موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در سالروز شهادت میرزاکوچک‌خان جنگلی

شعری از میرزا کوچک خان جنگلی و شعری در رثایش

11 آذر 1394 21:47 | 4 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.09 با 47 رای
شعری از میرزا کوچک خان جنگلی و شعری در رثایش


شهرستان ادب: یازدهم آذرماه، سالروز شهادت مظلومانه بزرگ‌حماسه‌آفرین جنگل، میرزا کوچک‌خان جنگلی است؛‌ که امسال با روز اربعین مقارن گشته است  و بیش از گذشته وجه حسینی قیام او را به یاد ما می‌آورد. میرزا یونس، معروف به کوچک‌خان، در سال 1257 متولد شد و در سال 1300، یعنی 57 سال پیش از انقلاب شکوهمند سال 57، به  شهادت رسید. مردی که علیه استعمار و استبداد به پا خاست و تفنگ و باروت را جایگزین قلم و کاغذ و کسوت روحانیت کرد و همواره نهضت امام حسین(ع) را بهترین سرمشق حرکت خود می‌دانست و این الگوگیری را چنین بیان می‌کرد: «خداوند متعال به وسیله [حضرت] محمد(ص) به ما خبر داد که بسا عدۀ قلیل به جمعیت کثیر غلبه کرده‌اند. ما از سرسلسلۀ مجاهدین اسلام یعنی حضرت سیدالشهداء(ع) سرمشق می‌گیریم؛ چه، اقتدار یزید و دولت اموی کمتر از دولت تزاری و جمعیت آن سرور نیز بیشتر از این جمعیت [منظور طرفداران نهضت جنگل] نبود. » و سرانجام تنها، غریب و مظلومانه به شهادت رسید تا نشانی از مولای خود را با خویش داشته باشد.


برای میرزا کوچک‌خان شعرهایی از شعرای هم‌عصر او تا شعرای معاصر وجود دارد. ما اینجا به بازخوانی شعر یکی از شاعران انقلاب، نصرالله مردانی، می‌پردازیم که این شعر در کتاب «خون‌نامۀ خاک» منتشر شده است.

در وسعت اندیشۀ خونبار جنگل
از پشت خنجر می‌خورد سردار جنگل

بر کنده‌های پیر، زخم تیر پیداست
پوشیده از گلهای خون،  دیوار جنگل

در ذهن سبز شاخه‌ها با خون تداعی
سرهای سرداران شود بر دار جنگل

شعر بلند استقامت را سرودند
مردان سخت‌آواز در پیکار جنگل

بوی تر خون کاروان باد آورد
از کوچه‌های خیس شالیزار جنگل

سرشار از عطر تر بی‌رنگ باران
خاک و نسیم و شاخۀ پربار جنگل

پر می‌کشد تا کهکشان روشنایی
از کوه ظلمت مرغ آتش‌خوار جنگل

در انتظار صبح پیروزی است با ما
در سنگر شب، دیدۀ بیدار جنگل


میرزا خود نیز گاهی اشعاری می‌سروده است. غزل زیر، شعری از میرزا کوچک‌خان جنگلی است که همانگونه که در شعر می‌بینیم، «گمنام» تخلص می‌کرده است.


گوهر کجی در عالم بودی چو ابروانش
دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش

با آه آتشینم، از آب دیده نبود
یا سوختی دو گیتی، یا غرق آبدانش

بین در کمان کمین کرد دل را به تیر مژگان
ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش

در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را
آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش

از دوری جمالش، تن را نگر چسان شد
چون کاه می‌کشاند، موری در آشیانش

می‌خواستم مثالش اندر دو دیده بندم
لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش

«گمنام» را نخستین، بُد نامی و نشانی
همچون تو نامور کرد، گم نامش و نشانش


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شعری از میرزا کوچک خان جنگلی و شعری در رثایش
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: