سیدمهدی شجاعی، نویسندهی پرکاری است که در رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و ترجمه و بازنویسی ادعیه، برای بزرگسالان و تألیف و ترجمهی کتب برای کودکان، سالهاست قلم میزند. از آثار برجستهی کارنامهی او میتوان اشاره کرد به: کشتی پهلو گرفته، آفتاب در حجاب، غیرقابل چاپ، سانتاماریا، سقای آب و ادب، پدر عشق پسر. منتقدان و خوانندگانش او را نویسندهای ارزشی میدانند که دغدغهی مذهب دارد و به هر سمت و سویی قلم نمیزند.
ضمن تبریک ولادت حضرت زینب، به معرفی کتاب «آفتاب در حجاب» اثر سید مهدی شجاعی میپردازیم:
آفتاب در حجاب کتابی است که زندگی حضرت زینب را روایت میکند، از بدو تولد تا لحظهی وفات ایشان. طی فصلهایی که هرکدام یک پرتو نامیده شده است. به گفتهی نویسنده، این کتاب پس از تحقیقات تاریخی بسیاری نگاشته شده است و روایات آن، مستند میباشند. در طی کتاب، راویِ دانای کل، حضرت زینب را مخاطب قرار داده است و با ایشان گفتوگویی یک طرفه دارد. از زیباترین پرتوهای کتاب، پرتوهای مربوط به واقعهی کربلاست که اوصاف حضرت زینب را به زیبایی هرچه تمامتر بیان میکند:
«مگر تو از بدو ورود به این جهان، خودت را مهیاى این روز نمى کردى ؟
پس باید قطره قطره آب شوى و سکوت کنى. جرعه جرعه خون دل بخورى و دم برنیاورى. همچنان که از صبح چنین کرده اى. حسین از صبح با تک تک هر صحابى، به شهادت رسیده است، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلى بخشیدهای. هر بار قلبش را گرم کردهاى و اشک از دیدگان دلش ستردهاى . هر بار که از میدان باز آمده است، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کردهاى، به همان تعداد، در خود شکستهاى، اما خم به ابرو نیاوردى. خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست. خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست... .»
همین نگاه نزدیک به حضرت زینب را، عامل موفقیت این اثر دانستهاند. در پرتو دوم، دربارهی تولد آن حضرت اینگونه آمده است:
«سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصهی وجود گذاشتی، ای نفر ششم پنج تن!
بیش از هرکس، حسین از آمدنت خوشحال شد. دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید: «پدر جان! پدر جان! خدا یک خواهر به من داده است!»
زهرای مرضیه گفت: «علی جان، اسم دخترمان را چه بگذاریم؟»
حضرت مرتضی پاسخ داد: «نامگذاری فرزندانمان شایستهی پدر شماست. من سبقت نمیگیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر.»
پیامبر، تو را چون جان شیرین، در آغوش فشرد، بر گوشهی لبهای خندانت بوسه زد و گفت: «نامگذاری این عزیز، کار خود خداست. من چشم انتظار اسم آسمانی او میمانم.»
بلافاصله جبرئیل آمد و در حالیکه اشک در چشمهایش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد. ای زینت پدر!
پیامبر از جبرئیل سؤال کرد که دلیل این غصه و گریه چیست؟
جبرئیل عرضه داشت: «همهی عمر در اندوه این دختر میگریم که در همهی عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید.»
پیامبر گریست. زهرا و علی گریستند. دو برادرت حسن و حسین گریه کردند، و تو هم بغض کردی و لب برچیدی.»
این کتاب مانند سایر آثار سید مهدی شجاعی، توسط نشر نیستان، به چاپ رسیده است.