شهرستان ادب: به مناسبت شب عاشورای حسینی، غزلی تازه از محمّدحسین نجفی میخوانیم که از زبان حضرت زینب(س) سروده شده است.
آی ای قرار این همه دلتنگ بیقرار!
رفتی و ماندهایم غریبانه سوگوار
ترکید بی نوازشت از غصّهها دلش
از دخترت رقیّه دمی چشم برمدار
امّید دختران تو را ناامید کرد
وقتی به خیمه آمد آن اسب بیسوار
آن دخترانِ بعد تو آتش گرفته دل
بی سینهریز و یاره و خلخال و گوشوار
آتش گرفت خیمه پس از رفتن تو، آه!
آنک خزان زدهست شبیخون بدین بهار
بعد از تو در حوالی این لحظههای تلخ
گفتم به دختران تو در دود، در غبار:
«هرچند ممکن است در این دشت گم شوید
دارند میرسند، علیکُنَّ بالفرار»
□
ناچار دل به رفتن از این دشت دادهام
باید چه کرد با دلم این سالها دچار؟