شهرستان ادب: همواره موضعگیریهای متفاوتی در مورد شعر طاهره صفارزاده وجود داشته است که در جای خود محل توجه و تأمل است. اما در این یادداشت نه در مورد شعر ایشان، که به وجهی از تشخص شاعرانه او اشاره میکنیم که مورد اتفاق است و در جایگاه خود حائز اهمیت. و آن، بعد بینالمللی و جهانی شعر طاهره صفارزاده است.
وجه بارز شعر صفارزاده که اغلب صاجبنظران بر آن اتفاق نظر دارند، رنگباختن منِ فردی و ظهور یک منِ اجتماعی در شعر صفارزاده است. این ویژگی در ابعاد بزرگتر، فراتر از ملیگرایی صرف، و یک نوع انترناسیونالیسم یا به عبارت خودش «امتگرایی» بروز مییابد. شاید همین ویژگی است که ارتباط او را با شاعران دیگر کشورها در مدت اقامت و تحصیلش در آمریکا تسهیل کرده است. او حتی به زبان انگلیسی نیز شعر سرود و این برای دیگر شاعران مایۀ شگفتی بود که فردی با زبانی بیگانه، قادر به سرودن شعرهای قابل قبولی باشد. به این ترتیب او که به گفتۀ خودش ابتدا به علت آسیاییبودن، توسط شاعران غربی تحویل گرفته نمیشد، زیرا آنها معتقد بودند مردم هند و پاکستان و ایران و افغانستان، هنرشان مجموعهای احساساتی و رمانتیک است، مورد توجه آنان قرار گرفت. از جملۀ این شاعران میتوان به «خورخه لوئیس بورخس» اسپانیایی و «اکتاویو پاز» آمریکایی (مکزیکیتبار) اشاره کرد. او پیوسته به دنبال یافتن یک زبان شعری خاص و مستقل بود و در همین دورۀ اقامت در آمریکا، در محافل شعری مختلف نیز حضور مییافت و با شاعران و نویسندگان حشر و نشر داشت. این ارتباطات برای او فرصتی فراهم میکرد تا نظرات عقیدتی خود را هم بازگو کند. این مسأله را به تفصیل بیشتر از کتاب «نبضم را بگیر، همهمهی بودن دارد» و از زبان خودش میخوانیم:
«در مدتی کمتر از دو سال به شهرت قابل توجهی رسیدم. شاعران و نویسندگان برجسته و متعهد با تواضع و ستایش خاصی با شعرم برخورد میکردند و در آن امید جهانشدن میدیدند و آن را به زبانهای کشور خود ترجمه میکردند. به فرضیات ادبیام به عنوان یک منتقد احترام میگذاشتند و حتی بعضی از آنها آثارشان را قبل از چاپ به نظرم میرساندند. به همان نسبت که شعرم ارجی مییافت، نسبت به حرفهایم نیز عکسالعملهای جدی و مثبت نشان داده میشد. ضمن دیدارها و مراودات، طبعاً مسائل سیاسی همۀ کشورها مطرح میشد. آنها میگفتند و من هم میگفتم. در نتیجه نویسندگان کمکم از مظالم رژیم و نقش ساواک اطلاع مییافتند و در آثارشان اشاراتی به اوضاع ایران میکردند. در سال 1347، یعنی زمانی که خارجیان از شاه چهرهای دیگر میشناختند، این افشاگری در جامعۀ نویسندگان بینالمللی ضربۀ جبرانناپذیری را برای رژیم پهلوی دربرداشت.
یکی از نویسندگان معتبر اروپایی {که در صفحات بعدی کتاب متوجه میشویم «ایواسیوک رومانیایی» نام دارد و در بازگشت وی از نیویورک به او هشدار میدهد که کسانی با او تماس گرفتهاند و مصرانه اطلاعاتی در مورد او گرفتهاند و نگران بازگشت او به ایران بود} در یک سخنرانی در دانشگاه کلمبیا گفته بود:
«من خوشوقتم که به آمریکا آمدم. نه به سبب دیدن آسمانخراشهای محیرالعقول، بلکه به خاطر آشنایی با شاعری ایرانی که تصور غلط مرا نسبت به یک گوشه از جهان اصلاح کرد. ما از طریق رسانههای گروهی جیرهخوار، شاه ایران را یک رهبر سیاسی مستقل و دوست ملتش میشناختیم و حال آنکه او صمیمیترین دوست امپریالیسم در خاورمیانه است.» صفارزاده همچنین در این کتاب اشاره میکند که «در بازگشت به ایران و در اولین برخورد با ساواک به سخنرانی نویسنده رومانی اشاره کردند و خیلی صریح گفتند ما تو را به زندان نمیاندازیم که مشهور شوی و چند تا نویسندۀ خارجی جنجال راه بیندازند، بلکه زندهبهگورت میکنیم.» در ادامه، بخشی از شعر بلند «دلتنگی» را میخوانیم که در همان دوره تقریباً به ده زبان دنیا ترجمه شد. این شعر در کتاب «حرکت و دیروز» منتشر شده است و این بعد جهانی توجه به مستضعفان جهان در آن به خوبی مشهود است. دلمان تنگ شده است برای خاکی که خوب میشناسیم برای تقلبی که خوب میشناسیم نان، نان خودمان تعارف، تعارف خودمان هوا، هوای صبحگاهی خیابانهای تنگ دیروز خودمان. خواهرم مینویسد «کارت پستالهای» زیبا به مقصد نمیرسند اما امنیتنامۀ سفارشی هم غمانگیز است ما باید به خانههامان برگردیم و چهرههای شاد را در تلویزیون تماشا کنیم آنها ما را به شکیبایی دعوت خواهند کرد آنها ما را به شنیدن مرثیۀ «نرون» برای رم دعوت خواهند کرد دختر ژنرال اصرار دارد که لاهیجان بهترین چای جهان است اما خودش چای کلکته مینوشد ما خستهایم، باید به خانههامان برگردیم زیر درخت خصومت همسایگان بنشینیم و فنجانهای اعتماد متقابل را دست به دست بگردانیم رامکردن بیگانگان جز با کمربند آفرودیت میسر نیست زبان مادری را از یاد میبریم یکبار که غریبهای مرا کُشت به اشکالات دستور زبانی برخوردیم باید برگردیم و جیرۀ عشق را از بازار سیاه ابتیاع کنیم سفر از یک قارۀ خون است به قارۀ دیگر هرج و مرج غریبی است یگانۀ وقار، درخت بیدی است که روی رودخانه خم شده است مردم در جادههای مهآلودِ «ما پیروز خواهیم شد» ناپدید میشوند برادران ما در سینا میمیرند قبری برای آنان نیست باغستانهای درۀ نیل را اجاره دادهاند در لهستان حق وتو به اشراف تعلق دارد در تایوان آدم را مثل سیبزمینی کنار هر خوراک مینشانند باید به برادرت که علیه تو توطئه میکند حق بدهی حق با اوست زندگی لعنتیاش را باید ادامه بدهد حق با اوست چرا باید این چنین ترسان و لرزان باشیم ما که در محاصرۀ مردانیم مردان پاسبان، مردان تاجر، مردان امنیت مردانی که در بیمهنامههاشان بستهبندی شدهاند مردانی که پردهها را میآویزند مردانی که پشت پردهها به کمین مینشینند مردانی که چنگال درآوردهاند همۀ آنهایی که یکبار با انگشتان خرد کودکیشان برای پرندگان لانه ساختهاند دلمان تنگ شده است برای خاکی که خوب میشناسیم برای تقلبی که خوب میشناسیم
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز