شهرستان ادب: دومین جلسهی شعر آفتابگردانها در دیماه، روز چهارشنبه دهمین روز از همین ماه برگزار شد. در این جلسه که با حضور زهیر توکلی همراه بود، شاعران به شعرخوانی پرداختند و اشعار آنها مورد نقد و بررسی قرار گرفت. محمدحسین نعمتی مدیر دفتر رسانهی شهرستان ادب، در ابتدای این جلسه ضمن خوشامدگویی به حاضرین، آرزو نمود تا جلسهی خوبی در پیش داشته باشند.
در ابتدای این جلسه، زهیر توکلی اشاره داشت: «شرح حال عرفا را در گذشته، عدهای مینوشتند که علاقمند به حال آنها بودهاند. اینطور نبوده که همه بدانند منصور حلاج چه کسی بوده است؛ این را افرادی که حول او جمع شدهاند به دیگران شناساندهاند. امروزه نیز چنین افرادی حول مردان خدا دیده میشوند که از مشغولیات آنها پرداختن به زندگی عرفا است و به همین واسطه اسطورههایی با این افراد التقاط میشوند که واقعا وجود ندارند.»
پس از این، بحثی حول محور غزل معاصر شکل گرفت. وی سخنان خود را به این صورت ادامه داد: «به نظر بنده، حسین منزوی، حداقل یک سر و گردن از غزلسرایان معاصر بالاتر است. افرادی چون شهریار در شعر معاصر نیز هستند؛ ولی تفاوت آنها این است که شهریار به میزان زیادی در اشعار خود به استقبال حافظ رفته است. ضمن اینکه شهریار شعرهای خود را پالایش نکرده است و کنار هم قرار گرفتن اشعار خوب و بد، باعث تنزل اندکی در سطح اشعار وی شده است؛ اگر منتخبی از شعرهای شهریار جمع شود تازه جایگاه آن به خوبی شناخته میشود. زیرا وی طبع روانی داشته است و چون از روی تفنن شعر میگفته است، تقلید بسیاری از شاعران دیگر مانند حافظ، ایرجمیرزا، نیما و دیگران انجام داده است؛ به این ترتیب اگر این نمونه از اشعار شهریار حذف شود، وی با اشعار خود شناخته خواهد شد. اما حسین منزوی کار جدیدی را شروع کرد؛ اینکه جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی را باید در مورد منزوی گفت. اشعار وی در عین اینکه عاشقانه است، وحدت دارد؛ در محور عمودی انسجام خوبی را میتوان مشاهده کرد؛ در عین اینکه زبان وی روان و معاصر است، ولی سخته و فاخر است؛ در عین اینکه نحو اشعارش به نحو معیار امروز فارسی نزدیک است، استفادههای آرکاییک هم در نحو دارد. در این جاست که ارزش آموزشی شعر منزوی برای نسل جوان و جدید مشخص میشود.»
به بهانهی همین مقدمهی کوتاه در مورد منزوی، بحثی در مورد خلاقیت در شعر و ارتباط آن با خودباوری درگرفت. مهمان این جلسه در خصوص این بحث توضیح داد: «منزوی با همهی مسائلی که برایش در زندگی به وجود آمد، شخصیت خود را از دست نداد و توانست تشخیص دهد که چه کاری را در چه زمانی انجام دهد. علت آن هم این بود که وی رشتهی اتصالی با اهل بیت (علیهم السلام) داشت و به همین دلیل هیچگاه یکپارچگی شخصیت خود را از دست نداد. نکتهی دیگر این است که در آن زمان هیچ حمایتی از وی صورت نگرفت و همین دلیلی بود که وی نتوانست به خوبی در شعر معاصر فارسی شناخته نشد. در کنار وی شخصیتی مانند عمران صلاحی بود که وی هم توانایی بسیاری در شعر نیمایی داشت ولی عملا به دلیل حمایتهایی که از هم صورت نگرفت، او هم به سرنوشت منزوی دچار شد؛ با اینکه وی هم در شعر نیمایی مانند منزوی در غزل حرفی برای گفتن داشت.»
پس از این، شاعران شروع به خواندن اشعار خود کردند. نخستین فردی که شعر خواند، آقای شمس بود. وی دو غزل با این دو بیت آغازین خواند:
در کوچههای قصه هوا سبز میشود
فانوس پشت پنجرهها سبز میشود...
زهیر توکلی، ضمن ستایش دو بیت نخست این شعر و شاعرانگی آن، تناسب این دوبیت با بیت پایانی غزل را تحسین نمود.
برای پرسه در این کوچهها مجالی نیست
بیا به خانهی ما، خوب من! خیالی نیست...
و این غزل بسیار مورد تحسین حاضران قرار گرفت.
شاعر بعدی، سعید پورطهماسبی بود که غزلی با این مطلع خواند:
ای که میخواهم تو را همواره از جان بیشتر
جان من! دیگر مرا از خود مرنجان بیشتر...
تغییر برخی از کلمات برای تبادر بهتر معناهای مورد نظر پیشنهادی بود که به این شاعر توانای جوان ارائه شد. استفادهی بسیار از ردیف این شعر و مشخص شدن تکنیکهای شاعر در وهلهی نخست که ناشی از این تکرار است، تشتت معنایی بسیار و عدم وجود وحدت مضمون از نقاط ضعفی بود که این شعر دچار آن بود و پیشنهاداتی برای رفع اینها ارائه شد.
زهیر توکلی در خصوص این شعر اشاره داشت: «یکی از نکات مهمی که در شعر وجود دارد بحث مضمونپردازی است. نمونهی بارز و عالی آن در شعرهای مذهبی دیده میشود. افرادی مانند محمد سهرابی یا فاضل نظری به دلیل مضمونپردازیهای بدیعی که دارند در شعر آیینی امروز بسیار شناخته میشوند. مضمونپردازیهایی که امروزه انجام میشود بیشتر قائل به این مسئله است که مضمونها به صورتی ساخته شود که به ضربالمثل تبدیل شود: یعنی هم سهل و هم ممتنع باشد. نوع مضمونپردازی در شعر سبک هندی مجال اینکه حال خود را در شعر باقی بگذارد را فراهم نمیآورد.»
پس از این، این منتقد ادبیات فارسی معاصر با شعری از جمع خداحافظی کرد. مطلع این شعر را در زیر میخوانید:
به یاد تو از خویش خرسند بودم
تو را آرزو! آرزومند بودم...
شاعر بعدی، امیرحسین محمودی از اعضای سومین دورهی آفتابگردانها بود که غزلی با این مطلع خواند:
مثل دریا وقت طوفان شدید
کشتیام را عاقبت در خود کشید...
دقت بر تبادر معناهایی که در این شعر مشاهده میشود از جمله پیشنهاداتی بود که به این شاعر جوان ارائه شد.
آقای نوروزی، شاعر دیگری بود که غزلی با این بیت آغازین خواند:
حیف است که از یاد ببریم انقلاب را
آن اشک چشم مادران دلکباب را...
رعایت اصول شاعرانه و دوری از شعری که بیشتر شبیه به بیانیهی سیاسی هستند تا شعر، از جمله پیشنهاداتی بود که به این شاعر پیشنهاد شد.
آقای نوروزی، پس از این غزلی با این مطلع خواند:
ابر را گفتهام تا به عشقت عاشقانه ترانه ببارد
باغبان نیز باید بیاید، حسن یوسف برایت بکارد...
مطلع و مقطع خوبی که در این شعر مورد استفاده قرار گرفته است، بسیار مورد ستایش قرار گرفت.
پس از این، رضا زنگنه چهارپارهای با این بند نخستین خواند:
با من بمان این قصه را از سر
شکی به پایانت نخواهم کرد
امروز با من مهربانتر باش
فردا پشیمانت نخواهم کرد...
