهٔ مجموعه اولتان «ترانه ماهیها» برایمان بگویید.
ببین خدای من آن شب چقدر شاعر بود که ریخت طعم تو را در دهان ماهیها
شبی که با هیجانی زلال رقصیدند میان برکهٔ ذوقم، ترانه ماهیها
«ترانه ماهیها» شامل 27 غزل، یک چارپاره و 9 رباعی ست و. موضوع بیشتر اشعار هم آزاد است. اردیبهشت 86 انتشارات سوره مهر، اولین مجموعه شعرم با نام «ترانه- ماهیها» را منتشر کرد. ترانه – ماهیها در دومین دوره انتخاب کتاب شعر جوان کشور (جایزه استاد قیصر امینپور) شایستهٔ تقدیر شد و سال88 به چاپ دوم رسید.
بیشتر آثار شما در قالب غزل سروده شده است. علت رویکرد شما به این قالب چیست؟
«غزل» قالب مورد علاقه من است با وجود این از خواندن اشعار قوی در هر قالبی و از هر کسی که باشد لذت میبرم... چند سال طول کشید تا غزل شد قالب اصلی اشعارم. ابتدا نیمایی میگفتم که برای منِ تازه کار قالب خوبی بود، دست کم محدودیتهای وزن را به آن شدت نداشت، اما رویکرد شاعران انجمن آصف، غزل بود و من هم نوجوانی که خواه ناخواه و البته خوشبختانه، تحت تاثیر غزل قرار گرفتم.
قالبی که ظرفیتش از بینهایت مثبت تا بینهایت منفی است و هر کسی متناسب با روحیه و افکار خود از آن استفاده میکند؛ مثلا طرفداران «غزل پست مدرن» رفتهاند سمت بینهایت منفی وهر چه را نباید گفت، میگویند. این؛ شاید برای آنان تجربهای صرف باشد اما محتوای این جریان علاوه برتخریب ذهن و زبان مخاطبان، اثر ناگوار بر روند شکل گیری استعدادهای جوان و نوجوان کشور میگذارد. شوربختی در این است که پردازندگان این جریان با وجود پشتوانهٔ ادبی فاخر و غنی فارسی، هم چنان به رواج بداخلاقی در عرصهٔ شعر اصرار میورزند.
حس و حال غزلهای سعدی را بسیار دوست دارم، واقعا بعید است کسی در غزل یه گرد پای او برسد؛
همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
در میان شاعران معاصر هم، غزلهای حسین منزوی را بیشتر میپسندم، هر چند نمیتوان از کنار نام بعضی غزل پردازان جوان (اعم از زن و مرد) نیز به سادگی گذشت.
پس از دفتر «ترانه ماهیها» فعالیت ادبیتان به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟
اواسط سال 86 زندگی روی سختش را به من نشان داد و 5 سال سکوت کردم؛ سکوتی تلخ که سال 91 شکسته شد. مجموعه «غروب پا به ماه» شامل بخشی ازغزلهای بعد ازاین سکوت است. یکی از دلایلی که اسم کتاب دومم را گذاشتم «غروب پا به ماه» این است که باور دارم بعد از هر سکوتی، سرودی ست و به دنبال هر غروبی، طلوعی. و اگر در تمام این سالها همسرم سید مهرداد افضلی نبود معلوم نبود که آیا میتوانستم باز شعر بگویم یا نه.
امسال مجموعه شعر جدیدی از شما در نمایشگاه کتاب رونمایی میشود در مورد این مجموعه توضیح بدهید.
«غروب پا به ماه» مجموعهای است شامل 31 غزل از سالهای 91 و 92، و با موضوع آزاد که انتشارات شهرستان ادب آن را چاپ و منتشر کرده، آبان 92 اشعارم را برای چاپ به این موسسه سپردم، موسسهای که به کیفیت اثر اهمیت زیادی میدهد و به شعر نگاهی تخصصی دارد. با اینکه مدتی هم گروه کارشناسی شهرستان ادب اشعار را نقد و بررسی کردند، کار خوب پیش رفت و خوشبختانه با تلاش دوستان دست اندر کار، کتاب به نمایشگاه رسید.
پرداختن به مضامین انسانی، حسرتها و امیدها و آنچه مردم دوست دارند، درون مایهٔ بسیاری از کارهای این دفتر را ساخته است. سعی کردهام دراشعارم از بیان تجربههای شخصی و محدود بگذرم چون معتقدم هر شاعری پس از گفتن شعر، به خیل مخاطبان خود میپیوندد. پس هر چه مخاطبان بیشتری با شعر همذات پنداری کنند، شعر موفقتر است.
شعر فقط یک پردهٔ رنگارنگ نیست که وقتی کنار رفت بیننده را با یک منظره پوچ روبرو کند. هم چنین شعر بیان توصیفهای محض، تصویر پردازیهای بیهدف و کنار هم چیدن کلمات زیبا نیست، امیدوارم «در غروب پا به ماه» به چنین ورطهای نیفتاده باشم.
یکی از نکاتی که در «غروب پا به ماه» به آن توجه کردهام «استفاده از عناصر بومی – محلی در شعر» است. به نظرم هر هنرمندی در قبال جایی که در آن نفس کشیده و رشد کرده، وظیفهای دارد. عناصر بومی به شعر هویت میدهند و شعر را ریشه دار میکنند (البته به شرط استفاده درست و شاعرانه)
در مجموعه شعر «غروب پا به ماه» سعی کردهام مخاطبِ مثلا شیرازی یا سمنانیام را با بعضی عناصر بومی زادگاهم که اتفاقا جنبهٔ شاعرانه هم دارند آشنا کنم؛ البته تا حدی که این کار باعث نامفهوم بودن شعر و دلزدگی مخاطب عام نشود.
تهیه و تنظیم گفتگو: محمد امین اکبری
تسنیم