موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
روایت علی‌محمد مؤدب از حال و روز فرهنگی کشور و «شهرستان ادب»

ادبیات تمدن‎سازِ انقلاب، زیرِ تیغِ اضطراب

29 شهریور 1393 14:49 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.6 با 5 رای
ادبیات تمدن‎سازِ انقلاب، زیرِ تیغِ اضطراب

شهرستان ادب به نقل از نشریه خراسان فرهنگی: محمدحسین جمالزاده- «شهرستان ادب» موسسه‌ای است که به همت یک شاعر جوان تربت‌جامی سال‌هاست در حوزه ادبیات و به طور اختصاصی شعر و داستان فعالیت می‌کند. علی‎محمد مودب درباره موسسه‌اش می‌گوید: «شهرستان ادب رؤیایی بود که از زمان دانشجویی به آن فکر می‌کردم. جایی که در آن اهالی ادب و فرهنگ و هنر بتوانند جمع شوند و بخشی از مراسم ادبی کشور در آنجا برگزار شود تا بتوانیم از طریق آن زمینه‌ای را برای هم‌افزایی بیشتر نویسندگان و شاعران با ایجاد یک شهرک ادبی فراهم کنیم.» حالا در شهرستان ادب همین اتفاق افتاده است. خیلی از شاعرها و نویسنده‌ها آنجا جمع می‌شوند و کارهای مختلف ادبی‌شان را انجام می‌دهند. از مطالعه و نویسندگی گرفته تا گعده و دورهم نشینی.

«شهرستان ادب» قرار است به چیزی بپردازد که دیگران به آن چندان توجهی نمی‌کنند؛ ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیاتی که معانی و معارف انسانی را منعکس می کند و به بارور شدن هر چه بیشتر گفتمان انقلاب اسلامی می‌انجامد. بعد از سال‌ها فعالیت در این زمینه مدیران شهرستان ادب توانسته‌اند در شهرهای دیگر کشور هم انجمن‌های شعر‌شان را راه‌اندازی کنند. این کار تا حالا در مشهد و زنجان اتفاق افتاده و قرار است در دیگر شهرها به همت شاعران جوان و با محوریت پیشکسوت‌ها انجام شود.

کارهای دیگری هم انجام می‌دهند. تمرکز اصلی‌شان روی کشف استعدادهای جوان ادبی و پرورش دادن آن‌ها زیر نظر پیشکسوت‌هاست. برای همین هر سال اردویی برگزار می‌کنند به نام «آفتابگردان‌ها» برای شاعران جوان انقلاب اسلامی. در این دوره آموزشی آثار شاعران جوان نقد و بررسی می‌شود، به آنها مشاوره ادبی داده می‌شود و سیر مطالعاتی برای مطالعه‌ای یک ساله به آنها ارائه می‌شود. در حوزه داستان هم حلقه نقد و نشست‌های تخصصی ادبی برگزار می‌شود؛ درباره موضوعاتی مثل ادبیات داستان دینی، ادبیات روستایی، لذت داستان و ... .

شهرستان ادب تا حالا 34 کتاب در حوزه شعر و 22 کتاب داستان‌ چاپ کرده است؛ در بین این‌ها هم کتاب‌هایی از شاعران پیشکسوت مثل علیرضا قزوه و محمدعلی بهمنی و سعید بیابانکی به چشم می‌خورد و هم کتاب‌هایی از شاعران جوان؛ اما داستان‌نویس‌ها همه از نویسندگان جوان هستند.

و اما علیمحمد مودب، شاعر خراسانی جوانی که توانست رویای دوران دانشجویی‌اش را عملی کند تا حالا چندین اثر شعری چاپ کرده؛ «عاشقانه های پسر نوح»، «همین قدر می فهمیدم از جنگ»،  «مرده‌های حرفه‌ای»، «الف‌های غلط»، «روضه در تکیه پروتستان‌ها» و «عطر هیچ گلی نیست» و «دروغ‌های...» و «کهکشان چهره‌ها». او اعتقاد دارد با ادبیات می‌توان به تمدن‌سازی رسید. می‌گوید اگر قرار باشد اتفاقی در جامعه بیفتد و اصلاحی صورت بگیرد، باید ادبیات را ارتقاء بخشید. اعتقاد دارد ادبیات به یک طبقه خاص اختصاص ندارد و باید به ادبیات قشرهای متوسط و مستضعف هم پرداخته شود. او می‌گوید: «انقلاب ما برای مستضعفین است و اگر صدای مستضعفین در ادبیات ما شنیده نشود به انقلاب ضربه خواهد خورد و این اتفاق باعث تضعیف سوال‌های مطرح شده در انقلاب می‌شود».