عاطفهی شعر در این غزل بسیار تحسین و تشویق شد و اجرای خوب شعر، یکی از پیشنهاداتی که برای بهتر شدن این شعر ارائه شد.
نفر بعدی، آقای سلیمانی بود که دو غزل با این ابیات نخستین خواند:
عجیب نیست جهان را تنت به باد دهد
تمام دین مرا دامنت به باد دهد...
***
چه بیفروغ، چه تنها، چه گوشهگیر شده
کسی که سر به هوا بوده، سر به زیر شده...
تغییر بعضی از واژهها برای از بین بردن تبادرهای معنایی منفی، پیشنهادی بود که به این شاعر توانای جوان ارائه شد.
برزگر، شعری عربی از جبران خلیل جبران با ترجمهی آقای موسی بیدج با این مطلع خواند:
أعطني الناي وغن فالغناء سر الوجود
و أنين الناي يبقى بعد أن يفنى الوجود
(نی را به من بده و خود آواز بخوان زیرا که آواز راز جاودانگی و نالهی نی در روزگاران و پس از پایان جهان باقی است.)
پس از خوانش این شعر، توجه به اشعار عربی و پتانسیل این اشعار، ترجمههای موفق و وفاداری یا عدم وفاداری به اشعار عربی در ترجمه از جمله مواردی بود که در خصوص آن بحث شد. در این بخش از جلسه محمدحسین نعمتی اذعان داشت که شعر عربی از شعر فارسی بسیار موفقتر بوده است و نمونههای بسیار موفقی از شعر در ادبیات عرب میتوان مشاهده نمود.
پس از این، از آقای عزتیپاک مدیر دفتر داستان موسسهی شهرستان ادب دعوت شد تا صحبتی کووتاه در مورد ارتباط میان شعر و داستان داشته باشد. وی در صحبت خود اشاره داشت: «به نظر میرسد آنقدری که داستان نویسان شعر میخوانند، شاعران داستان نمیخوانند. این دو خیلی میتوانند به هم کمک کنند تا ارتقای بیشتری در هر کدام شاهد باشیم. خواندن داستان در خلق تصویر، روایت و افزایش تخیل به شاعران کمک میکند. خواندن رمانهای بسیار خوب غزبی که پیشنهادات جدیدتری دارند، میتواند به شاعران کمک کند تا فضاسازی بهتری برای شعر خود سامان دهند. از طرف دیگر، خواندن شعر برای داستاننویسان، فضاسازی و روانی کلام را به ارمغان میآورد. نمونهی شاعران بزرگ آن، شعر زیور اثر شاملو است که به تاثیر از کتاب کلیدر نوشته است.»
پس از این، در راستای صحبتهای عزتیپاک، آقای رضا زنگنه غزلی که با الهام از کتاب بلندیهای بادگیر اثر امیلی برونته سروده بود برای حاضرین خواند. در زیر مطلع آن را میخوانید:
من هم برای تو دل آیینه داشتم
یک آسمان هوای تو در سینه داشتم...
که این شعر بسیار مورد تحسین قرار گرفت.
پس از این، محمدحسین نعمتی، غزلی منتشرنشده با این مطلع خواند:
تمام باغ از عصیانگریهای تبر پر شد
و حجم سبز باغ از نالههایی بیاثر پر شد...
***
وی در ادامه در جهت تاکید بر سخنان عزتیپاک، شعری سپید که با الهام از کارتون آلپ نوشته بود؛ خواند:
نفستنگی گرفته است پدربزرگ
بس که از صبح تا غروب
دمیده است در این بادکنکها...
پس از این، محمدحسین نعمتی ضمن تشکر از حاضرین و به خصوص آقای عزتیپاک، برای آنها آرزوی موفقیت داشت و از آنها دعوت کرد تا در جلسات بعدی دفتر شعر موسسهی شهرستان ادب که هر هفته برگزار میشود، شرکت نمایند.