شهرستان ادب: در سالروز تولد شاعر معاصر زندهیاد محمدعلی سپانلو یادداشتی میخوانید از شاعر و پژوهشگر جوان آقای امیررضا یزدانی. یزدانی در این یادداشت به خوانش و نمایش چند صفحه و سکانسِ کمتر دیدهشده و حتی بایکوتشده از شعر و شخصیتِ سپانلو پرداخته است.
چند سکانس دیدهنشده از «محمدعلی سپانلو»
"شاعران ایران در برابر دفاع مقدس روسفید هستند، زیرا سرودن درباره دفاع مقدس وظیفه میهنی تمام آنها است."
" در شعر دفاع مقدس گاهی صرفا شعار دیده میشود، گرچه این شعارها با ارزش هستند، اما باید در شعر به هنر تبدیل شوند"
" شعرهای دفاع مقدس اکنون پس از گذشت سالها از پایان جنگ، به غم نامه تبدیل شده است؛ در صورتی که نباید چنین باشد. هر چند جنگ فی نفسه امر پسندیدهای نیست و هیچ دوسربازی با هم خصومت شخصی ندارند، اما تا وقتی که یک ملت از خود دفاع میکند، باید از حماسهها گفت"
اینها قسمتی از مصاحبه اش با خبرگزاری فارس در سال ۸۵ است. شاید خوانندۀ سطور در ابتدا انتظار داشته باشد این جملهها را از هرکسی بشنوند به جز شاعری که ۲۹ آبان سالروز تولدش است.
در روزگاری که دفاع از آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس مساوی با برچسب ( نان به نرخ روزخور) و (هنرمندحکومتی) خوردن است، گفتن این جملات کار کمی نیست. با اینکه اکثر طرفداران و مخاطبان «محمدعلی سپانلو» میانهای با انقلاب نداشتند اما او آزادانه از دردها و دغدغههایش گفته است. اگرچه شاید این موضعگیریها روزگاری برایش گران تمام میشده و اکنون بایکوت.
***
سپانلو، شاعر، منتقدادبی، مترجم بود. او بیش از ۵۰ جلد کتاب در زمینههای شعر و داستان و تحقیق، به صورتِ تألیف و یا ترجمه، منتشر کرد. در بیست سالِ گذشته، او به عنوانِ یکی از چند نماینده معدودِ ادبیاتِ معاصرِ فارسی در بسیاری از گردهماییهای بینالمللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده و گفته میشود که سهمِ بزرگی در معرفیِ ادبیاتِ ایران به جهانیان دارد. بسیاری از آثارِ او تا به حال به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شدهاست. کتاب «نویسندگانِ پیشروِ ایران» که گلچینی از آثارِ داستانیِ نویسندگانِ قرنِ بیستمِ ایران، به همراهِ بررسیِ آنهاست، جزوِ منابعِ درسی در بسیاری از دانشگاههای ایران است و تابهحال فروشِ بسیار بالایی داشتهاست. ضمناً سپانلو از معدود شاعران و نویسندگان ایرانیست که در دنیای ادبیاتِ غرب نیز شناخته شدهاست و توانستهاست نشان شوالیه نخلِ (لژیون دونور) آکادمیِ فرانسه (بزرگترین نشان فرهنگی کشور فرانسه)، و جایزه ماکس ژاکوب (بزرگترین جایزه شعر فرانسه) را دریافت کند.
وی اما بیش از هر چیز «شاعر تهران» محسوب میشود زیرا نه تنها در اشعارش به خیابانها و محلات و حوادث تاریخی این شهر اشاره دارد، بلکه خود این شهر و زندگی در آن را به تمثیلی از کل تضادهای زندگی تبدیل میکند. در اشعار او، تهران هم تمثالی از مادری مقدس است و هم دختری هرجایی. ریشۀ این تقابل دوتایی را میتوان تا تقابل زن اثیری/لکاتۀ بوف کور صادق هدایت پی گرفت. نام یکی از واپسین مجموعههایش «قایقسواری در تهران» (۱۳۹۰) بود که سفری از شمال به جنوب این شهر بیرودخانه است.
***
محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۸۹ در گفتوگویی با ایسنا به شعر «چریکهای عرب» میرسد و میگوید که او اولین شعر فلسطین را گفته و به این موضوع افتخار میکند. او در اینباره میگوید شعر «چریکهای عرب» را که در مردادماه سال ۱۳۴۷ بعد از شکست اعراب از اسراییل در جنگ ششروزه سروده، در «کیهان روزانه» چاپ کرده و بعد آن را در دهه ۵۰ در مجموعه شعر «هجوم» که چند سال در محاق بوده، منتشر میکند. تأکید هم میکند که شعر را همان زمان در روزنامه چاپ کرده تا تاریخ سرایشش مشخص باشد. او در اینباره میگوید: «در زمان شاه که هیچیک از روشنفکران حواسشان به فلسطین نبود، من این شعر را بهعنوان پرچمی در دفاع از فلسطین بلند کردم، آنهم در زمانی که رژیم شاه تمام و کمال از اسرائیل حمایت میکرد».
خوب است این شعر را در زمانی که خیلیها فراموشش کردهاند با هم مرور کنیم:
چریکهای عرب
چریکهای عرب شعله بلند به شب میبرند
چریکهای عرب از شط سیاه، به مهتاب و ماه مینگرند
و زیر بدر تمام، در ماه عام
وقتی سحر کناره گرفته است
و رستخیز صلا میدهد ز پهنۀ بحرالمیت
به کهربای مسین گلوله میاندیشند ...
برادران مجاهد
که با تمدن حجم دلار شناسنامۀ این روزگار
بیگانهاند
چریکهای عرب آری
در رمال صحاری
در شط سیاه در مهالک راه
به خاک میافتند در کیش پاک
به پاسداری ادراک این حقیقت متروک
که: خاک از انسان
انسان از خاک
***
در اسفند ۱۳۶۶ که تهران زیر موشکباران عراقیها بود، «نام تمام مردگان یحیی است» را سرود که روایت کودکان همبازی است که در موشکباران پایتخت کشته شدند و شاعر بر این باور است که این کودکان زندهاند و نامشان «یحیی» است:
نام تمام مردگان یحیی است
نام تمام بچههای رفته
در دفترچه دریاست
بالای این ساحل
فراز جنگل خوشگل
در چشم هر کوکب
گهوارهای بر پاست
بیخود نترس ای بچه تنها
نام تمام مردگان یحیی است...
سپانلو چند سال قبل درباره حال و هوای آن روزها و چرایی سرودن این شعر گفت: «خانه من نزدیک پادگان جمشیدآباد است. در زمان جنگ مرتب اعلام میشد که باید اینجا را تخلیه کنیم. موشکباران شروع شد و یک بار موشکی به کوچه بالایی خانه من که خانه پدری من هم در آن کوچه بود، اصابت کرد. خانه پدریام ویران شد و خانه من هم تقریبا غیرقابل سکونت. من در همان زمان رفتم خانه برادرم که در اکباتان زندگی میکرد. برادرم آلبوم عکسی نشان من داد که در آن آلبوم، عکسی از بچههایی بود که در کوچه خانه پدریام با هم بازی میکردند. همان کوچهای که در موشکباران تمام خانههایش از بین رفته بود و وقتی آن عکس را دیدم، برادرم به من گفت که به غیر از پسرش، تمام بچههای آن عکس در موشکباران کشته شدهاند. این عکس مرا یاد ملتی از کودکان انداخت که در برابر دشمن مقاومت میکنند. اسم یحیی در نام تمام مردگان یحیی است، نماد زندگی است. من با این شعر میخواهم بگویم که آن بچهها نمردهاند که تمامشان زنده و حی هستند.»
***
سپانلو پروردۀ دهه چهل بود. نسلی که میراث نیما به همتشان وارد زمان معاصر شد و به اعماق زندگی مردم نزدیک گشت. یکی از بارزترین خصوصیات شعر سپانلو همین نزدیکی با نبض زمانه است. با زندگی روزمره و به همین خاطر است که میگوید: «پروانهها به اتاقهای کوچک آپارتمانیهای ما راه ندارند. در آنجا همهمۀ صنعت شنیده میشود. من خود اگر بخواهم با داریوش کبیر حرف بزنم فکرمیکنم باید از تلفن استفاده کنم.»
برخلاف هم دوره هایش که عموما تنها راه شاملو را دنبال کردند، سپانلو از شعرنیمایی دست برنداشت حتی در جاهایی که اشعارش از وزن خارج میشد چنان هنرمندانه افسارکلمات را در دست گرفت که موسیقی شعر فراموش نشود. نکتهای که متاسفانه از نگاه سپیدسراهای امروز مغفول مانده به طوری که شعرسپید را به واژهبازی و قالبسازی تبدیل کردهاند.
او هم از جمله شاعرانی است که در شعرش واژههای عتیق و هزاران ساله زبان پارسی را با جدیدترین واژههای زندگی روزمره و معاصر در هم آمیخت. هدفش تلفیق سنت با دستاوردهای زمان بود و این را نوآوری میدانست اما: «نوآوری در شاهراه فرهنگ ملی کار میکند. به این تعبیر هدف من نه فقط ادبی کردن زبان روز بوده است بلکه علاوه بر آن ادغام میراث ادب در لحن محاوره و زبان ژورنالیسم نیز بوده است. فقط با چنان امکان بیانی است که ما میتوانیم میراث نسل پیش را از موضع به ساختار و از توسیف به جهانبینی ارتقاء دهیم.»
سپانلو با کاسه خودش از دریای زبان پارسی آب برمیداشت. برای سیراب کردن نسلی که در ظاهر با سنت بیگانه است: «بهترین شعرهای فارسی در نگاه اول برای خواننده یک معنای سطحی دارد اما خود شعر با معانی دیگر در عمق زبان درگیر است. کار شعر در اصل همین است: جستجوی طنین دیگری در آن سوی کلمات و یافتن معانی که در حقیقت متعلق به دردآشناهاست. به نظر من هر شعر خوبی حداقل دو بعد دارد: اول زیباشناسی سطحی و سپس یک لذت عمیق روحانی که از نزدیک شدن به راز اثر حاصل میشود. خواننده هر چه فرهیختهتر باشد بیشتر به این راز پی میبرد و شعر برای تمام سطوح مخاطبانش محرک اعتلاء خواهد بود. پس به این تعبیر اگر ابهام ناشی از عمق اثر باشد شاعر و خواننده هر دو باید احساس خوشبختی کنند.»
***
در آخر توجه تان را به شعری از مرحوم سپانلو که آن را به احمدشاه مسعود مجاهد افغان تقدیم کرده جلب میکنیم
آمر صاحب!
چقدر جایتان خالی است!
به یاد شیر پنجشیر
در درهای مظلوم هندوکش
یک مرد مشعل افروخت
یک مرد بی نظیر
او پاسدار عزت و آزادی
و دشمن جمود و تعصب بود
فرماندهای کبیر
او پاسدار نور و خرد بود
پیمان به حفظ حرمت انسان بست
با مردمی دلیر
جنگید با اساس حقوق ملت
اسطوره شهادت و ایمان شد
تسلیم ناپذیر
در عرصه نبرد حریفی نداشت
جنگاور و شهیر
آن شیر را به حیله گری کشتند
روباههای پیر
انسان رنج دیده افغان
می غرد، ای امیر
راه تو زنده است و تو با مایی
در قلب ما نمیر
فرمانده شاه مسعود!