علی محمد مودب

 

گفتگو: مجید عسگری، مرتضی مسعودی


شما سال‌های متمادی فعالیت هنری و فرهنگی داشته‌اید و حالا هم مدتی است تجربۀ «شهرستان ادب» را به آن افزوده‌اید. بعد از همۀ این سال‌ها ارزیابی‌تان از فضای هنری کشور چیست؟

در جذب و نیروسازی با یک مشکل جدی روبه‌رو هستیم؛ انگار اعتماد به نفس نداریم و خودمان را هیچ فرض می‌کنیم. فکر می‌کنیم محبوب نیستیم و نمی‌توانیم کاری بکنیم. مثل‌اینکه از چیزی می‌ترسیم؛ از آینده، جهت‌گیری‌ها، از خط و ربط‌های گذشته می‌ترسیم. این خاصیت مدیران محافظه‌کار و غیرانقلابی است. درحالی‌که با آرامش می‌شود خیلی از کارها را پیش برد. الآن در انتشارات «شهرستان ادب» با آرامش و اعتماد به نفس چندین کتاب را چاپ کرده‌ام که خیلی‌ها به خاطر بعضی ملاحظات خودساخته اصلاً سراغی هم از شاعر یا نویسنده‌اش نمی‌گرفتند. استاد بهمنی که به‌نظر من بهترین مرثیه را برای امام گفته، تا به‌حال یک کار از طرف بچه‌های انقلابی برایش نشده بود. ما کتابش را منتشر کردیم و خیلی هم استقبال کرد. یا زمانی که ما گزیدۀ شعر استاد قهرمان را زمان حیات خودش و زیر نظر خودش در آوردیم، بعضی شاگردانش به او گفته بودند چرا این کار را می‌کنی؟ او هم جواب داده بود «این‌ها خیلی بچه‌های خوبی هستند و باز هم اگر عمری باشد با آن‌ها کار می‌کنم». چندتای دیگر از همین چیزها پشت خط داریم. برخی از نویسندگانی که ما با آن‌ها تعامل کردیم، کارشان الآن الگوی بقیه شده. مشکل اساسی خیلی از مدیران ما در حوزه تولید فرهنگی، اضطرابی است دارند. این اضطراب کشنده است.


شاید یکی از دلایل تفاوت ذائقه شما با مدیران این است که شما با ارتباط شخصی این فرد را درک می‌کنید اما آن‌ها از دور می‌خواهند قضاوت کنند.

وقتی طرف خودش دارد استقبال می‌کند و با آدم حرف می‌زند چرا من حرف نزنم؟ بالاخره باید با مردم زندگی کرد دیگر. نشست و برخاست خیلی تأثیر دارد من به چشم خودم دیده‌ام. 

باید مهربان بود. باید حوصله داشت. باخشم و عصبانیت نمی‌شود. در کار فرهنگی حوصله خیلی مهم است. مثلاً برخی‌ها هنوز هم درباره مرحوم قیصر امین‌پور مواضع تندشان را از دست نداده‌اند. یک‌بار رفتیم خانه‌اش. می‌گفت: «بعضی‌ها شعر گفتند و پشیمان شدند، ما امام را دیدیم، دوستش داشتیم، شعر گفتیم و پشیمان هم نشدیم، رفیق نیمه‌راه هم نیستیم.»

یک بحث مهم زایش‌هایی است که به‌صورت جریانی اتفاق می‌افتد. وقتی جریانی بتواند منسجم‌تر و هماهنگ‌تر و گسترده‌تر عمل کند افراد گوشه و کنار هم به آن می‌رسند و دیده‌ می‌شوند.


