شهرستان ادب به نقل از رجانیوز: انتظار داشتم مسئولان، متصدیان، برنامهریزان، هنرمندان، هیئتها، نهادها و رسانهها برای ۱۳آبان و عاشورای امسال برنامه خیلی باشکوهتر و حسابشدهتری را تدارک دیده باشند. نمردیم و مدیریت جهادی حضرات در سال فرهنگ را هم دیدیم. از این موضوع کلّی که (در جای خود قابل بررسی است) بگذریم در موضوعِ «مرگ بر آمریکا» امسال شاهد یک اتفاق خوب بودیم و آن هم قطعه موسیقیِ «مرگ بر آمریکا۹۳» (یا: «مرگ بر آمریکا۳») با صدای حاج صادق آهنگران، شعر دکتر محمدمهدی سیار و تنظیمِ سیدمحمد میرزمانی است.
یادم هست، سال گذشته با کلی هیاهو و شلوغبازی چیزی را علم کردند به نامِ «جایزه بزرگ مرگ بر آمریکا». اگر صرف نظر کنیم از این که برای من همیشه این سوال وجود داشته که آیا چیزهایی مثل شعر آیینی یا کلا هر اثرِ هنریِ متضمنِ مضامینِ انقلابی یا دینی یا ملی را میتوان با جایزه و جشنواره و فراخوان تولید کرد یا نه؛ این جایزه شکل و شمایل خیلی خوبی داشت. سایت خیلی شیکی داشت. اسم و ایده هم جالب بود. سنِ اختتامیه هم زیبا طراحی شده بود (اگر به نقضِ غرضِ تبلیغاتیاش کاری نداشته باشیم). اما همه دیدیم که باطن و سرانجامِ خاصی نداشت. به همین خاطر نیز دیگر تکرار نشد و الآن حتی آن سایت شیک هم از بین رفته است.
حقیقت این است که راه حقیقتطلبی با دنیاطلبی هموار نخواهد شد. بله، این وظیفهی مسئولان و همه دوستداران اسلام و انقلاب و ایران است که با همهی توان از تولید آثار خلاقهی هنری و فرهنگی حمایت کنند و هرکدامشان نیز از این مهم کوتاهی کنند قطعا خیانتکارند. اما این حمایت، حداقل در اموری که با عقیده مرتبط است خیلی سفارشبردار نیست. بسیاری معتقدند که اصلا هنر سفارشبردار نیست، چه اینکه پروسهی «تولید» با فرایندِ «خلق» تفاوت ماهوی دارد. خلاقیت سوای صناعت است. اما اگر بگوییم باورمندانِ این سخن اشتباه میگویند (که نمیگویند) وقتی پای عنصرِ «عقیده» هم در کنار «هنر» باز شود این معنا اجتنابناپذیر خواهد بود. شما حتی اگر بتوانید به یک هنرمند سفارش یک اثر هنری برای تبلیغات بدهید، نمیتوانید به او سفارش یک اثر معتقدانه و صادقانه بدهید. چون چنین آثاری باید از دل خود هنرمند بجوشد. نمیشود گفت آقا شما این ده ملیون تومان را بگیر و درعوض عاشق امام زمان شو و عاشقانه برای ایشان شعر بگو. میشود؟ نمیتوان گفت در ازای این جایزه لطفا در دلت نسبت به آمریکا نفرت پیدا کن و سپس علیهش کاری انجام بده. میتوان؟ «میتوان آیا به دل دستور داد»؟!
مسئله این است: کسی که برای امام زمان شعر میگوید فرق دارد با کسی که برای جشنواره شعر انتظار شعر میگوید. کسی که برای جایزه و جشنواره کار میکند برای جایزه و جشنواره کار میکند و خیلی بعید است کارش از حد یک کار متوسط و مقلد و روتین بالاتر برود. کسی هم که برای امام زمان شعر بگوید شعرش را به جایزه و جشنواره نمیفروشد. نمیآید بگوید «ایهاالناس! من برای امام زمان شعر گفتهام، بیایید به من جایزه بدهید، آن هم یک جایزهی درخور!»
پس راهِ حل چیست؟ نگارنده چگونه هم به وجوبِ حمایت از خلق اثر هنری معتقد است هم امید و اعتمادی به جایزه و جشنواره ندارد؟
نگارنده بر این باور است که اهتمامِ جشنوارهها، جایزهها، مسئولان، متصدیان و دوستداران و معتقدانِ اسلام و انقلاب و ایران بیشتر از «سفارشِ تولید اثر هنری خوب» باید بر «شناسایی هنرمندِ خوب و حمایت از او» باشد. ما نمیتوانیم با جایزه و آفرین، چیزهایی را که نیست (یعنی «باور» و «هنر») را در کسی به وجود بیاوریم. با پول و قدرت نمیتوان اتفاق جدیدی را در عالمِ معنا و معنویت به وجود آورد. اما میتوان به تداومِ حقایقی که وجود دارند کمک کرد. اگر نمیتوان بذرِ «هنر» و «باور» را به زور در کسی کاشت، به جایش میتوان «هنرمندِ باورمند» را شناخت و حمایت و تشویقش کرد، تا بیدغدغه و پریشانی و با امید و اشتیاق به راهش ادامه دهد. اما نکتهی کنکوری اینجاست که تا این هنرمندِ باورمند «جوان» است باید شناخته و حمایت شود. وقتی رسید به سن سلیم موذنزاده و حسان و اسفندیار قرهباغی و علی معلم دامغانی، دیگر همایش و جایزه و بزرگداشت، بیشتر از اینکه به نفع هنرمند باشد به نفع برگزارکننده است. معما چو حل گشت آسان شود. او دیگر به حمایت و تشویق احتیاج ندارد، چه اینکه راه دشوار را خود به تنهایی طی کرده. حتی این برنامهها برای او پتانسیل و شهرتی را هم نمیآورد، بلکه این شهرت و پتانسیلِ اوست که به نفعِ خودنمایی و گزارشِ کار نهادها و مدیران تمام میشود. البته در مثالهایم سن را زیادی بالا بردم، افرادی چون میرشکاک یا حاتمیکیا هم الآن از رسانههای حامیشان نزد مخاطبانِ خود بسیار محبوبتر و مشهورترند.
باری، این سخن به این معنا نیست که به بهانهی حمایت از جوانان و هنرِ جوان، موسپیدانی را که هنوز هنرمندند و توانمند را (طبق دیگر سنن فرهنگی اشتباهمان) فراموش کنیم و بگذاریم سرمایههای کلانِ معنویمان هبا و هدر شوند.
پیش از شنیدنِ قطعه «مرگ بر آمریکا»ی امسال همین که دیدم نام خواننده به جای «حامد زمانی» و «پویا بابایی»، «صادق آهنگران» است بسیار خوشحال شدم. گفتم درود بر این تهیهکنندگانِ حواسجمع. البته اندکی هم تردید داشتم که نکند این بزرگمرد دیگر توانِ لازم را نداشته باشد (یعنی غفلتِ دیگر تهیهکنندگان را اندکی مشروع پنداشتم) اما وقتی آهنگ پخش شد، حضورِ قدرتمندِ حنجرهی جناب صادق آهنگران جایی برای تردید باقی نگذاشت.
اجرای آقای آهنگران در این قطعه واقعا جالب توجه و تحسین برانگیز است. اینجا از جمله مواقعی است که ضربالمثلِ «دود از کنده بلند میشود» مشروعیت پیدا میکند. آری، سوز از دلِ سوخته بر میآید. همینطور است آهنگسازی بینقصِ جناب سید محمد میرزمانی که از قدیمیهای موسیقی است و پیش از این هم تجربههای درخشانی در حوزهی موسیقی عاشورایی و موسیقی انقلابی داشته است. از جمله آهنگسازیِ آلبوم موفقِ «وداع» با آواز سید حسامالدین سراج. یا تنظیم قطعه «کربلا منتظر ماست بیا تا برویم» با صدای همین حاج آقا صادق آهنگران عزیز.
شعر اثر هم بر عهدهی محمدمهدی سیار است که امروز نهتنها در حوزه ترانهی انقلاب، بلکه در بسیاری از حوزههای فرهنگی هنری دیگرِ مربوط به اسلام و انقلاب نیز میداندار و میاندار است. با اینحال قبل از شنیدنِ اثر باز تردید داشتم که نکند دکتر سیار با آن ترانههای اندیشهورزانه، تفصیلی و گاه انتزاعی نتواند با حنجرهی مردمی و قدیمیِ حاج صادق آهنگران و صراحتِ روز عاشورا همراه شود. مثلا سطری مثلِ «مرگ بر، مرگِ ناگهانیِ صدهزار زندگی» اصلا به دردِ این فضا و این صدا نمیخورد. اما شکر خدا وقتی آهنگ را شنیدم دیدم خالقِ مرگ بر آمریکای ۹۲ (یا: «مرگ بر آمریکا۲») در آفرینشِ مرگ بر آمریکای عاشورایی و آهنگرانی هم فضا و صدا را به خوبی دریافته و ترانهای گفته که لحنِ اجمالیش هم سادگیِ اثر را خراب نکرده هم از بیانِ مفاهیمِ بلند چشم نپوشیده. در مجموع به نظرم مرگ بر آمریکای ۹۳ برخلافِ بسیاری از آهنگها و نغماتِ مذهبی و انقلابی که با شعری شعاری سرهمبندی شدهاند، توانسته شعاری شاعرانه باشد؛ یعنی در عین سادگی و صراحت، ظریف و هنرمندانه. همچنین به نظرم درمجموع این «مرگ بر آمریکا» (و مخصوصا با توجه به ساختِ موسیقایی اثر) از کارهای موفقِ این عرصه هم بسیار سر است. حتی از «مرگ بر آمریکا»ی سال گذشته که با صدای آقای حامد زمانی و شعر همین آقای سیار ساخته شد و بسیار هم مورد اقبال و توجه قرار گرفت. چهبسا اگر امروز هم شرایط سیاسی به اندازه سال گذشته ملتهب بود، مرگ بر آمریکای امسال به مراتب بیشتر از مرگ بر آمریکای سال گذشته مورد توجه قرار میگرفت.
ارجاعِ متنی این ترانهی «مرگ بر آمریکا»ی دهه ۹۰ به نوحهی «هیهات منّ الذّله» دهه ۶۰ بسیار خلاقانه و شایستهی تحسین است. این ارجاع موسیقایی چندین تأویل را برای آهنگ خود به همراه آورده است. از یکطرف بیان میکند «مرگ بر آمریکا»ی امروز ما، ترجمهی همان «هیهات منّ الذّله» سال ۶۱ هجریِ امام حسین (علیه السلام) است. به این تأویل که میاندیشم یادِ مصاحبهی سال گذشتهی محمدمهدی سیار در موردِ مرگ بر آمریکای قبلیاش میافتم که تیترش این بود: «شعار مرگبرآمریکا، ترجمه امروزی زیارت عاشوراست». تأویل دیگرِ این ارجاع با توجه به خوانندهی اثر شکل میگیرد و به ما میگوید همان حنجرهای که دیروز در میدانِ جنگِ گلولهها و تانکها «هیهات منّ الذّله» میگفت، امروز در میدانِ نبردِ واژهها و نغمهها با قدرت «مرگ بر آمریکا» میگوید. مخصوصا که این هنرمند پیشکسوت را هنرمندانِ جوان و تازهنفس همراهی میکنند. این تاویل را، تقدیمِ شعر اثر توسط شاعر جوانش به زندهیاد قیصر امینپور (که نخستین شاعری است که «مرگ بر آمریکا» را در شعر خود آورده) تثبیت کرد. به این تأویل که میاندیشم یادِ پروندهی جدید مجلهی اکونومیستِ غربیها برای ایران میافتم که تیترش این است: «انقلاب تمام شد»!
کمترین سخنِ اینگونه آثارِ هنریِ توانمند و خلاقانه با دشمنانِ سرزمینمان این است:
نه برادرجان، اشتباه مکن، حالاحالاها در خدمتتان هستیم!