شهرستان ادب: شب یلدا یا شب چلّه، به جشن عروسیِ پاییز و زمستان میماند؛ شب پیوند نوعروسی که زمستان میخوانندش با پاییزی که با کت و شلوار قهوهای، خستگی از تن میروبد و به استقبال سپیدی میرود. یلدا در ادبیات ما، بیشتر با «انتظار» قرابت دارد. انتظاری که به اندازۀ یلدا کش میآید و پاریوقتها خیال سر رسیدنش نیست. در پارهای از اشعار هم، سیاهی و بلندی شب یلدا به گیسوی یار تشبیه شده. به هر روی، یلدا را قدر دانستیم و تکبیتهایی از شاعران کهن را فراخواندیم تا با نگاهی ژرف، در آینۀ شاعران کهن، به «یلدا» بنگریم.
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
(خواجوی کرمانی)
.
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
(خواجوی کرمانی)
.
شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
(سلمان ساوجی)
.
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
(قاآنی)
.
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی
(قاآنی)
.
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشۀ زندان ما
(عرفی)
.
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
(حافظ)
.
اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
اوزن یلداسنا بو در قلاوز
(مولوی)
.
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
(سعدی)
.
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
(سعدی)
.
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
(سعدی)
.
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
(سعدی)
.
دور است کاروان سحر ز اینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
(پروین اعتصامی)
.
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
(عطار)
.
شب یلدا سراج از او بودی
روز هیجا هیاج از او بودی
(سنایی)
.
عمر ابد ز عهده نمیآیدش برون
نازم عقوبت شب یلدای خویش را
(وحشی بافقی)
.
روز عیشی خواستم زاید چه دانستم که چرخ
حامله دارد به سد ماتم شب یلدای من
(وحشی بافقی)
.
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
(ناصر خسرو)
.
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
(ناصر خسرو)
.
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
(منوچهری)
.
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
(خاقانی)
.
همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
(خاقانی)
.
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته
(انوری)
.
شب هجرانت ای دلبر! شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
(اوحدی)
.
شوم از شام یلدا تیرهتر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
(باباطاهر)
.
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
(محتشم کاشانی)
.
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
(محتشم کاشانی)
.
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا
(محتشم کاشانی)
.
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
(فروغی بسطامی)
.
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
(عبید زاکانی)
.
مشک بر اطراف مه آوردهای
توبه به زیر گنه آوردهای
بر رخ تو کآفت جان من است
از شب یلدا سپه آوردهای
(امیرخسرو دهلوی)
.
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
(فیض کاشانی)
.
اشک خود بر خویش میریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع
(اقبال لاهوری)
.
چشم جان را سرمهاش اعمی کند
روز روشن را شب یلدا کند
(اقبال لاهوری)
.
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
شب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا
(مهستی گنجوی)
جمع آوری و تنظیم: المیرا شاهان