به قلم نیلوفر بختیاری
یادداشتی بر کتاب «قرار» سعید پورطهماسبی
13 خرداد 1396
16:01 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
شهرستان ادب به نقل از فارس: مجموعه غزل سعید پورطهماسبی به نام «قرار» ظاهرا اولین مجموعۀ این شاعر جوان است که در بهار 1394 از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. در ادامه یادداشتی از خانم نیلوفر بختیاری بر این کتاب را میخوانید:
این مجموعه شامل 40 غزل با درونمایه غالبا عاشقانه است. شعرهایی که عمدتا یا در خطاب به معشوقاند و یا به شکل وصف حالهایی عاشقانه سروده شدهاند. معشوق این غزلها عمدتا با ویژگیهای معشوق شعر کلاسیک در شعر او حضور یافته است. معشوقی که اخم او زخم میزند و مژگانش تیغ برمیکشد و چشمهایش لشکر میکشد:
«لشکر چشم به خون تشنۀ تو دشنه به دست
همه آمادۀ با یک نظرت تاختن است»
به تناسب این بیان، در این اشعار زبانی کلاسیک نیز حاکم است. بنابراین جدای از برخی ابیات، در این مجموعه کاربرد کلمات و گاها تعبیرات، اندکی با زبان غزل پس از نیما فاصله دارد. با این وجود شاعر این زبان را در تناسب با دغدغههای خود دیده و آگاهانه به انتخاب آن دست زده است. او خود در این خصوص سروده است:
«شعرم به جز حریق دلم را زبانه نیست
آری، اگرچه گاه زبان زمانه نیست»
با این حال، گهگاه نیز معشوق شعر او با ویژگیهایی ملموستر و معاصرتر ظاهر میشود تا به تناسب آن نحوه بیان غزل او امروزیتر شود:
«از تو من تنها نگاهی مختصر میخواستم
من که چشمان تو را از هر نظر میخواستم»
نوع روایت این غزلها مانند غزل سنتی بیشتر مبتنی بر ارتباط افقی مصراعهاست، و ابیات و حتی مصراعها به طور مستقل، ظرفیت بر سرزبان افتادن و حتی گاها ضربالمثل شدن را دارند:
«هر کآسمان تر است، غمش بیکرانتر است
دریا گواه اشک فراوان ابرهاست»
که مصرع اول یادآور ضرب المثل معروف «هرکه بامش بیش برفش بیشتر» است و شاعر با تغییر و نوآوری در این ضربالمثل به به نفع شعر خود از آن بهره برده و به ظرفیت آن افزوده است.
در این مجموعه آرایههای ادبی پرکاربرد، غالبا شامل ایهام و ایهام تناسب، تضاد، مراعات و نظیر، تکرار، تشخیص، حسن تعلیل و تشبیه است.
شعرهای مجموعه «قرار»، عمدتا از عنصر خیال و عاطفه بهره بالایی بردهاند و اندیشههای تازهای در این غزلها به چشم میخورد. تبحر شاعر در مضمونآفرینی و تسلط او بر زبان، توقع مخاطب شعرش را بالا میبرد.
از جمه نکاتی که اگر در شعرهای سعید پورطهماسبی رعایت شود به کمال هرچه بیشتر شعر او میانجامد، توجه به انتخاب برخی کلمات با توجه به بافت زبان شعرش است. درواقع بحث، کاربرد کلمات زبان کلاسیک در شعر او و اصرار شاعر بر استفاده از شکل کهن برخی کلمات است که به خودی خود مشکلی ندارد تا آن زمان که این کلمات با نوعی بلاتکلیفی مواجه میشوند. مخاطب شعر او انتظار دارد اگر شاعر متعهد به استفاده از شکل «نگه» به جای «نگاه»، یا «خویش» و «خویشتن» در ازای «خود» است، این استفاده را در تمام آثار خود حفظ کند. یا اگر ترجیح میدهد به زبان غزل معاصر پایبند باشد، در همه آثارش به این تجدد زبانی عمل کند. عدم رعایت این مسئله گاه سبب نوعی سردرگمی در مخاطب میشود. به این بیت توجه کنید:
«هم بتازی به سپه هم بنوازی به نگه
شیوه زلف تو و چشم تو ناهمگون است»
این استفاده در حالیست که شاعر در یکی از غزلهای موفق همین مجموعه که در ابتدای این یادداشت به بیت اولش اشاره شد، نشان داده است که اصراری به کاربرد شکسته «نگه» به جای «نگاه» ندارد، و مسلما برای شاعر مسلطی چون او نمیتوان وزن را در این تصمیمگیری دخیل دانست.
با اینحال این شامل همه غزلهای مجموعه «قرار» نمیشود؛ بلکه در برخی غزلها و در میان برخی واژگان وجود دارد و شاعر در برخی آثار این مجموعه شاعر نشان داده است که زبان شعر او میتواند نزدیکی بسیاری به زبان روزمره داشته باشد. به این موارد توجه کنید:
«دل باختن و سوختن و شعر سرودن
این کار که من میکنم آینده ندارد»
«باد آمد و من خاطرم از زلف تو جمع است
معشوقۀ من زلف پراکنده ندارد»
و البته توجه کنید به بیان معاصر و امروزی این بیت اخیر در عین کاربرد کلماتی چون زلف و استفاده به روز از مضمون کهنهی پریشانی زلف ... و این را مقایسه کنید با تعابیر کهن «تاختن زلف معشوق بر عاشق در عین نواخت او با نگاه »در بیتی که در ابتدای این یادداشت به آن اشاره شد.