علت اصلی شکل نگرفتن این جریان عمومی را در چه می‌بینید؟

شاید به جنس غالب ما برگردد که کتاب‌خوان نیستیم. یا فرهنگی نیستیم، اگر هم فرهنگی هستیم در حد کارهایی است که جریان‌ساز نیست. باید عشق مسائل فرهنگی، داستان، شعر، موسیقی و... در آدم باشد. سفارش‌های رهبری درباره آثار فرهنگی مثل سفارش بعضی فیلم‌ها و کتاب‌ها به همین خاطر است. برای این است که شور این کارها در این نسل شکل بگیرد و جریان‌ساز شود. وقتی این اتفاق افتاد دیگر چنین فردی حاضر است از جیب خودش خرج کند تا کاری را پیش ببرد. همه فکر و ذکرش می‌شود این چیزها. بعد هم اگر رویشی اتفاق بیفتد، اگر تمدن‌سازی بشود از همین افرادی است که با آن اثر هنری ذوق می‌کنند؛ جانشان هنری‌تر می‌شود، زیبایی‌شناسی‌شان رشد می‌کند، بعد مجموعاً اخلاقیات رشد می‌کند.

یکی از اشتباهات کارهای هنری ما این است که در جمع‌های خاص دنبال مخاطب می‌گردیم، درحالی‌که مخاطب واقعی وجود دارد، مشکل اصلی این است که مخاطب‌ها با هم و با نویسنده‌ها ارتباط ندارند. جایی نیست که با هم ارتباط برقرار کنند. مثلاً ببینید جشنوارۀ فیلم عمار با همه اشکالاتی که می‌‎شود گرفت، بستری را فراهم کرد تا آن کسی که جزو مردم است و واقعاً دوست دارد فیلم ببیند، حضور پیدا کند. حرفم این است که علی‌رغم همه کارهایی که در امر توزیع محصولات فرهنگی شده ولی باز هم وضعیت خوبی نداریم. مشکل اصلی این است که هنوز نمی‌توانیم مخاطب را پیدا کنیم. مشکل اصلی این است که جمع‌هایمان فرهنگی نیست و فرهنگی‌هایمان با هم جمع نیستند. چقدر زحمت کشیده می‌شود تا یک استعداد پیدا شود و رشد کند و تولید کند، تازه مشکل شروع می‌شود که چطوری این اثر را به مخاطب برسانم. چه‌کار باید کرد تا این کار دیده بشود.

هنرمند هم باید کارش دیده شود تا سر پا بماند. یکی از دوستان داستان‌نویس ما می‌گوید من در کار خودم مانده‌ام! سعی می‌کنم قرآنی بنویسم، از روایات و از فلسفه اسلامی ایده در بیاورم، بعد باز هم همین بی‌دین‌ها و ملحدها اطراف من جمع می‌شوند و می‌گویند عجب چیزی نوشته بودی فلانی. در حسرت این مانده‌ام که یکی از رفقای مذهبی و انقلابی خودمان بیاید به من بگوید فلان قصه‌ات را خواندم.


شما چطور توانستید چنین فرایندی را تشکیل بدهید؟

فرق ما با بقیه همین بود که نگاهمان به سمت تجاری‌شدن و درآمدزایی اقتصادی بود. از روز اول گفتیم حداکثر تلاشتان را بکنید تا یک بنگاه سرپایی بشوید. می‌دانیم کار سختی است چون اساس چنین کارهایی حمایتی است؛ اما گفتیم اگر پنج‌ساله نشد ده‌ساله باید برسیم. گفتیم نگاه این باشد که کتابی را که خودت ذوق نداری ببری خانه، چاپ نکن. ما در برخی از شوراهای شعر که بودیم، کتاب‌هایی که به ما می‌دادند را می‌انداختیم زیر میز که بارمان سنگین نباشد ببریم. ولی در شهرستان ادب دنبال این بودیم که اگر یک کتابی در آمده، خودم ذوق داشته باشم که کی بردارم ببرم خانه. پول‌هایی که حمایتی از این طرف و آن طرف می‌آید گول‌زنک می‌شود و نمی‌گذارد کار مناسب مخاطب و خریدار منتشر شود. ابزارهای زیادی هم برای اجتماعی کردن آثار هست؛ مثلاً ‌اینکه متن کتاب توسط یک هنرپیشه محبوب دکلمه شود.

امثال ما انگار از فکر کردن به پول می‌ترسیم. اصلاً از روبرو شدن با این سؤال که حالا پولش را چه‌کار کنیم واهمه داریم. بعد وقتی با جماعت نویسنده روبه‌رو می‌شوی نمی‌دانی چه‌کار کنی. نویسنده هم می‌خواهد تولید کند، می‌خواهد کتاب بخواند، می‌خواهد زندگی کند، بالاخره باید زندگی‌اش تأمین شود. رمان‌نویسی به من می‌گفت برای یک صحنه رمانم سیزده شب یک دره را قدم زدم. می‌گفت پریشان می‌شدم می‌رفتم در این دره، صحنه را بلندبلند برای خودم توضیح می‌دادم و مي‌خواندم وقتی سیزده بار شب این کار را می‌کند یعنی سیزده بار روز نمی‌تواند سرکارش برود. بقیه شب‌هایش هم همین است دیگر. حالا آن سیزده شب به آفرینش و تولید منتهی می‌شود، خیلی شب‌ها به تدبر و تحلیل و تماشا می‌گذرد. خودم از وقتی‌که درگیر کارهای اداری شده‌ام می‌بینم جنبه‌های خلاق زندگی‌ام کم شده است، تماشاهایم تعطیل ‌شده. هیچ‌وقت مثل عابر از خیابان رد نمی‌شدم همیشه مثل شاعر رد می‌شدم ولی می‌بینم مدتی است شده‌ام عابر.


یعنی باید نویسنده و شاعر به‌لحاظ مالی آن‌قدر تأمین باشد که بتواند فرصت سیاحت و تماشا بیابد؟

آدمی که قرار است یک طرح نو دراندازد باید فلک را سقف بشکافد. کسی که می‌خواهد کارهای خلاقانه انجام بدهد باید تماشاهای متفاوت داشته باشد. من خودم یک‌بار رفتم میدان ونک تهران، دیدم زنی دارد فال می‌فروشد. یک کاسه آش خریدم و به بچه‌اش داردم. بعد گفت شوهرم آنجا ماشین‌ها را تمیز می‌کند. همین‌طوری دو سه ساعت کنار این دوتا نشستم. یا یک‌بار دیگر یادم می‌آید نیم ساعت نشسته بودم کف میدان ونک بندهای کفشم را می‌بستم و کفش های مردم را نگاه می‌کردم، زمانی بود که در حال و هوای آفرینش و تولید بودم و پشت سر هم می‌نوشتم. نویسنده باید وارداتی داشته باشد تا صادراتی داشته باشد. باید برود در آن عوالم. خب این‌ها هزینه دارد، اما به پول فکر نمی‌کنیم. رسانه‌ای که بخواهد عدالت محور و توحید محور باشد، چگونه می‌خواهد شکل بگیرد. نمی‌تواند زیر سایه این آدم یا آن سازمان باشد. اگر بخواهد حرف بزند باید آزاد باشد و مستقل. خودش درآمدزا باشد. باید فکر کنیم آیا رسانه می‌تواند این‌قدر درآمدزا باشد، اگر می‌تواند مدل‌هایش چیست؟ اگر نمی‌تواند از کجا بگیرد؟ مثلاً آیا درست است رسانه بروند وجوهات بگیرد؟ تمدن‌سازی باید از اینجاها شروع شود. کنیم. نقطه عزیمت ما از اصلاح ساختارهایمان شروع می‌شود.

متأسفانه هیچ‌کس برای کار مؤلف ارزش قائل نیست. ما در شهرستان ادب برای کسانی که معدل کیفی کارشان از یک حدی بالاتر بود امکان سفر به همراه خانواده تدارک می‌دیدیم. وقتی ما به او بها بدهیم، خانواده‌اش هم به او و کارش اهمیت می‌دهند و می‌گویند شوهرم نویسنده است، پدرم شاعر است. اگر خودش را جدی بگیرد، می‌تواند گوهری را استخراج کند. تمدن سازی با رشد ادبیات تحقق پیدا می‌کند.

حتی اگر می‌خواهی پول را حذف کنی باز باید به آن فکر کنی. مشکل مالی سعدی را آقای اتابک ابوبکر بن سعد زنگی برطرف می‌کرد بعد مُهر خودش را روی او می‌زد، اصلاً اسم شاعر را کرده سعدی. من رفتم پیش یکی از معاونان حرم شاه عبدالعظیم. گفتم یک رمان بنویسید برای حضرت عبدالعظیم. طرف هی حرف زد و آخر گفت اصولاً تخیل در ساحت ایشان مجاز است یا نه؟! گفتم دمِ در دارند می‌تی‌کومان می‌فروشند، حالا تو برو روی این مسئلۀ اساسی فکر کن! همین‌ها موقعی که متری یک میلیون تومان سنگ می‌کنند فکر نمی‌کنند مجاز است یا نه، ولی اینجا بحث تئوریک هم می‌کند. خب کدام تولید هنری می‌خواهد حضرت عبدالعظیم را در ذهن این بچه که پدرش دستش را گرفته و دارد می‌کشدش به‌سمت حرم، جا بیاندازد؟


به نظر می‌رسد در فضای شعر به یک انسجام نسبی رسیده‌ایم و خود «شهرستان ادب» یک نمونۀ موفق در این زمینه است. وضعیت داستان انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

متأسفانه در داستان زیاد کار نکرده‌ایم. البته داریم خط را می‌شکنیم. مثلاً یک طرح جدید داریم به اسم «مدرسه رمان» که مشغول آماده‌سازی زیرساخت‌هایش هستیم. کارگاه‌های آموزشی رمان و داستان بافاصله زمانی سه ماه برای جوان‌ها برگزار می‌کنیم. چندنفری را هم پیدا کرده‌ایم و رمان‌هایی نوشته‌اند. مثلاً یک نفر درباره انقلاب در سبزوار رمانی نوشت و یک شاعر هم از قوچان داریم که الآن دارد رمان می‌نویسد.


مکانیزم شناسایی شما چیست؟

بیشتر همان رفاقت است که گفتم و چیز دیگری نیست. چون در ادبیات رفت‌وآمدها و رفاقت‌ها تعیین‌کننده است. بچه‌ها خودشان همدیگر را پیدا می‌کنند. مثلاً ده سال پیش یک مسابقه‌ای برگزار شده و این‌ها با هم بوده‌اند و رابطه‌شان شکل گرفته و بعد هم از هم خبر گرفته‌اند و توانسته‌اند شبکه دوستی‌شان را حفظ کنند. البته الآن دیگر یک مقدار وب‌گردی هم هست، وبلاگ‌ها را چک می‌کنند، جشنواره‌ها را چک می‌کنند، ولی باز آن چیزی که به درد می‌خورد همان شناخت‌های مشخص فردی مثل هسته‌های شهرستان‌هاست.


مشخصاً اگر کسی خارج از تهران بخواهد در فضای داستان با شهرستان ادب مرتبط شود، چه خدماتی می‌تواند بگیرد؟

می‌توانیم از کسانی که به او نزدیک‌تر هستند، فردی را به‌عنوان مربی معرفی کنیم. جلسات هفتگی مجازی داستان هم داریم که از طریق سایت پیگیری می‌شود. از هرکجای ایران که باشد قصه‌اش را می‌گذارد روی سایت و نقد و بررسی می‌شود. راه‌های دیگری هم وجود دارد. مثلاً از طریق فراخوان دائمی داستان کوتاه انقلاب کسانی که کارهای بهتری دارند شناسایی می‌شوند و توسط بچه‌ها جدی گرفته می‌شوند و بیشتر با آن‌ها کار می‌کنند. استعدادیابی دانش‌آموزی هم داریم. البته این روش‌ها ریسک دارد ولی خوب جواب داده و اغلب داستان‌هایی که از این راه‌ها چاپ شده موفق درآمدند. در عین حال مشکل عمده همان مشکل کلان است که اصلاً نمی‌دانیم تمدن‌سازی یعنی باید سطحی از آزادی را بدهی تا آدم‌ها در آن رشد کنند.


در تولیدات ادبی ما چرخۀ کلان تولید محتوا چقدر کامل است؟ برای مثال آیا لازم نیست قبل ‌از مرحله تولید داستان، انباشتی از خاطره و تاریخ شفاهی داشته باشیم؟ و بعد از داستان به فیلمنامه برسیم؟

منابع تاریخ‌شفاهی خیلی به کمک نویسنده‌ها می‌آید ولی داستان‌نویسی که خوب می‌نویسد خودبه‌خود حلقه بعد را فعال می‌کند و در حد آن‌طرف برایش مخاطب وجود دارد. بعضی‌ها در این مرحله مانده‌اند که بپرسند آیا الگوهای هنری‌ داستان‌نویسی انقلاب را داریم یا نه؟ تجربه زبانی و تجربه فرمی‌اش چگونه باید باشد؟ این حرف‌ها را باید کنار گذاشت. سی سال از انقلاب گذشته؛ اگر الآن ننویسی کی می‌خواهی الگو و زبان و فرم ایجاد کنی؟ همین داستان‌هایی که الآن چاپ کرده‌ایم را با این فضای تاریخی مرتبط کرده‌ایم. مثلاً یکی از نویسنده‌ها را با یکی از مؤلفان مؤسسۀ پژوهش‌های سیاسی تاریخ معاصر مرتبط کردم، نویسنده رفته آنجا جلساتی گذاشته‌اند و در حدود بیست‌تا کتاب برای نوشتن داستانش خوانده است. این ارتباطات امکان‌پذیر است. این اتفاق در کارهای خود ما خیلی راحت افتاده است، هرچند جسارت اندیشیدن جدی در این حوز‌ه‌ها واقعاً نیست. باید در بعضی از حوزه‌ها جسورانه با مسئله‌ها روبه‌رو شد. مثل مسائل مالی، کار مذهبی، کار خلاق و حتی کار سیاسی... .


برای همین خیلی جاها هم که خوب سرمایه‌گذاری می‌شود، کار بی‌نتیجه است.

گاهی اصلاً هرچه می‌شود ضد درمی‌آید و اثری می‌شود که باز مانع ادامه کار است. چرا؟ چون ساختارمند نیست. حرم امام رضا (ع) یک ظرفیت و محل استخراج برای تمدن‌سازی است. در ایران مهم‌ترین چشمه‌ است. اگر قرار است تمدن‌سازی شود باید یکی از آن ستون‌های اصلی‌اش فرهنگ رضوی باشد. این چقدر تولید فرهنگی و هنری دارد؟ این چقدر ذهن ما را پر کرده است؟ قبلاً هم گفته‌ام که بعضی‌ها مافیای بی‌عرضگی راه انداخته‌ایم. از ظرفیت اطراف حرم استفاده نکرده‌ایم، بعد چسبیده‌ایم به چاه‌های نفت و فقط بلدیم به فروشندگان میدان انقلاب حسادت کنیم. چرا از درِ حرم که بیرون می‌آیی دوباره همه جا شِرِک است و اجناس خارجی؟ مشکل همین است که نمی‌توانیم فرهنگ رضوی را شروع کنیم به خواندن، فهم، توضیح دادن، ترجمه کردن. باید به لالایی و نغمه و فیلم و داستان تبدیل شود. با ادبیات است که می‌توان درباره مسائل مختلف هویت‌سازی و تمدن‌سازی کرد. هیچ‌کس به این چیزها فکر نمی‌کند که از کجا آن چشمه‌های خلاقیت باید تأمین شود و نتیجه می‌شود این که ادبیات در بین همه مظلو‌م‌ترین است. درحالی‌که همان اصل است. اگر قرار است پرچمی بلند شود توسط ادبیات بلند می‌شود. کسی نیست بگوید مشهد بااین‌همه استعداد، باید یک تیم ملی شعر داشته باشد، یا یک تیم استانی تا بگوییم این‌ها شاعران مشهد هستند. و آخر سر بشود هویت‌سازی ایران را از دل این کارها بیرون آورد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ادبیات تمدن‎سازِ انقلاب، زیرِ تیغِ اضطراب
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.