« وقتی با دایی ادموندو صحبت کردم خیلی جدی به بررسی موضوع پرداخت.ـ خوب، پس این موضوع فکرت را مشغول کرده؟ـ بله آقا می ترسم با تغییر خانه لوسیانو با ما نیاید.ـ فکر میکنی این خفاش خیلی دوستت دارد؟ـ تردیدی وجود نداردـ از ته دل؟ـ مطمئناـ در این صورت میتوانی یقین داشته باشی که به دنبالت میآید. ممکن است دیر پیدایش شود اما بالاخره روزی پیدایش میشود.ـ اسم خیابان و شماره خانهای را که به زودی در آن زندگی خواهیم کرد به او گفتهام.ـ خوب پس کار سادهای است. اگر تعهد دیگری داشته باشد و نتواند به آنجا بیاید پسر عمویی، چیزی یا بالاخره یکی از اقوامش را میفرستد و تو اصلا متوجه این تفاوت نمیشوی.»
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز