شهرستان ادب: «راویه» نام آخرین مجموعه شعر مریم جعفری آذرمانی است که مانند دیگر آثار او شامل غزلهایی به سبک نو است. نیلوفر بختیاری، شاعر مجموعۀ آیینهکاری سکوت، در یادداشتی به بررسی اشعار این مجموعه از دیدگاه انتقادی پرداخته است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
«و به شاعر اگرچه معمولاً خسته و ناامید میگویند
شعر، جنگ زبان و زندگی است؛ کشتهاش را شهید میگویند...»
(مجموعه غزل راویه، ص ۶۱)
شعرهای مجموعۀ غزل «راویه»، چه برای آنانکه مریم جعفری آذرمانی را به عنوان شاعری دغدغهمند و فعال میشناسند، و چه آنان که اولین بار است مجموعهای از او میخوانند، تداعیکنندۀ چند ویژگی بارز است.
اول آنکه در این مجموعه مخاطب با شاعری مواجه میشود که اهل هنجارگریزی و خلاقیت است. خصوصاً تسلط او بر زبان، سبب تصرف در هنجارهای معمول کلام شده است که در شعرش به نوعی ابهام _البته ابهام از نوع مثبتاش_ میانجامد.
«یکطرف جیکجیک تغزل، یکطرف غار غار تکبر
مثل مرغ مقلد نبودم؛ من خودم کشف کردم زبان را» (ص۱۵)
این ابهام که بر اثر کشف زبانی ایجاد شده، خود ویژگی دیگر شعر اوست و به چندمعنایی شدن غزلهای «راویه» انجامیده است. همین ویژگی است که در نهایت سبب مخاطبمحور شدن این شعرها میشود. شاعر این مجموعه، بیش از آنکه متکلم وحده باشد و حکم، صادر کند با جابهجایی هوشمندانۀ ارکان جمله و ایجاد نوعی ابهام، به مخاطب مجال داده است که از دریچۀ خوانش خود به شعر او پا بگذارد و برای کشف معنای شعر او تلاش کند. البته درگیر کردن مخاطب در جریان فهم شعر، همواره با ریزش آن دسته از مخاطبان کاهل و راحتطلبی همراه است که اصولاً در همان نخستین مواجهه با شعر، انتظار فهم تام و تمام آن را دارند. اما شاعر این مجموعه، دسترنج خود را در اختیار کسانی میگذارد که دست کم، رنج را در خواندن شعرش تجربه کنند!
«شاعری یا نه، باید که قبلش، دست کم رنج را خوانده باشی
چون محال است چیزی بفهمی؛ شعر من بیت آسان ندارد» (ص ۷۱)
شاعر از اینکه مخاطب عام شعرش را درنیابد و به آن توجه نشان ندهد ابایی دارد. بارها نیز در اشعار این مجموعه، یادآور شده است که شعرهایش را برای «من جمعی» نسروده و میداند که مخاطب خاص دارد و از اینکه حتی گاه تنها مخاطب این اشعار، خود او باشد ترسی ندارد. گویی صبورانه به مخاطبی در دوردست چشم دوخته است. مخاطبی که مغزش لای هیاهو له نشده باشد:
ـ «من برای خودم مینویسم، چون مخاطب ندارد طبیعت
مغز له مانده لای هیاهو، با چه حالی بفهمد زبان را» (ص ۴۱)
ـ «شعرهایت چنان حقیقی بود، که خودت هم مخاطبت نشدی
مینشینی کنار خودکارت، منتظر هستی انتخاب کند» (ص ۳۰)
ـ «من برای خودم یکی بودم، و خدایی که عین من تنهاست
شاهد ماجراست؛ میداند که توهم برم نداشته است» (ص ۵۰)
همۀ این ویژگیها را که کنار هم بگذاریم، به همان معیارهایی خواهیم رسید که نیما یوشیج در نظریۀ شعر نو مطرح میکند؛ یعنی ویژگی ابهام و چندمعنایی بودن شعر، کشف زبانی و توجه به مخاطب. ویژگیهایی که سبب شده غزل مریم جعفری آذرمانی پایبند به جریان غزل پس از نیما باشد. غزلی که به نظر میرسد برآمده از نوعی سلوک شاعرانه و خلوتطلبی است. خلوتی توأم با تمرین و ممارست برای بیان آنچه عصارۀ زیست شاعر است:
ـ «سلوک گوشهنشینی نجات میدهدت؛
تو با سلیقۀ شیطان نمیرسی به یقین» (ص ۶۹)
ـ «بدا به آن من جمعی که بی حضور من است
و خوش به حال خودم در مقام تنهایی» (ص ۷۰)
شعرهای مریم جعفری سرشار از انتقاد و اعتراض است. انتقادهایی معطوف به طیفی تقریباً گسترده. از انتقاد به زنان (خصوصاً زنان ناشاعر)، شیفتگان من جمعی، جامعۀ مجازی و شهرتطلبان تا جهان غرب، و هر رفتار ظالمانهای که در جهان معاصر اتفاق میافتد.
همین ویژگی، شعر او را تا حدی تلخ و گزنده کرده است. اما اگر چنین هم باشد جای گلایه نیست. چهبسا سخنان شیرین و فریبندهای که تنها مخاطب را به خواب خوش خرگوشی فرو میبرد و متوقف میکند. اما شعرهای مریم جعفری سرشار از نهیب است و مانند آژیر خطر هشدار میدهد. هشداری که برای شعر امروز لازم، و بیدارکننده است. بهعلاوه برای بیان حنظلها از تلخی کلام، گریزی نیست.
«سفره جز تلخکامی ندارد، این جهنم تمامی ندارد
گرچه هر مجرمی، حنظلش را، تا تهش میخورد هسته هسته» (ص ۶۳)
بیشتر اشعار انتقادی او به موضوع ناشاعران و کسانی اختصاص دارد که به مدد آب و رنگ دنیای مجازی و شاید بخت کارساز! برای خود طرفدارانی دستوپا کردهاند. شاعرانی که او آنان را با عباراتی چون «ماعر»، «ابلیسهای شعرندیده»، «پشۀ بیخودی بزرگ شده»، «زبان باز در عدم معروف» و... خطاب میکند. نکتۀ جالب توجه آن است که این انتقادات بیشتر متوجه زنان ناشاعر است؛ آنانکه تظاهر به شاعری میکنند.
«چطور شد که تظاهر به شاعری کردند
زنان یکسره مشغول سفرهآرایی
که عکسشان همۀ صفحه را قرق کرده
چه جای شعر در این آلبوم تماشایی؟» ( ص ۷۰)
او پیکان انتقادات خود را به سوی همجنسان خود گرفته است، نه به سوی جنس مخالف، و به عنوان یک بانوی شاعر، راه حل مسائل و آسیبهای فضای شعر امروز زنان را در میان خود زنان جستجو میکند.
این انتقادات با وجود تند بودن، تأثیرگذارند. چهبسا تعمد شاعر در استفاده از این لحن تند به مقتضای بحرانی بودن شرایط شعر امروز است.
شاعر، ناشاعران زن را با عباراتی چون «عجوزه» و «عفریته» خطاب میکند که به دلیل تکرار، این واژهها (و البته در کنار آنها واژهای چون «دیو»)، نزدیک است که تبدیل به نمادی در شعر او شوند. عجوزه با ویژگیهایی که مریم جعفری آذرمانی در غزلهای خود برشمرده، نماد تمام زنان ناشاعری است که فضای شعر را به ناحق در اختیار گرفتهاند:
«عجوزه بس که بزک کرده مثل ماه شده
و سالهاست که عفریته دلبخواه شده» (ص ۶۵)
«عجوزه، اهل قلم شد که دلپسند شود
بساط هرچه از آن کیف میکنند، شود
گریم کرد لب و گونه و دماغش را
که مثل صورت دلقک بگوبخند شود» (ص ۴۰)
طیف دیگر انتقادهای او متوجه بحران جنگ و تضاد آن با ادعاهای حقوق بشر غرب است و معضلات سیاسی و اجتماعی جهان امروز را دربرمیگیرد:
ـ «به حکم جهل، چنان کشتهـمردۀ جنگند
که در مصاف، ابوجهل آخرین نفر است» (ص ۴۷)
ـ «زمین چقدر حقیرانه گرم شعبده است
اسیر سلطۀجادوگران دهکده است» (ص۱۱)
ـ «تا فارغ از حقوق بشر زندگی کنم
باید به جای چند نفر زندگی کنم» (ص ۱۴)
ـ «زمین خراب شد از بس که هر ندید بدیدی
رسید و سلطنتی ساخت آنچنان که شنیدی» (ص ۳۹)
در این غزلها صدای شاعر، صدایی است که در انبوه صداهای زندگی ماشینی گم شده، با این وجود راضی به تسلیم نمیشود، نان به نرخ روز نمیخورد و همچنان فریاد میزند. گاه نیز از اینهمه فریاد که شاید هنوز ثمری نداده است، خسته میشود:
ـ «میان سمفونی خرچخرچ ماشینها
ببین صدایی از انسان نمانده است به یاد» (ص ۲۰)
ـ «شکایتهای من شهری پریشان است و بیقانون
که اینجا جای طرحش نیست شاید آن جهان باشد» (ص ۲۶)
ـ «جهان شبیه جهنم هنوز شعلهور است
و هر چقدر مهارش کنند بیاثر است» (ص ۴۷)
اما غزلهای انتقادی، اجتماعی «راویه» حتی اگر در کوتاهمدت نتواند شعر امروز ــخصوصاً شعر زنانـ را از خواب سنگینی که در آن فرورفته بیدار کند، در بلندمدت بیدارکننده است و تأثیرش را میگذارد. تأثیری که به دلیل بیکران بودن باور شاعر میتواند تا همیشه جاری باشد:
«بعدش جهان سعی میکند، با هر زن و هرچه شاعر است...
جایم ولی پر نمیشود، چون بیکران بوده باورم» (ص ۲۵)
این تأثیر تنها تأثیری بر جریان شعر نیست، بلکه هدف شاعر تأثیری است بر مخاطب و جهان او. آنچه که هدف و آرمان بزرگ هر شاعر اصیل و دغدغهمند است.