موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
ویژۀ نیمۀ شعبان

شعر ۱۰ شاعر آفتابگردان، برای آفتاب پنهان

01 خرداد 1395 23:36 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 8 رای
شعر ۱۰ شاعر آفتابگردان، برای آفتاب پنهان

شهرستان ادب: همزمان با فرارسیدن نیمۀ شعبان و میلاد مسعود یگانه منجی عالم بشریت، حجة بن الحسن العسکری، به خوانش اشعاری می‌پردازیم از اعضای آفتابگردان شهرستان ادب. شاعران جوانی که از سراسر ایران اسلامی، عشق و ارادت خود را به ساحت مقدس ولی عصر(ع) به زبان شعر ابراز داشته‌اند:

 

1

نیلوفر بختیاری

 

غمِ نبود تو برق غرور خواهد شد

دوباره چشم بد از خانه دور خواهد شد

 

کنار نام تو نامم اگرچه غیبت خورد

ولی حضور تو روزی ظهور خواهد شد

 

افق دوباره ندا می‌دهد: خوشا خورشید

زمین تجلی «اللهُ النّور» خواهد شد

 

تو آمدی و به هم ریخت خواب خفاشان

چه ‌چشم‌ها که از این نور، کور خواهد شد

 

کساد می‌شود اجناس فصل یخبندان

تو آمدی و بهار وفور خواهد شد

 

اگر نباشد اسفند آخر تقویم

جهان دوباره پر از چشم شور خواهد شد

 

چراغ قرمز پاییز سبز شد دیگر

بهار آمده، وقت عبور خواهد شد...

 

2

عذرا رشید نژاد

 

شبی سقوط می‌کند حکومت هراس‌ها

و صبح تازه می‌دمد به جان ناسپاس‌ها

 

بهار پرشکوفه تو، کویر داغ خسته ما

گیاه هرز زرد ما، تو انقلاب یاس‌ها

 

چنان امید می‌دهد میان هفته جمعه‌ای

که یک صدای آشنا میان ناشناس‌ها

 

برای این گشایش از همه تو منتظرتری

کسی نمی‌زند دری، به رغم التماس‌ها

 

چرا نمی‌رسد به صبح روشن طلوع تو

نه اضطرار عامه و نه انحراف خاص‌ها

 

خودت بگو چه می‌شناسد عطر دامن تو را

جماعتی که مست شد به بوی اسکناس‌ها؟

 

دوباره شنبه آمد و نیاز و ندبه‌ای نشد

خوش آمدی امام من، به جمع بی‌حواس‌ها

 

3 

هدیه طباطبایی

 

به شب‌هایی که مادرها نمی خوابند، فرزندم!

به لالایی به این دلشوره‌ها سوگند، فرزندم!

 

من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می‌خواهیم

برای هر دومان شیرین‌تری از قند، فرزندم!

 

الهی سایۀ لطفش همیشه بر سرت باشد

خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم!

 

برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را

به عشق آل پیغمبر(ص) زنی پیوند، فرزندم!

 

که اینان خوب‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر از خوب

که اینان در زمین هستند بی‌مانند، فرزندم!

 

و بی‌شک می‌رسد یک روز موعودی که در راه است

چنان عیدی که می‌آید پس از اسفند، فرزندم!

 

مهیّا کن زمین را تا «فرج»  نزدیک‌تر باشد

به قدر وسع خود، با «ندبه»ای هرچند، فرزندم!

 

دعا کن پارۀ قلبم! دعای تو اثر دارد

دلت پاک است، نور چشم من! دلبند! فرزندم!

 

بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا

بروید روی لب‌هاشان گل لبخند، فرزندم!

                                                          

4

بشری صاحبی

 

طلوع چهرۀ خورشید با سلام شماست

و ماه در دل شب، نور فی الظلام شماست

 

دوباره نم نم باران گرفت و در راهید

صدای نم نم باران، صدای گام شماست

 

بیا که عدل حکومت کند به قلب جهان

که عدل و صلح برای جهان، پیام شماست

 

که کعبه چشم به قد قامت شما بسته

بقیع منتظر تیغ انتقام شماست

 

بیا طلوع کن از مشرق دمشق، ای عشق!

که باد منتظر پرچم قیام شماست

 

بیا که مسجد کوفه امام می‌خواهد

بیا که منبر و محراب آن به نام شماست

 

صدای عرش بلند است «لافتی» گویان

که تیغ حیدر کرار در نیام شماست

 

نشسته در دل دنیا غم فراق بهار

بیا بیا که ربیع الانام نام شماست

 

«و أحی شیعتنا فی زمان دولتنا»¹

تمام دلخوشی ما همین کلام شماست

 

1.بحار الانوار، ج 52 ، ص 61، باب 18

 

5

طیبه عباسی

 

دلم خوش است به تو ای بهشت عطرآگین

تو ای ذخیرۀ پروردگار روی زمین

 

تو ای که گسترۀ آسمان در آغوشت

و زیر پای تو پهن است عالم تکوین

 

تو آمدی واز آن پس شکوفه‌ها بستند

به شوق آمدنت بر درخت‌ها آذین

 

نگاه گرم تو افتاد بر دل سرداب

و سلسبیل شد از چشم‌های تو تأمین

 

یهود وهندو وبودا تو را دعا کردند

مسیحیان همه گفتند یک صدا آمین

 

تویی که معجزۀ صد مسیح را داری

عجیب نیست که احیا شود به دستت دین

 

تو وارث همۀ انبیایی و انگار

شده تمامی قرآن خلاصه در یاسین

 

نوشته‌اند که روزی بهار می‌آید

شکوفه می‌دهد این انتظارها به یقین

 

ظهور می‌کنی و با تو می‌رسد حتی

صف نماز جماعت به معبدی در چین

 

6

سیده نرگس میرفیضی

 

چگونه از تو نوشتن؟ که شعر کافی نیست

زبان که از تو بگوید، به تن اضافی نیست!

 

قسم به نام خودت، حرف انتهای جهان

اگر بدون تو باشد، به «عشق»، قافی نیست

 

هوا و حال دلم مثل بغض خیس یمن!

بیا که در سر دنیا، هوای صافی نیست!

 

چقدر رفتم و گفتند «حجکم مقبول»! 

به دور کعبۀ زهرا (س) چرا طوافی نیست؟

 

تمام مردم دنیا تو را نمی‌فهمند

تمام مردم دنیا! خیالبافی نیست

 

هزار سال و تو در انتظار سیصد یار

آهای مردم دنیا! هزار کافی نیست؟

 

7

رضا حاج حسینی

 

بغض من در گلوی یک کتری

آنقدر مانده تا رسوب شده

چای را رو به لامپ می‌گیرم

استکانم پر از غروب شده

 

من تمام غروب‌هایم را

استکان پشت استکان خوردم

روز هم با تمام خستگی‌اش

رفت؛ حالم دوباره خوب شده

 

روز رفت و دروغ‌ها کم شد

از هیاهوی بوووق‌ها کم شد

یا اگر هست، باز شکر خدا

شب کمی ساترالعیوب شده

 

خودم از پشت پنجره دیدم

روز بی‌قید و لاابالی را

همه را برده سمت دین خودش

دینِ بی‌حرمت و وجوب شده

 

باد طوفان به بار آورد و

خاک بر روی شهرها پاشید

بعد یک روز، روزنامۀ شهر

جار زد: «باد، خاکروب شده»

 

کوهی افتاد دست معدن‌چی

جنگلی دست یک ذغال‌فروش

شهر حالا تمام دل خوشی‌اش

چارتا تکه سنگ و چوب شده

 

هم تبر می‌زنند پای درخت

هم بمیرند بی هوای درخت

مثل کرمی که لابلای درخت

لقمه چرب دارکوب شده

 

عشق در درس سرد دانشگاه

شده یک قلب تیرخورده فقط

که به دستان خستۀ خودکار

روی هر میز خالکوب شده

 

دل آیینه سنگ‌تر شده باز

نفس خانه تنگ‌تر شده باز

قفل، این قفل‌های پنجره‌کُش

باز پابست چارچوب شده

 

 آه برگرد... آخرین عابر!

مطمئنم در این خیابانی

چشم سبز چراغ راهنما

رو به شال تو میخکوب شده

 

 

8

احسان نرگسی رضاپور

 

در خندۀ باران شمیم عشق تو جاریست

بی چشم‌های تو غزل‌ها نیز تکراری‌ست

 

وقتی که باران از نبودت اشک می‌ریزد

دیگر تسلی دادن او کار دشواری‌ست

 

جای تو، عکس جمعه را هر روز می‌بوسم

در وقت بی‌آبی تیمم کردن اجباری‌ست

 

عطر وجودت از بهاری سبز می‌گوید

عطر وجودت اعتبار شغل عطاری‌ست

 

لب‌های عالم تشنۀ دیدار باران‌اند

ای چشمۀ زمزم! بیا هنگام افطاری‌ست..

 

9

رضا سهرابی

 

هرچند آسمانِ تو را پر نداشتم

اما از آستان تو سر بر نداشتم

 

من، این منِ اسیر لجنزار روزگار

جز انتظار چارۀ دیگر نداشتم

 

باشد قبول، خیر مرا کس ندیده است

اما برای هیچ‌کسی شر نداشتم

 

نادیدنت ز چشم خودم آب می‌خورد

این سال‌ها تو بودی و باور نداشتم

 

حالا که سربه‌راه نگشتم کنار تو

ای کاش از شروع غزل سر نداشتم

 

 10

سجاد سامانی


میان شادى دیدار و انتظار، یکى

همیشه قسمت مرد است از این دو کار یکى

 

هزار دوست غمم را شنیده است ولى

نیامده ست به یارى از این هزار، یکى

 

به سویت آمده ام با دو همسفر در راه

دل شکسته یکى، جان بى قرار یکى

 

تو پادشاه همه عالمى به تنهایى

من از میان گدایان بى شمار، یکى

 

به بام هیچ کسى جز تو پر نخواهم زد

که نیست مثل تو در خلق روزگار یکى



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شعر ۱۰ شاعر آفتابگردان، برای آفتاب پنهان
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: