به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزهای روزی
که یادش آفتاب جان سرگردان ما باشد
لبش بر نیزه قرآن خواند، ثقلین مجسم شد
لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد
چراغ چشمهایش زیر نعل اسبها می سوخت
که مصباح الهدای دیده حیران ما باشد
لب و دندان او را چوب زد دست ستم باری
که طعم خیزران همواره با دندان ما باشد
کنون ننگ است ما را تا قیامت ، مرگ در بستر
حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد
علی محمد مودب