موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتگویی با محمدرضا شرفی خبوشان

از «عاشقی به سبک ون‎گوگ» تا «تقاص قرطاس»

21 اردیبهشت 1394 05:44 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.86 با 7 رای
از «عاشقی به سبک ون‎گوگ» تا «تقاص قرطاس»

شهرستان ادب: در آستانۀ بیست و هشتمین نمایشگاه بین‎المللی کتاب تهران، گفتگویی می‎خوانید با «محمدرضا شرفی خبوشان» رمان‎نویس و شاعر توانای سرزمینمان.   «نامت را بگذار وسط این شعر» نام مجموعه‎شعر سپید و «عاشقی به سبک ونگوگ» نام رمانی است از شرفی‎خبوشان به همت انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. گفتنی‎ست «عاشقی به سبک ونگوگ» از رمان‎های قابل توجه سال گذشته در نظر منتقدان و مخاطبان بود.


شهرستان ادب: عرض سلام داریم خدمت آقای خبوشان. گفتگویی پیشتر با شما برای سایت شهرستان ادب انجام داده‌ایم. اگر یادتان باشد هم در مورد گذشتۀ شما و هم‌چنین چگونگی ورودتان به حوزۀ مطالعه و کتاب صحبت کردیم و شعر سپید و غزل که بهانۀ آن گفتگو، کتاب «نامت را بگذار وسط این شعر» بود. گفتگوی خوب و مفصلی هم از آب درآمد. نیت این گفتگو بیشتر صحبت دربارۀ رمان شما «عاشقی به سبک ونگوگ» است و اینکه ببینیم این روزها مشغول چه فعالیت و کاری هستید. شما اگر ابتدائاً نکاتی به ذهنتان می‌رسد بفرمایید.

شرفی‎خبوشان: سلام. عرض کنم که چون من به طور تخصصی در حوزۀ داستان و رمان کار میکنم این روزها هم به روال سابق، مشغول نگارش رمانی هستم که قرار است به نشر شهرستان ادب تحویل داده شود اما رمان قبلی من که آماده شده برای نشر، عنوانش هست «تقاص قرطاس» که ناشر آن مشخص نیست. با چند ناشر وارد گفتگو شدم اما مشخص نیست که چه ناشری آن را به چاپ خواهد رساند. تقاص قرطاس رمانی است که حدود سه سال من روی آن وقت گذاشتم و رمانی بود که بعد از اتمام رمان عاشقی به سبک ونگوگ، آن را آغاز کردم. عاشقی به سبک ونگوگ هم رمانی بود که نشر شهرستان ادب آن را چاپ کرد و در نمایشگاه کتاب سال گذشته (93) رونمایی شد و جزو کتابهای پرفروش شهرستان ادب بود در نمایشگاه. بلافاصله که من این رمان را تحویل شهرستان ادب دادم شروع کردم و روی تقاص قرطاس کار کردم. تقاص قرطاس رمانی است که به یک موضوع تاریخی قابل توجه پرداخته؛ موضوعی بسیار حساس و در روند تاریخ ما تأمل‌برانگیز. روایت دزدی است از کتابخانۀ سلطنتی یا کتابخانۀ مبارکه در زمان مظفرالدین شاه قاجار. همان‌طور که اکثر دوستان که علاقه‌مند به مباحث تاریخیاند می‌دانند کتابخانۀ سلطنتی از نظر خطی یکی از کتابخانه‌های بسیار مهم و صاحب کتاب‌های نفیس و استثنایی دنیاست، حتی در حال حاضر. آنچه الآن دارد با آنچه که بوده زمین تا آسمان فرق دارد. یعنی بخش اعظمی از کتاب‌های آن در زمان مظفرالدین شاه به دست کتابدار سلطنتی، جناب لسان‌الدوله به غارت رفت. اسناد و مدارک آن هم در آرشیو اسناد سازمان اسناد و کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی وجود دارد و پیرامون این مسأله هم مقالاتی چاپ شده است تا به حال. حتی خانم قاضی‌ها کتاب خاصی را اختصاص دادند به بیان کردن این جریان دزدی از کتابخانه سلطنتی که انتشارات مجلس آن را چاپ کرده است اما آنچنان که باید و شاید نیست و این موضوع از نظر اکثریت مردم و کسانی که به هر حال علاقه مند هستند به مباحث تاریخی، پوشیده مانده است. این موضوع یعنی دزدی از کتابخانۀ سلطنتی هم‌زمان شده است با جریانات سال‌های منتهی به مشروطه؛ سال‌های آشفتۀ سلطنت مظفرالدین شاه. آمارهای مختلفی از کتاب‌های این کتابخانه داده‌اند: بعضی گفته‌اند 4 هزار کتاب نفیس خطی با تصاویر و مینیاتورها و تابلوهای نقاشی منحصر به فرد و برخی دیگر تعداد کتاب‌ها را بیشتر یا کمتر تخمین زده‌اند. این دزدی توسط لسان‌الدوله انجام می‌شود و فروخته می‌شود به کاردارهای سفارت خارجه در ایران از جمله به کاردارهای سفارت انگستان و عثمانی و حتی روسیه. از این طریق این کتاب‌ها از کشور خارج می‌شود. این وسط دلال‌هایی هم بوده‌اند که این کتاب‌ها را از کشور خارج می­کرده‌اند و الآن هم در تمام موزه‌های دنیا کتبی که به دست این فرد دزدیده شده است موجود است. این به معناست که بخش قابل توجهی از کتاب‌های نفیس در دنیا، نسخ خطی‌ای که از ایران خارج شده است و مربوط میشود به این دوره و این جریان.

 

شهرستان ادب: آقای خبوشان همانطور که خودتان هم واقف هستید این موضوع، موضوع خاصی است در مورد یک اتفاقی که سالها پیش افتاده و معمولاً در ادبیات ما به این موضوعات خاص اشاره نمیشود و به آن‌ها پرداخته نمیشود. چهطور شد که این دغدغه را پیدا کردید که دربارۀ این اتفاق، داستان بنویسید؟ و دربارۀ سختی­های راه و تحقیقاتی که انجام دادید هم برای ما صحبت کنید.

شرفی‎خبوشان: خود روایت جذابیت خاصی دارد اما مهم‌تر از آن نوع نگاهی است که ما می‌توانیم به روایت‌های تاریخی داشته باشیم. یعنی بتوانیم به وسیلۀ بازنمایی و پرداخت این روایت‌ها، حرف نویی بزنیم که شامل دردها و رنج‌های مشترک بشری باشد و در هر زمانی کاربرد داشته باشد و فقط نگاه کردن به یک اتفاق تاریخی نباشد.

 

شهرستان ادب: طبیعتاً موضوع هم طوری است که میشود به رمان دیدی ترجمهای و جهانی هم داشت. می­خواهم ببینم چه­قدر این مد نظر شما بوده است در نوشتن و نوع نگاه به موضوع و روایت.

شرفی‎خبوشان: بله. از این جهت که می­فرمایید این امکان را هم دارد که مورد خوانش قرار بگیرد از طرف کشورهای دیگر و ملت­های دیگر. چون گفتم مسأله­ای است که کلیتی پیدا می­کند مرتبط به خیلی از قضایایی که آدم­ها با آن سر و کار دارند و این برمی­گردد به نوع پرداخت آن که نویسنده چگونه به این حادثۀ تاریخی نگاه کند و چه ابعادی از این حادثه را مطرح کند. فقط بازنمایی یک حادثۀ تاریخی مطرح نیست در یک رمان، بلکه چگونگی نشان دادن آن و چگونگی پرداختن به آن بسیار مهم است. موضوع، موضوعی ست که مرتبط می­شود با نگاه ما ایرانی­ها به مطالعه و خواندن. ما ایرانیان از دیرباز احترام ویژه­ای برای کتاب و کتابت قائل بوده­ایم و هنری که در این زمینه به کار برده­ایم چه در نسخه­پردازی، چه در صفحه­بندی و چه در نگارگری در اوج بوده است و شاهد آن هم آثاری است که باقی مانده است. اما اینکه چه شده است که ناگاه به جایی می­رسیم که آن­چنان بی تفاوت می­شویم نسبت به داشته­های خودمان که فردی که خودش مسند کتابداری کتابخانۀ سلطنتی را دارد به راحتی خودش این گنجینۀ عظیم ملی را غارت می­کند و به بهای اندکی به بیگانگان می­فروشد مسئلۀ مهمی است. خب از این زاویه نگاه کردنش خیلی می­تواند مورد تأمل باشد. این برای من جذاب بود که اتفاقاً در زمان غارت این گنجینه ی ملی، دولتی آشفته داریم و در رأس این حکومت پادشاهی است ضعیف­النفس و این بیماری و فساد در همۀ ارکان حکومت رخنه کرده است. اما اینکه آیا بی­توجهی ما به کتاب باعث شده این جریانات به وجود بیاید یا این جریانات باعث شده که ما به کتاب بی­توجه باشیم موضوع مورد علاقۀ من بود در پرداختن به این رمان که این دو تا موضوع ارتباطی دو سویه با هم دارند. یعنی هر زمان که ما به کتاب بی­توجه شده­ایم خب سرنوشت ناگواری پیدا کرده­ایم، چه از نظر اجتماعی، چه از نظر اقتصادی چه از نطر فرهنگی. در هر دورهای که کتاب برای ما ارزشمند شده و به آن افتخار کردهایم و او را پاسبانی کردهایم، آنجا اوج فرهنگ و تمدن ما بوده است، اوج پیشرفت ما بوده است. اینها دغدغههایی بود که من در این کتاب نشان دادم و عنوانش را هم که گذاشتهام «تقاص قرطاس» به همین سبب است یعنی بلایایی که بر سر آدمیان این مملکت آمده است، به نوعی بلاهایی بوده که ملک قرطاس یعنی ملکه و فرشتۀ کاغذ بر سر ما آورده است. چون به باوری قدیمی قرطاس نام فرشتۀ کاغذ است و همین نام بر خود کاغذ هم اطلاق میشود و باوری هست که اگر ما به کاغذ بیاحترامی کنیم، فرشتۀ کاغذ که همان قرطاس باشد ناراحت و عصبانی میشود و در این کتاب مطرح شده که بلایایی که بر این مملکت رفته است سببش بیاحترامی و عدم پاسداشت داشته‌هایمان و به خصوص کتاب بوده است. این چیزی بود که سعی کردم حالت داستانی و روایی پیدا کند و جذابیت‌های روایتی داشته باشد. وقت سه ساله‌ای که روی این کتاب صرف شد علتش این بود که می‌خواستنم زبان و نثری را پیدا کنم که مناسب با شخصیت‌های رمان باشد. چون شخصیت‌های رمان حدود صد و خورده‌ای سال پیش است زندگی می‌کرده‌اند، با دیالوگ و حرف زدن خاص خودشان.

 

شهرستان ادب: ما هم از خواندن خبری درباره این  کتاب بسیار خوشحال شدیم. برای دیده شدن این رمان و این خبر چه کاری کرده‌اید یا می‌شود کرد؟ چون همان‌طور که می‌دانید خیلی از دست‌آوردهای غرب و اروپا نتیجۀ دزدیدن علوم انسانی و کتاب‌های کشورهای مسلمان است.

شرفی‎خبوشان: مبحثی که شما مطرح کردید خب خیلی دور است از کاری که من انجام دادهام. مبحث شما یک مبحث عمیق و جدی هست که به اثبات هم رسیده و تأثیر معارف اسلام و حتی تمدن و فرهنگ ایرانیان را به خصوص در حوزۀ فلسفه و کلام و حتی دانش‌های دیگری مثل ریاضی و هندسه و منطق و حتی نجوم و حتی علم شیمی را در غرب و اروپا می‌توان دید. این را خود اروپاییان هم باور دارند و اعترف می‌کنند و بیان می‌کنند که چنین چیزی بوده است. خب این جریان طبیعی تاریخ است که ملتی دانششان به جایی برسد که روی ملت دیگری تأثیر بگذارند. این تأثیرپذیری خیلی چیز خوبی است اما مبحثی که من توی این رمان مطرح کردم بسیار متفاوت است. این را مطرح کردم که ملتی به جایی می‌رسند که به داشته‌های خودشان بی‌اعتنا می‌شوند، به کتب خودشان، به هنر خودشان، به گنجینۀ خودشان بی‌اعتنا و بی تفاوت می‌شوند و خیلی راحت و ساده آن را به بیگانگان واگذار می‌کنند. جالب این است که لسان‌الدوله خودش آدم بی‌سوادی نبوده است. این آدم مثلاً زبان فرانسه هم می‌دانسته است. حتی یک کتاب ترجمه هم به او منسوب شده و این یعنی آن‌چنان هم نمی‌شود گفت که فردی نامطلع از ارزش نسخ تاریخی بوده است. نه، این فردی بوده است که می‌شناخته و به هر حال کتابدار کتابخانۀ سلطنتی بوده است. این موضوع یک تنبّه و آگاهی است تا ما به خود بیاییم و با توجه به آن اشاره‌ای که شما کردید، بله، ما ملتی بودیم که بسیار بسیار در علوم مختلف متقدم بودیم و بر دیگران تأثیر گذاشتیم. خب! این فقط مربوط به گذشته است اما افتخار صرف به گذشته مفید نیست. اکنون چه هستیم؟ اکنونی که تیراژ کتاب‌های ما هزار تا و دوهزار تاست. این زنگ خطر است. این یعنی چه؟ یعنی ما تغییر کردیم. یک مثال ساده می‌زنم: در زمان قاجاریه، سال 1852 چند سال از حکومت ناصرالدین شاه قاجار می‌گذشته. درست در همین سال خانم هریپ تیچر استو رمان «کلبۀ عمو تُم» را در امریکا چاپ می‌کند. فکر می‌کنید چند نسخه به فروش می‌رود؟ 150 هزار نسخه! زمانی که این طرف حکومت ناصرالدین شاه قاجار است و ما تعداد با سوادهایمان شاید به ده هزار نفر هم نمی‌رسیده است ولی آنجا فقط 150 هزار نفر کتاب را می‌خرند و می‌خوانند. خب این مقایسه‌ها نشان می‌دهد که ما احتیاج به تغییر و تحول داریم. ما باید بدانیم سرنوشتمان و تقدیرمان بسته شده است به اینکه به خود بیاییم و ارزش خودمان را بدانیم. بپذیریم که این برای ملت ما شایسته نیست که کتاب‌هایش تیراژ هزار و دو هزار تا داشته باشد. وقتی این را بپذیریم که شایسته نیست تکان می‌خوریم و حرکت می‌کنیم و به خودمان می‌آییم و خروجی آموزش و پرورش ما می‌شود شاگرد کتابخوان، نه شاگردی که در دوازده سال تحصیل اهل کتاب نباشد و در تمام این سال‌ها حتی یک رمان هم نخوانده است. باید به نظر من یک تجدید نظر کلی بکنیم و ببینیم کجای کار ایراد دارد. بنده هم که دارم اعتراض می‌کنم نسبت به این قضیه بیکار ننشسته‌ام؛ بلکه دارم ریشه‌های تاریخی آن را درمی‌آورم و انگشت گذاشته‌ام روی نقطه‌ای که اگر به این نکته بپردازند و برای همه دغدغه بشود مطمئناً تأثیرگذار خواهد بود و هدف من این بوده است که این کتاب با عث بشود که ما کمی به خود بیاییم و برویم به این سمت که مطالعه در کشور ما نهادینه بشود و «خواندن» بشود فرهنگ والایی که همه به آن افتخار کنند.

 

شهرستان ادب: در جامعۀ ما چه اتفاقی افتاده است که تیراژ کتاب کم شده است؟ یعنی سبک زندگی، سمت و سوی تفکر به کجا رفته؟

شرفی‎خبوشان: دلیل آن یک چیز است و آن هم عدم احترام ما به دانستن است. وقتی همۀ اقشار به نوعی دانستن برایشان مقدم ارزش‌ها نیست و در صف اول ارزشها نیست و به انسانی که داناست بها نمی‌دهند، بلکه به انسانی که داراست بها می‌دهند نتیجه چنین می‌شود.. این البته در خانواده‌ها، در اقوام و در روابط فامیلی هم خودش را نشان می‌دهد. یعنی به آن فامیلی که پول بیشتری داشته باشد بهای بیشتر می‌دهند تا آن فامیلی که دانایی بیشتری دارد. ما به کسی که دستش کتاب است و توی پیاده‌رو راه می‌رود با دیدۀ تحسین نگاه نمی‌کنیم ولی اگر دست کسی گران‌ترین و مدل‌بالاترین گوش باشد با یک دیدۀ خاص و حسرت و احترام نگاه می‌کنیم. فخرفروشی شده است به گوشی و ماشین، نه به خواندن، و نه به داشتن کتاب و اهل کتاب بودن. اهالی کتاب، اهالی بسیار گوشه‌نشین و عزلت‌گرفته‌ای هستند و این همه‌جا دارد ترویج می‌شود. به نظرم اینکه ما مطالعه نمی‌کنیم و تیراژ کتاب این‌قدر پایین است یک ریشۀ عمیق فرهنگی دارد که باید اصلاح و درست بشود و این هم باید از آموزش و پرورش شروع بشود. باید تغییر بدهیم نگاه‌ها را و برگردیم به زمانی که برای دانستن، برای خواندن، برای فهمیدن ارزش فوق‌العاده‌ای قائل بودیم. برگردیم به زمانی که اگر کسی را می‌دیدیم که در دستش کتاب است به او احترام می‌گذاشتیم و برایمان جایگاه ویژه‌ای داشت. برگردیم به زمانی که معلم که منادی دانستن است بالاترین جایگاه را در جامعۀ ما داشت، نه مثل الآن که معلم جایگاه شریف خودش را از دست داده است. مجموعۀ این چیزها منجر می‌شود که تیراژ کتاب می‌آید پایین، خواندن فوق‌العاده پایین می‌آید و حتی برمی‌خوریم به جوان‌هایی که لیسانس و فوق لیسانس گرفته‌اند ‌اما در عمرشان دو تا رمان نخوانده‌اند، سه تا سفرنامه نخوانده‌اند، سه تا خاطره نخوانده‌اند، یک کتابی که بتواند زندگی آن‌ها را یاری کند و دید آن‌ها را به زندگی عمیق کند نخوانده‌اند. فکر می‌کنم این روند اگر ادامه پیدا کند ما فقط نگاه خواهیم کرد و مصرف خواهیم کرد بدون اینکه خلاقیتی به کار ببریم و بدون اینکه تغییری در خودمان ایجاد کنیم. رمز پیشرفت یک ملت خواندن کتاب است. به خصوص رمان یک علامتی است که ما بفهمیم یک کشوری دارد گام‌هایی به سمت توسعه برمی‌دارد یا نه. در همۀ کشورهای توسعه‌یافته تیراژ رمان، نشان‌دهندۀ میزان توسعه‌یافتگی آن کشور است.

 

شهرستان ادب: در بعضی حوزه ها ما می‌بینیم که تیراژ کتاب­ها به شدت زیاد می­شود. مثلاً در حوزۀ دفاع مقدس و خاطره و بعضی سفرنامهها تیراژهای کتاب بسیار بالا میرود. البته شاید باز هم تیراژها به اندازۀ کشورهای دیگر نشود ولی در حوزۀ دفاع مقدس، تاریخ جنگ و تاریخ انقلاب و سفرنامهها میبینیم که تیراژها به شدت بالاست. اما این امر در رمان اتفاق نمیافتد. یعنی ما در ایران کتاب مربوط به دفاع مقدس داریم که به چاپ دویستم هم رسیده باشد ولی در حوزۀ رمان و شعر نه. علت کجاست؟

شرفی‎خبوشان: نکتۀ مثبتی را شما اشاره کردید. ما باید این نکتۀ مثبت را تسری بدهیم. اگر یک کتابی تیراژ بسیار بالایی پیدا می‌کند و چاپ‌های متعددی می‌خورد دلایلی دارد. یکی اینکه تبلیغات دولتی روی آن زیاد می‌شود، انرژی زیادی صرف می‌شود و برنامه‌های زیادی ساخته می‌شود، از رسانه‌های مختلف کتاب مطرح می‌شود. خب این خیلی خوب است، عالی است. باعث می‌شود آن کتاب به تیراژ بالایی برسد. تمام این‌ها باعث شده این کتاب‌هایی که شما نام بردید به چاپ‌های بالا برسند. خب این خیلی خوب است. همۀ نویسندگان این را دوست دارند و باید این را تسری بدهیم به همۀ کتاب‌ها. باید رسانه‌های ما جایگاه ویژه‌ای برای کتاب باز کنند. در تلویزیون همان‌طور که به یک بازیکن بها داده می‌شود به یک نویسنده بها داده بشود. مردم نویسنده را روزانه ببیند و کتاب‌ها را روزانه ببینند. معرفی کتاب‌ها و برنامه‌هایی که دربارۀ کتاب‌ها ساخته می‌شود ادامه داشته باشد تا همۀ مردم ببینند. اگر همۀ این کارها برای هر کتابی انجام بشود مطمئن باشید هر کتابی که شایسته باشد به همان تیراژ خواهد رسید. این‌طور نیست که ما فقط همان چندکتاب را داشته باشیم که پتانسیل مطرح شدن را داشته باشند. بله، آن کتاب‌ها خیلی خوب بوده‌اند اما مجموعۀ کارهایی که روی آن کتاب‌ها شده باعث شده مردم ببیند و بشناسند و بخوانند. مردم ما مردم فرهیخته‌ای هستند و مردمی علاقه‌مند به دانستن. منتها ما باید این علاقه‌مندی و این میل و رغبت آن‌ها را بیدار کنیم. میل و رغبتی که سرد شده را باید بیدار کنیم و گرمش کنیم تا با همان میل به سمت مطالعه و خواندن بروند. یعنی مجموعاً می‌خواهم بگویم اگر تمام دانش‌های خودمان را برای معرفی یک کتاب به کار ببندیم هر کتابی در جامعۀ ما این ظرفیت را خواهد داشت که به تیراژ بالا برسد.

 

شهرستان ادب: پس در این اتفاقی که برای کتاب افتاده صرفاً مردم را مقصر نمیدانید و دولت و سیاست‌گذاریها را هم دخیل می‌دانید.

شرفی‎خبوشان: این‌طور نیست که من بگویم مردم نقششان در دیده نشدن کتاب کم است. نه، اتفاقاً این فلش را طرف خودمان می‌گیرم. نمی‌خواهم بگویم مردم بی‌تقصیر هستند. اتفاقاً خوب شد این سؤال را مطرح کردید. من معتقدم خود مردم مقصران اصلی هستند. باید خودشان به این فکر بیفتند. الان دیگر باید بگوییم بس است هر قدر اشتباه‌ها را بر گردن حکومتی‌ها و دولت انداختیم. اصلاً باید این ذهنیت را عوض کرد که دولت و ملت دو چیز جدا هستند. نه، یکسان هستند. به هر حال هر چیزی که من شامل آن می‌شوم و بر من می‌گذرد از کانال خود من است، از جنبۀ خود من. یعنی خود من عامل این هستم که کتاب بخوانم یا نه. در جامعۀ ما اتفاقاً کتاب جزء ارزان‌ترین چیزها به شمار می‌رود نسبت به بقیۀ چیزها. با اینکه خیلی‌ها می‌گویند گران است اما به نظر من ارزان هم هست. مقایسه کنید روند تولید کتاب را. الآن در جامعۀ ما هرکس کتاب میخرد فقط پول کاغذ و مرکبش را می‌دهد؛ هیچ‌کس پول زحمت و اندیشۀ نویسنده را نمی‌دهد. در حالی که در تمام دنیا بهای پشت کتاب بر اساس زحمت نویسنده است، بر اساس ارزش محتوایی کتاب است که ارزیابی می‌شود. در این صورت ممکن است یک کتاب 70-80 صفحه‌ای به معیار سنجش پول ما یک چیزی حدود چهل هزار تومان باشد. الآن مثلاً یک کتاب صفحه ای 70-80 در ایران خیلی قیمت بخورد 6-7 هزار تومان است اما باز هم می‌گویند گران است. حالا شما مقایسه کنید با خیلی خرج‌هایی که ما می‌کنیم در زندگی‌مان. به نظر من برای کتاب هم می‌شود جا باز کرد و مردم اگر اهمیت بدهند و مطالعه در زندگی‌شان جا باز کند مطمئناً برای آن هزینه می‌دهند.

 

شهرستان ادب: در گفتگوی قبلی که پیش از انتشار «عاشقی به سبک ونگوگ» بود شما خبر داده بودید از رمانی که دارید می‌نویسید و فرموده بودید رمانی است که در آن رد پای یک شاعر هم دیده می‌شود. به نظرم منظورتان همین کتاب عاشقی به سبک ونگوگ بوده است. درست است؟ عاشقی به سبک ونگوگ بیشتر در مورد نقاشی بود تا شعر. این‌طور نیست؟

شرفی‎خبوشان: بله خب. در روند نوشتن این خیلی پیش می‌آید و طبیعی است که نویسنده خط داستان را عوض کند. مخصوصاً در رمان که بسیار پردامنه و پرزحمت است و ادامه‌دار. فرق دارد با هنرهای دیگر. رمان از این نظر ادامه دارد که با رنج و زحمت و صرف عمر از طرف نویسنده خلق می‌شود. شما باید روزانه ذره‌ذرۀ اجزا را بسازی و بیایی جلو. در روند ساختن، اتفاق می‌افتد که شما تغییراتی بدهید در این بنا. ممکن است یک شخصیت فرعی حذف بشود، ممکن است اصلاً شخصیت اصلی راه دیگری برود و به هر حال اقدام دیگری کند یا شخصیت‌ها اصلی و فرعی شوند و در کل تغییراتی به وجود بیاید. علتش این است که وقتی که چهارچوب اصلی مسخص شد و آن فضای اصلی ایجاد شد و قلم روان شد، اینجا دیگر رمان است که نویسنده را به دنبال خودش می‌کشاند؛ نویسنده نیست که رمان را پیش می‌برد. یعنی نویسنده می‌شود راوی آن چیزی که دارد در رمان رخ می‌دهد. حتی خود نویسنده امکان دارد خبر نداشته باشد که چه اتفاقی می‌افتد و این هیجان خبر نداشتنش است که دارد او را پیش می‌برد تا بنویسد. این را بسیاری از دوستان و مؤسسه‌ها و یا بعضی از گروه‌ها که علاقه‌مند هستند از طرف نویسنده کاری نوشته شود درک نمی‌کنند و از نویسنده طرحی می‌خواهند و خیلی مصر هستند طبق آن طرحی که مدنظر خودشان بوده یا ارائه شده کار به پایان برسد. این را به آن‌ها می‌گویم که بدانند که رمان یک چیز از پیش تعیین شده نیست. هرچند یک طرح کلی می‌نویسند اما در پایان شما شاید ببینید نتیجه چیزی شده است که خود رمان خواسته، نه نویسنده. رمانی هم که این‌طوری پیش برود خواناتر و جذاب‌تر است تا اینکه نویسنده جزء به جزء رمانش را بداند و توی ذهنش تعیین کرده باشد که آدم‌هایش چه کار می‌خواهند بکنند. در آن صورت نه برای خودش هیجان دارد موقع نوشتن و نه بعد از اینکه نوشته می‌شود برای مخاطب جذاب است. باید بگذاریم که خود آدم­ها حرکت کنند و طبق خصوصیات خودشان و تصمیمی که خودشان می­گیرند عمل کنند. گاهی اوقات آدم در زمان نوشتن خودش هم شگفت زده می­شود از اتفاقاتی که در رمان رخ می‌دهد. عاشقی به سبک ونگوگ هم حقیقتاً این‌طوری بود. یعنی گاهی حرف‌ها و رفتار و نگاهی که راوی داشت خود مرا شگفت‌زده می‌کرد و در فصل چهارم کلاً زاویۀ دید عوض می­شود. یعنی از اول شخص به سوم شخص و دانای کل تغییر می‌کند و حتی در زاویۀ دید دانای کل هم یک نوع شگفتی وجود دارد.

 

شهرستان ادب: یک پرش زمانی طولانی هم به گذشته دارد.

شرفی‎خبوشان: بله. برمی‌گردد به روایت هشتاد سال قبل. در یک مکان دیگر که یکی از روستاهای قوچان است و آدم‌های آن عوض می‌شود که به تبع از این نثر هم عوض می‌شود. این رمان خب یک بار در شاهرود نقد شد، یک بار در شهرستان ادب و یک‌ بار هم در فرهنگ‌سرای انقلاب مورد نقد و بررسی قرار گرفت و در هر سه تای این‌ها منتقدین اشاره کردند به تغییراتی که در فصل چهارم اتفاق افتاد. من خودم تعمداً می‌خواستم نشان بدهم که رمان این ظرفیت را دارد که ما در آن یک‌دفعه با زبان متفاوتی مواجه بشویم. این یک حکم کلی نیست که سراسر رمان به یک نثر نوشته بشود. اتفاقاً این قابلیت رمان است که همراه اینکه زمان و آدمها و مکان عوض می‌شود، بتواند زبانش را هم عوض کند. حتی زاویۀ دیدش را عوض کند. همیشه دنبال این نباشیم که مسیری ساده و سرراست را در رمان دنبال کنیم و به نتیجه برسیم و بخواهیم همیشه رمان به یک نوع صحبت کند. ما این را باید قبول کنیم که رمان این ظرفیت را دارد که یک‌دفعه در تمام ابعادش تغییر جدی پیدا کند، فضا متفاوت باشد، اما این تغییر نباید طوری باشد که از مسیر اصلی داستان جدا بشود. فصل چهارم رمان عاشقی هم در ادامۀ سه فصل گذشته است و اگر فصل چهارم نبود رمان اصلاً ناقص بود و چیزی کم داشت. این جمله را اتفاقاً یکی از منتقدین خوب به آن اشاره کردند. اقای افهمی ضرورت وجود داشتن فصل چهارم را به خوبی اشاره کردند. یا خود آقای عزتی پاک در یکی از جلسات کلاً تغییر زاویۀ دید و نثر و لحن را فرمودند که کار خوبی است و این نوع برخورد با رمان را پذیرفتند. یک نوع ریسک و خطر کردن بود که من این را به جان خریدم. خب خیلی از منتقدین ممکن است خوششان نیاد و در کنارش هم بعضی منتقدین پی بردند به تعمدی که من داشتم و خوب هم اشاره کردند. روی هم رفته من حس می‌کنم که این کار یک کار ریسکی بود که من با این رمان انجام دادم و راضی هستم و فکر می‌کنم که لازم بود که به چنین شکلی از رمان نزدیک بشویم.

 

شهرستان ادب: قسمتی که راوی داخل لانۀ سگ است و دارد ماجرا را نقل میکند این‌قدر ماجرای انقلاب در رمان جدی و عینی و ملموس می‌شود که آدم فکر می‌کند دیگر تا آخر داستان قرار است موضوع انقلاب باشد.

شرفی‎خبوشان: بله. این جزو کار بود. یعنی رها نشده است. بحث چاه و دخمه که آدم‌ها و آزادی‌خواه‌ها و مبارزان راه آزادی و معترض به وضع موجود، این رها نمی‌شود و در فصل چهارم اشاره می‌شود که این دخمه انگار یک سابقۀ تاریخی داشته در مملکت ما. و ریشه‌شناسی می‌شود که آن دخمه‌ای که در باغ بود همان دخمه‌ای است که در زمان قاجاریه هم وجود داشته و آدم‌ها را توی آن می‌انداخته‌اند. به هر حال لابه‌لای این روایت کلی راوی پی به وجود خودش هم می‌برد. اما تم اصلی بیان کردن «به دنبال خویشتن» بودن است. انقلاب اسلامی پیدا کردن خویشتن بود که مردم به دنبال یافتن خویشتن خود بودند تا ببیند کی هستند و ماهیتشان چیست و می‌خواستند به خودشان رجعت کنند. شخصیت اصلی رمان در عاشقی اول گرفتار یک عشق سطحی است در یک فضای محدود، ولی کم‌کم مسائلی پیش می‌آید که راوی به خودش می‌آید و سعی می‌کند به عشق معنای دیگری بدهد و لازم دارد برای اینکه فضا را بشکند اول خودش را بشناسد و بداند که هست و از کجا آمده و...

 

شهرستان ادب: از بحث زبان مخصوصاً در سه فصل اول عاشقی هست که خیلی شباهت و نزدیکی و قرابت به شعر و نثر ادبی و اینها دارد. آقای افهمی هم اشارۀ دربارۀ کتاب شما زیادی به بحث زبان داشتند. چه‌طور به این رسیدید که از این نوع زبان استفاده کنید. چون خود شما شعر سپید را هم تجربه کرده‌اید. آیا این تجربۀ شعری به رمان کمک کرد؟

شرفی‎خبوشان: زبان مسئلۀ بسیار مهمی است. چون اصلاً زبان است که داستان را پیش می‌برد. زبان نثر اهمیت ویژه‌ای دارد بر تأثیرگذاری‌اش بر مخاطب. در رمان باید نثر طوری عمل کند که ضمن اینکه روایت را پیش می‌برد خودش هم مثل شیشه، شفاف و روان باشد. نه در حدی که روایت را تحت تأثیر قرار بدهد، به طوری که خودش را نشان ندهد و روایت را نشان بدهد. من توی این رمان همۀ تلاشم این بود که بیشتر از تجربۀ شعر گفتن، برای تلطیف روایت استفاده کنم، نه توی نثر. نمی‌خواستم نثر شاعرانه بشود. شما اگر به توصیفات دقت کنید شاعرانه بودن در ارائه توصیفات است نه در نثر. چون تفاوت است بین اینکه من نثر شاعرانه داشته باشم یا از نگاه شاعرانه استفاده کنم. به هر حال مقوله‌ای که ما با آن سر و کار داریم داستان است و در اصل، داستان است که باید توی چشم بیاید.

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از «عاشقی به سبک ون‎گوگ» تا «تقاص قرطاس»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.