یا در این بیت که شاعر با بهرهگیری از زبان معاصر و حتی عامیانه، به تعادلی نسبی در بیان و زبان شعر خود رسیده و موفق نیز عمل کرده است.
«زندگی گورکنم بود و نمیدانستم
مرگ همزاد تنم بود و نمیدانستم
همه عمر مرا جای خودش جا میزد
آنکه در پیرهنم بود و نمیدانستم»
یا نگاه ساده و صمیمی شاعر در این مصراع را مورد توجه قرار دهید:
«مرگ حق است کمی فکر کنی حق با ماست»
اینگونه است که به دلیل لطافت محتوا و ظرافت بیان شاعر توقع مخاطب از شعر او زیاد میشود و موارد اندک بلاتکلیفیهای زبانی او را برنمیتابد. مثلا در بیت زیر به دلیل انتخاب نامناسب واژگان، زبان به زمختی گراییده است. به نظر میرسد این کلمات عمدتا عربی، سبب سنگینی لحن شعر او شده است که با لطافت زبان اشعار این مجموعه تناسبی ندارند:
«حرص، حسرت، خسر، خست، من، منیت بگذریم
بیش از این دنیا چه دارد؟ آرزویی تازه کن»
از اینگونه استفادههای شاعر از هر دو ضمیر مشترک «خود» و «خویش» که البته منکر تفاوت اندک معنایی این دو در کاربرد جمله نیستم اما به شخصه لزوم استفاده او از کلمه «خویش» را در برخی موارد درک نمیکنم. در حالی که گاها در موارد مشابه، «خود» نیز قابل استفاده بوده است؛ مگر آنکه تعمد خاص شاعر بر تقابل این دو به عنوان دلیل مطرح شود:
-«شاهد خود باش در آیینهی تاریخ خویش
-«با خودم قهرم نمیخواهم ببینم خویش را»
-«تا به خویش آمد دلم شوق جوانی پر کشید»
به علاوه در مورد سوم، استعمال عبارت «به خویش آمدن» کمی غریب به نظر میآید و لااقل میتوان گفت کاربرد ادبی زیادی ندارد.
همچنین در موارد معدودی از غزلهای این مجموعه، پس و پیش کردن کلمات به نحو و روانی کلام ضربه زده است.
«کرد کانون جنون خون تپیدن، قلب را
هر نفس، رنج قفس در سینه با خود داشتن»
که حتی با وجود علائم نگارشی، خوانش متن اندکی با دشواری همراه است.
از این موارد اندک که بگذریم باید گفت با وجود عاشقانه بودن محتوای مجموعه شعر «قرار»؛ که با توجه به قالب غزل، طبیعی و مورد انتظار است، گاه شاعر به بیانهایی فلسفی، اجتماعی نیز روی آورده است.
البته اینگونه ابیات یا غزلها نسبت به عاشقانههای شاعر در اقلیت قرار دارند. اما بیانگر وسعت جهانبینی شاعرند و توقع و تقاضای مخاطب او را نسبت به اینکه شاعر به اینگونه مضامین در مجموعههای آیندهاش اقبال نشان دهد، بالا میبرد.
خود شاعر در خصوص دغدغههای اینچنینی خود سروده است:
«عصر خون، عصر جنون، عصر ز خود بیگانگی
نه گزیری نیست شاعر از معاصر زیستن»
و این زیست معاصر او را گاه گاه از دنیای زیبای عاشقانهاش بیرون کشیده تا بسراید:
«شعر من از حق بگو چیزی گمان بر خود مبر
اینکه احساسات خلقی را برانگیزی بس است»
و این تعهد باعث شده شاعر به توصیف چنین لحظات تامل برانگیزی دست بزند:
-«به ساحل رفتم و دیدم دمادم موج میمیرد
از آدم هر نفس دارد هزاران فوج میمیرد
نخواهی یافت آرامی در این دریای توفانی
که خود را تا به ساحل میرساند موج میمیرد
بیا همراه بودن را بیاموزیم از چشمی
که در هر پلک با هم کاسه خود زوج میمیرد»
تا با بیان تاثیرگذار خود هر پدیده طبیعی را بهانه سرودن از مفاهیم عمیق و فلسفیای همچون مرگ کند:
-«بدان ای ماهی غافل که تنها پاسخش مرگ است
اگر قلاب دارد با خود این شکل سوالی را»
از تعبیرات تازه و نگاه نکتهسنج شاعر در این مجموعه بسیار میتوان گفت که سخن را به درازا میکشاند. در مجموع، مجموعه «قرار» شاعری آگاه به پشتوانه شعر و ادبیات پارسی را به مخاطب خاص و عام شعر معرفی میکند. شاعری که میتواند با حفظ این ویژگی مثبت، بیش از پیش شعرش را با جهان معاصر پیوند بزند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.