موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در آرزوی آزادی قدس

گاهِ عزیمت است l مرور مثنوی علی معلم دامغانی

28 فروردین 1403 22:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 2 رای
گاهِ عزیمت است l مرور مثنوی علی معلم دامغانی
شهرستان ادب: آنچه در ادامه می‌خوانید مثنوی علی معلّم دامغانی است که در حال و هوای حمایت از فلسطین مظلوم و قدس شریف سروده شده است. پس از تحقّق وعدۀ صادق جمهوری اسلامی ایران در انتقام‌گیری از رژیم صهیونیستی، این مثنوی را مرور می‌کنیم.

گریان به آب زخم بشو خنجر مرا
زین کن برادر! اسب گران‌پیکر مرا
دستار من به شیوة مرد سفر ببند
چون غنچه‌ام به صبح شهادت کمر ببند
از بام عشق، بانگ خدا را سماع کن
تا فرصت است، دست برآر و وداع کن

ما را چو رود خشک چه پروای بستر است؟
صحرا هنوز زیر سُم باد کافر است
بی ما سراب‌ها همه بر دشت می‌تنند
دیوان ِ گردباد ِ بلا چرخ می‌زنند
تیغ تموز، بیخ گل باغ می‌زند
محنت هنوز بر دل گل داغ می‌زند
خون ریخته‌ست خار مصیبت به کام دشت
خنجر کشید پِشگبنان در تمام دشت

ما را چو شطّ خشک چه پروای بستر است؟
صحرا هنوز زیر سم باد کافر است
گاه عزیمت است، چو گل دل به مرگ نِه
فرمان رسید، اسب مرا زین و برگ نِه
فصل وفا به عهد قدیم اوفتاده باز
فرمان رسیده، کاری عظیم اوفتاده باز
هنگامه‌جوی، سامریان تیغ بسته‌اند
موسای راد را به عصا پشت خسته‌اند
بستند دست خستۀ هارون پیر را
بر دختران پاک شعیب، آبگیر را
فارغ ز نیل حادثه‌شان بر کرانه باز
بی‌شرم و حجب، سیر و عدس را بهانه باز

افسانه بود فاجعه تا زخم می‌زدیم
ای کاش گاو حادثه را زخم می‌زدیم
سِحر عاقبت به شعبده ره بر عصای بست
غافل شدیم و فاجعه‌مان دست و پای بست
با آن همه عَزایم و عزّ پیمبری
خفتیم و گوی حادثه را برد سامری
ای عرصۀ بلند فرومایگان سست!
ای قدس! ای بلاد خدا! قبلۀ نخست!
ای چشمه‌سار جوشش عزم پیمبران!
ای ساحت مقدّس بزم پیمبران!
ای می‌کشان عرش، خراباتیان تو!
داوود در ترانه خرابات‌خوان تو!
ای آسمان ز حشمت والات صحنه‌ای!
یحیات کاهنی و سلیمانت شحنه‌ای!
ای انبیا به برزنت اندر قلندری!
در عشق، طفل مکتبت عیسای ناصری!
ای اولیات تا به ابد سر بر آستان!
ای قدس، ای پناه زمینیّ آسمان!
آفت رسید در تو که آفات بر یهود!
رفت از حد این ستم که مکافات بر یهود!
کفرانشان شکست حریم‌آستانه را
حرمت نگه نداشت خداوند خانه را
رخت از حریم قدس به افسانه بست امن
از طاغیان به وادی ایمن شکست امن
سنگینی‌ای که حادثه با خارۀ تو کرد
نامردمی به مردم آوارۀ تو کرد
دستی که از تبار تو خون، بی‌گناه ریخت
خون ریخت آن‌چنان که بهار از گیاه ریخت
داغی به داغ مریم و موسی فزود هم
نفرین به دودمان یهودا، یهود هم

ای غیبت غرور صبوران! حضور باش
ای قدس! ای بلاد بلاکش! صبور باش
ما غازیان سهم‌شتاب محمّدیم
لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گاهِ عزیمت است l مرور مثنوی علی معلم دامغانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.